فانوس تاریکی

فقط واسه تاریکی هایی که تو زندگیمون وجود داره

فانوس تاریکی

فقط واسه تاریکی هایی که تو زندگیمون وجود داره

شهادت امام محمدباقر (ع) تسلیت باد


1fd3bc7b-9ac5-435e-9ac9-5787329b8273.jpg







هفتم ماه است و باید چشم ها گریه کنند                 پا به پای روضه های هل اتی گریه کنند

 

هفتم ذی الحجه، سالروزشهادت پنجمین نجم آسمان ولایت، شکافنده علوم و امام مومنان،

 ابو جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام، بر تمام شیعیان آن حضرت تسلیت باد.

 

1_imambagher_jpg__2_.jpg




تسلیت صاحب شیعه که غمی دیگر شد                  برگ مژگان ملائک ز سرکش تر شد

بس که بر شاخه گل ریخت عدو زهر جفا                   پنجمین گل ز گلستان علی پرپر شد

 

28095614668833242725.gif


باز هم مدینه به سوگ «محمّد» می‏نشیند؛ «محمّد» ی از تبار «محمد» صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله .

بپوش جامه عزایت را مدینه، که غربت نشین داغی غریبانه خواهی شد!


همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت:

هشام هرچه که بود از یزید بهتر بود

 




امام باقر علیه السلام:هر کس، خداوند را به وسیله ما (اهل بیت) بخواند، رستگار خواهد شد؛ و کسى که غیر از ما را وسیله قرار دهد هلاک می شود .(أمالى شیخ طوسى، 1/175) 

اگر چه زهر جفا قاتلی به قلبم شد                          ولی قدم فقط از داغ کربلا خم شد

 

امام باقر علیه السلام: کسى که در زمان غیبت «قائم» ما بر ولایت ما (اهل بیت) پا برجا بماند، خداوند متعال پاداش هزار شهید از شهداى جنگ بدر و حنین را به او عطا مى فرماید

مولاجان، ای معلم عطوفت، مهر، جهاد و شهادت و ای شکافنده ‏ی هسته‏ علوم!

چقدر سخت است، یادآوری رنج‏هایت؛ از مدینه تا کربلا و از کربلا تا مدینه ...

 


Imam-Bagher.jpg


اگرچه سینه ام از هُرم زهر می سوزد

ولی وجود من از داغ کربلا خشکید

چه گویمت که کجا رفتم و چه ها دیدم

در اوج کودکیم قامتم ز غصه خمید

83865711454213736855.gif

کوچک بودی که عطش و آتش کربلای بزرگ جدت را دیدی و با آن نگاه کودکانه گریستی؛

سر حسین علیه ‏السلام را بر فراز نیزه‏ها به تماشا نشستی، تا به وقتش مراسم مرثیه خوانی صحرای عرفات را برای افشاگری بنی امیه وصیت کنی.

 

حال که گریه کن مردی ندارد این غریب                      لااقل زن‌ها برایش در منا گریه کنند

 

امام باقر علیه السلام:

ولایت ما (اهل بیت) تنها به وسیله عمل (صالح) و نیز ورع (و پرهیز از گناه) میسّر می گردد.

(وسائل الشّیعة، 11/196)

امام باقر علیه السلام: ولایت ما (اهل بیت) تنها به وسیله عمل (صالح) و نیز ورع (و پرهیز از گناه) میسّر می گرددچقدر غروب‏های بقیع دلگیر است! باقر علم جهان را تو ملقب باشی                تو به یادآور هر ناله‌ی زینب باشی

 

مولای من، ای باقر علوم آسمانی، ای حجت خداوند و ای مظلوم‏ ترین فریاد تاریخ!

کاش، شمعی بر مزار غربت و تنهایی‏ تان می‏شدم؛ شامگاهانی که خورشید، از سر مزارتان می‏گذرد و با شفق دیدگانش، به غبارروبی می‏پردازد.

 



در سینه ی تو دفن شده روضه های باز

آقا تو امتداد روضه ی ناخوانده ای ...

