اگر دستهاى کارگر، مغزهاى کارگر، انسانهاى کارآفرین، نیروى انسانىِ ماهر در یک جامعهاى گرامى داشته شود، آن جامعه پیشرفت خواهد کرد. اینکه نبى مکرم اسلام دست کارگر را بالا مىآورد و میبوسد، این فقط تقدیر از یک شخص نیست؛ این ارزشگذارى است، این درس است؛ به ما میگوید که دست کارگر، تولیدگر و نیروى انسانى آنقدر ارزش دارد که کسى مثل وجود مقدس پیامبر - که همهى آفرینش طفیل وجود اوست - خم میشود و دست او را میبوسد؛ این درس به ماست.
(گزیده بیانات مقام معظم رهبری در جمع کارگران، ۱۳۹۱/۰۲/۱۰)
منبع:کلوب
از وصایاى حضرت علی(علیهالسلام) در واپسین دم حیات مىتوان به وصیت گهربار ذیل اشاره نمود.
بسم الله الرحمن الرحیم
این
آن چیزى است که على پسر ابوطالب وصیت مىکند: به وحدانیت و یگانگى خدا
گواهى مىدهد و اقرار مىکند که محمد بنده و پیغمبر اوست، خدا او را
فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا نماز، عبادت،
حیات و زندگانى من از آن خداست. شریکى براى او نیست، من به این امر شدهام و
از تسلیم شدگان اویم.
فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش مىکنم:
۱- تقوای الهى را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقى بمانید.
۲- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبناى ایمان و خداشناسى متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزى که دین را محو مىکند، فساد و اختلاف است.
۳- ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مىکند.
۴- خدا را! خدا را! درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.
۵- خدا را! خدا را! درباره همسایگان، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود که ما گمان کردیم مىخواهند آنها را در ارث شریک کند.
۶- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران در عمل کردن، بر شما پیشى گیرند.
امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما دعا کنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.
۷- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پایه دین شماست .
۸- خدا را! خدا را! درباره کعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود که اگر حج متروک بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند کرد.
۹- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نکنید.
۱۰- خدا را! خدا را! درباره زکات؛ زکات آتش خشم الهى را خاموش مىکند.
۱۱- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گیرند.
۱۲- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) درباره آنها سفارش کرده است.
۱۳- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان، آنها را در زندگى شریک خود سازید.
۱۴- خدا را! خدا را! درباه بردگان، که آخرین سفارش پیغمبر درباره اینها بود.
۱۵- در انجام کارى که رضاى خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید.
۱۶- با مردم به خوشى و نیکى رفتار کنید چنانکه قرآن دستور داده است .
۱۷- امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما دعا کنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.
۱۸- بر شما باد که بر روابط دوستانه ما بین خویش بیفزایید، به یکدیگر نیکى کنید، از کنارهگیرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید.
۱۹- کارهاى خیر را به مدد یکدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همکارى در مورد گناهان و چیزهایى که موجب کدورت و دشمنى مىشود، بپرهیزید.
در انجام کارى که رضاى خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید.
۲۰- از خدا بترسید که جزا و کیفر خدا شدید است.
خداوند همه شما را در کنف حمایت خود محفوظ بدارد و به امت پیغمبر توفیق دهد که احترام شما (اهل بیت) و احترام پیغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا مىسپارم . سلام و دورد حق بر همه شما … .(۱)
از علامه امینی پرسید: آخرین ذکرى که على(علیهالسلام) بر زبان مبارک جارى فرمود چه بود؟
مىفرماید:
بعضى مىگویند پس از وصیتى که ذکر آن رفت امام علی(علیهالسلام) لحظهاى
بیهوش شد و چون به هوش آمد دیگر سخنى جز لا اله الا الله از حضرت شنیده نشد
تا جان به جان آفرین تسلیم فرمود.
چنانکه بعضى دیگر گفتهاند۲) آخرین فرمایش ایشان این آیه شریفه بود: و من یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره.(۳)
البته
گروهى دیگر ذکر کردهاند(۴) که حضرت ابتدا به فرشتگان خدا سلام داد سپس
این آیات را زمزمه فرمود که المثل هذا للیعمل العاملون،(۵) یعنى براى چنین
لحظاتى باید عمل کرده و بکوشند و ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون
(۶) یعنى خدا با مردمى است که عمر خود را به تقوا و پرهیزکارى گذراندند و
مردمى که همواره کار نیک مىکنند. آنگاه در واپسین دم حیات فرمود: اشهد ان
لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله.
مدتی بود باران می بارید. زن دوباره عصبی شده بود؛ باز هم باران، باز هم مسخره و استهزا. با اینکه سالها بود با نوح زندگی می کرد، امّا هنوز نتوانسته بود به طعنه ها و کنایه های مردم عادت کند.
همسرش ادعا می کرد که از غیب سروشی می شنود، مردم را به پرستش خدایی یگانه دعوت می کرد و آنها را از عاقبت اعمالشان می ترسانید، امّا سخنش را کسی نمی شنید. در طول قرنها دعوت، تنها معدودی به او ایمان آورده بودند و اکنون سالها بود که هیچ مادری، فرزندی به دنیا نیاورده بود که برخلاف باورهای جامعه، دعوت توحید را بپذیرد. زنش نیز روزگاری سخنانش را باور داشته بود، امّا چقدر باید تحمّل می کرد! چقدر باید انتظار آمدن عذاب الهی را می کشید! چه وعده های بی سرانجامی! دیگر از همه چیز ناامید شده بود. دیگر به هیچ چیز باور نداشت. ادعای نوح بر ارتباط با غیب و پیشگویی عذاب برای تمسخر مردم بس نبود که مدتی بود «ساخت کشتی» هم به آن اضافه شده بود.
ساخت کشتی، آن هم در خشکی! واقعاً گویا که هوش از سرش ربوده بودند و از آن پس هر بار که باران می بارید، مردم طعنه زنان از کنارش می گذشتند و او را چون کودکان بلند پرواز، آرزومند کشتی سواری بر آب باران می دانستند! و حال، دوباره باران می بارید. زن، نوح را بی قرار می دید. گویا منتظر خبری بود. خبری که بالاخره رسید: «آب از تنور سر ریز شده است.»1 نوح از عذاب گفته بود و زن ناباورانه، خسته از وعده های تکراری او، بی قرار از گوشه و کنایه های مردم، تمام دقِ دلش را بر سر او خالی کرده بود، همچون دیگران سخنانش را به هیچ گرفته بود و او را مجنون نامیده بود، امّا نوح آرام نداشت. خانواده، پیروانش و حیواناتی را که جفت جفت گرد آورده بود، بر کشتی سوار کرد.
باران هر دم شدت می گرفت. جویها به هم پیوسته، رودها نیز اندک اندک دریایی خروشان از آب را فراهم آوردند. مردم، هراسناک از خطرِ سیل، در بلندی ها پناه جستند. زن نیز در میان ایشان بود. در درونش دو ندا شنیده می شد؛ یکی او را دلداری می داد: این هم بارانی مثل بقیه بارانهاست و ندایی دیگر ضعیف و هشدار دهنده ، به او نهیب می زد: نکند نوح راست گفته باشد!، امّا نه، مگر می شود.
آب بالا آمد.دیگر بلندایی برای پناه جستن نبود. زن در میان خروش آب، دست و پا می زد. برای یک لحظه نگاهش بر کشتی افتاد. عجب صحنه غریبی بود. نوح بر کشتی ای سوار بود که از هر جاندار جفتی در آن گرد آورده بود، امّا همسرش را بر جای گذاشته بود! موجی کشتی را از دیده زن محو کرد. زن را در خود فرو برد.نوح حتی باز نگشت تا برای آخرین بار به او بنگرد.2
خداوند در باره او می فرماید:
«ضرب اللهُ مَثَل لِلَّذین کَفَرُوا أَمرَأةَ نُوح وَامرأَة لُوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتا هما فَلَم یغینا عنهما من اللّه شیئاً وقیلَ ادخُلا النّارَ مَعَ الدّاخِلین؛ خداوند برای کسانی که کفر ورزیده اند: زن نوح و زن لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنان خیانت کردند و کاری از دست (شوهران) آنان در برابر خداوند ساخته نبود و (به آنان) گفته شد: با داخل شوندگان داخل آتش شوید».
(سوره تحریم، آیه 10)
بدین سان قرآن در پی اهداف والای تربیتی خود و نشان دادن الگوهای گونه گون و شکل گیری شخصیت انسان، در نهایت اختصار، امّا گویا، داستان زن نوح را چونان نمونه ای در دید انسانها می نهد، با تاکید بر اینکه او در محضر رسول الهی بود و در محیطی آکنده از ایمان و سرشار از نور، امّا وسوسه های درونی و ناهنجاریها تا خیانت به همراه و هم راز، همگامی با دشمن، افشای رازها و همدلی با کینه توزان پیش برد و عذاب الهی را بر خود رقم زد