 


4ac5bb33-fcb4-4699-84f1-289b12f5b55e.jpg




امام باقر علیه السلام:

کسى که در زمان غیبت «قائم» ما بر ولایت ما (اهل بیت) پا برجا بماند، خداوند متعال پاداش هزار شهید از شهداى جنگ بدر و حنین را به او عطا مى فرماید.

(إثبات الهداة، 3/467)


 

پیکری بالا دست خورشید، بر شانه ‏های ملائک تشییع می‏شود؛

پیکری که از خاک تا افلاک قد می‏کشد،

و ریشه ‏های ستبر استقامتش، تا همیشه، این خاکِ افسرده را در خویش خواهد فشرد.

 



 

 

گوهر یکدانه 
11810935460749335747.gif

آسمان اشک غم از دیده ما بیرون کرد 
دل ما را ز غم و غصّه لبالب خون کرد

هر دلى رسته ز غم بود، به غم کرد دچار
هر سرى لاف زد از عقل و خرد مجنون کرد

هر که در دایره عشق و وفا گام نهاد
چرخش از دایره عشق و وفا بیرون کرد

پنچمین حجت حق حضرت باقر که خدا
بهر او خلقت این دایره ی گردون کرد

گشت مسموم جفا از اثر زهر ولید
شیعیان را به جهان غمزده و محزون کرد

چه دهم شرح غمش را که ندانم به خدا
با دل خسته او زهر هلاهل چون کرد

گویم آن قدر که تا بر سر زین جاى گرفت
آسمان زین فلک از داغ عمش وارون کرد

قدر این گوهر یکدانه ندانست فلک
که غریبانه به زیر لحدش مدفون کرد

مى رود اشگ غم از چشم ملائک «خسرو»
شعر جانسوز تو چون چشم ملک جیحون کرد





شهادت پنجمین گل باغ نبوی، تسلیت:



شهادت پنجمین گل باغ نبوی، تسلیت:


تو را خواهم گریست تا ابد                                                                                                          



6f5bdcfe-bc3c-4117-b7c5-612905bf99ae.jpg
امام باقر

ای آسمان،

ای همسفر با اشک‏ هایم!

سر می‏گذارم روی زانو

سرشار از مرثیه‏ هایم!

با من بگو از غربت شهر مدینه

از عطر تربت ‏های آذین گشته با اشک

از داغ‏های گرم روییده به هامون

از کهکشان‏هایی که امشب داغدارند

از سینه‏هایی که در آن پیچیده ناله.

امشب هوای بقیع دارم؛ هوای غریبانه غربت؛ تا تصویر اندوهم را، در اشک ریزانِ ستاره ‏ها نظاره کنم.

امشب دلم سرشار اندوه است؛ گویی شام غریبان است و من، غریبانه در نگاهِ خیمه ‏ها، آب می ‏شوم.

مولاجان، ای معلم عطوفت، مهر، جهاد و شهادت و ای شکافنده ‏ی هسته‏ ی علوم!

چقدر سخت است، یادآوری رنج‏هایت؛ از مدینه تا کربلا، از کربلا تا مدینه!

آه! از مردمانی که طاقتِ شکوهمندی ‏ات را نداشتند و به آفتاب جمالت، رشک می بردند.

اگر نبود وجودِ نازنین تو، ابرهای تیره‏ی انحراف، آسمان اسلام را می‏پوشاندند و گلستان شریعت نبوی صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏ آله ‏و سلم ، به کویری سترون مبدل می‏شد.

مولاجان! اگر نبود جویبار غایتت، جهل و خرافات، بر گستره ‏ی سبز زمین ریشه می‏دوانید.

تو بودی، که چلچراغ تمدن اسلامی را، بر شاهراه حقیقت آویختی و از سر ریز انوار الهیِ علومت، دل‏های مصفّا، به آفتاب رسیدند.

تو بودی، مولاجان! که آیینه‏ی تمام نمای شریعت شدی؛ تا پویندگان معرفت، نظاره‏گر قامت حقیقت باشند؛ حقیقتی که سرچشمه از کوثر علوی گرفته و تا بی‏نهایت، تا آن‏ سوی ابدیت، جاری است.

آغوش بگشا، ای تربت پنهان زهرا علیهاالسلام که فرزند مظلومی دیگر، به «غربت آباد بقیع» می‏پیوندد. آغوش بگشا که اینک آخرین یادگار لحظه‏های ارغوانی عاشورا را به دامان خواهی گرفت

مولای من، ای باقر علوم آسمانی، ای حجت خداوند و ای مظلوم‏ ترین فریاد تاریخ! کاش، شمعی بر مزار غربت و تنهایی‏ تان می‏شدم؛ شامگاهانی که خورشید، از سر مزارتان می‏گذرد و با شفق دیدگانش، به غبارروبی می‏پردازد.

چقدر غروب‏های بقیع دلگیر است! با آن غربت و تنهایی که از بیت الاحزان زهرایی ‏ات می‏ تراود.

مولاجان!

امشب دل شکسته‏ی ما را،به عنایتی بنواز ...

 

 

باز هم سوگ «محمّد»

پوش جامه عزایت را مدینه!

بپوش! که باید سوگ نشین لحظه‏هایی تلخ باشی، لحظه‏هایی اندهبار.

باید به سوگ بنشینی تکرار تاریخ را؛ تکرار سوگواری پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ، در آن روز فراموش ناشدنی را!

باز هم مدینه به سوگ «محمّد» می‏نشیند؛ «محمّد» ی از تبار «محمد» صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله .

بپوش جامه عزایت را مدینه، که غربت نشین داغی غریبانه خواهی شد!

آغوش بگشا، ای حریم گهربار نبوت که اینک «باقر علوم نبوی » میهمان توست.

آغوش بگشا، ای «بقیع» که سروِ عالم آرای دانش، هم‏جوارت خواهد شد.

آغوش بگشا، ای تربت پنهان زهرا علیهاالسلام که فرزند مظلومی دیگر، به «غربت آباد بقیع» می‏پیوندد. آغوش بگشا که اینک آخرین یادگار لحظه‏های ارغوانی عاشورا را به دامان خواهی گرفت.

آه! ای بقیع! ای غربت همیشه نشسته بر دل زخمی تاریخ!

مولای من، ای باقر علوم آسمانی، ای حجت خداوند و ای مظلوم‏ ترین فریاد تاریخ! کاش، شمعی بر مزار غربت و تنهایی‏ تان می‏شدم؛ شامگاهانی که خورشید، از سر مزارتان می‏گذرد و با شفق دیدگانش، به غبارروبی می‏پردازد

تصویر غروبت را با کدامین حنجره فریاد بزنم آن‏گاه که خورشید، برای بوسیدن تربتت سر به سریر خاک می‏گذارد؟!

با کدامین حنجره، آرامش نشسته در اندوهم را فریاد بزنم تا بغض فرو مرده در گلو، جانی دوباره بگیرد؟!

امان از این گریستنِ خاموش! امان از این سکوتِ بارانی!

آه، ای بقیں ای آیینه عرش الهی! ب

گذار قبیله نامرد، تجاهل کنند فروغ لایزالیِ آستانِ حضرت امام محمد باقر علیه‏السلام را؛ که آسمانیان التجا به بلندای آستانش می‏آورند و زمینیان، توسّل به نام شریف و آسمانی‏اش!

مولا جان؛ یا محمد بن علی!

سوگند به غربت لحظه لحظه بقیع که روزگار چنین نخواهد ماند؛ شمشیر شب شکن فجر، پرده‏های سیاه جهالت را کنار خواهد زد و آسمان غبار غربت را از آیینه نگاه بقیع خواهد زدود.

مولا جان! سوگند به نام زیبا و شکوهمندت که تو را تا ابد، خواهم گریست! و تمام آرزوهای غربت کشیده‏ام را به دست‏های توانمندت خواهم سپرد. تو را خواهم گریست. هرگاه به یاد مدینه باشم، هرگاه به یاد بقیع.

تو را خواهم گریست، هرگاه به یاد کربلا باشم، هرگاه به یاد مظلومیّتِ آل اللّه.

                                                                                                                      


 


15a6e459-914f-4770-924a-8371bd2bc2cb.jpg


امام باقر

نامش محمّد بود، کنیه‏اش ابوجعفر و لقبش باقر.

اهل مدینه بود و ساکن خانه وحی.

از کودکی، هم‏بازی علی ‏اصغر بود و ستون خیمه‏گاهِ زین العابدین.

شاهد عشق بود و در آغوش شکفتن.

دلش یادگاری بود از عاشقانه‏های کربلا. کوچه کوچه، غم در دلش بود و با زخم و غربت، الفتی دیرینه داشت.

امام لاله‏ها بود و شقایق‏ها.

پیشوای شکوفه‏های عشق بود و مقتدای مهربانی‏ها.

از گوشه عبایش آسمان می‏چکید و در زیر گام‏هایش تمام ادّعاهای بزرگ به خاک می ‏افتادند.

در پای درسِ چشم‏هایش، آفتاب اوّلین شاگرد سحرخیز مکتب مهربانی بود.

ستاره‏های سالخورده علم و دانش، در حضور پر فروغش رنگ می‏باختند و خویش را به زیر گام‏هایش می‏افکندند. اینک در آستانه غروب غربت‏زای خویش، شور فراگیر کربلا را با رایحه لبخندش، در لحظه‏ های تاول زده مدینه می‏پراکند.

سر تا سرِ مدینه کربلا شده بود؛ سیاه و سفید، «هشام بن عبدالملک» آخرین تیر خویش را از ترکش عناد و کینه‏ورزی بیرون آورد و روشنی فزاینده امام را نشانه گرفت.

یا محمّد! کمان را بگیر و تیری روانه کن. امام امتناع کرد و روی از چهره ناهمگون هشام برگرفت. امّا لجاجت هشام چونان مگس‏های موذی امام را به انجام آن‏چه خداوند می‏خواست، وا می‏داشت.

هشام چونان خفّاشی در چشم‏های تیره خویش این سو و آن سو را می‏نگریست. انتظاری سیاه، سایه بر سر هشام انداخته بود. شاید، این بار امام را مغلوب دسیسه خویش سازد. امام کمان را برگرفت و تیری بر چلّه آن نهاد تا چلّه نشین سیاهی را بر جای خود میخکوب کند. تیر را رها کرد، درست به جایی که هشام خیره بود.

امام آرام آرام، در کوچه‏های مدینه رها می‏شد، درست مثل گریه‏های علی علیه السلام در بین کوچه‏ها. می‏رفت تا زهرِ کینه ظالمان را چونان آتشفشانی از سینه بیرون اندازد. امام می‏رفت تا حقارت، برازنده همیشه نام بنی امیه و بنی عباس بماند

این بار خیره سریِ چشم‏های هشام، هدف تیر امام قرار گرفت. نُه تیر را یکی پس از دیگری بر طاق تیرهای نخستین نواخت تا بار دیگر هشام انگشت حیرت و تحسین بر زبان بگیرد و در انزوای خفّت بار خویش فرو رود.

خشم و کینه سر تا سر قلبِ سیاه هشام و خاندان او را فرا گرفته بود. او می‏دانست که حقیقت، زندگانی آنان را به باد خواهد داد، آن چنان‏که روشنایی، خفّاش صفتان را کور می‏کند.

امام آرام آرام، در کوچه‏های مدینه رها می‏شد، درست مثل گریه‏های علی علیه السلام در بین کوچه‏ها. می‏رفت تا زهرِ کینه ظالمان را چونان آتشفشانی از سینه بیرون اندازد. امام می‏رفت تا حقارت، برازنده همیشه نام بنی امیه و بنی عباس بماند.

غروب بود و پیشوای عالمان و عاشقان به پیشواز لحظه‏های سبزتر از بهار می‏رفت، و زمزمه «اللّهم لاتَمْقُتْنی» در گوش دشمنانش می‏پیچید، چونان گردبادی شعله‏ور در بیابانی مهجور.



گلباران

golbaran

2

رتبه کلوب

تاسیس: 15 مهر 1389  پروفایل کلوب
مدیر کلوب: ندا محمدی - معاونان
لطفا با داغ کردن مقالات مذهبی برای ترویج و نشر فرهنگ مذهبی ، مطالب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد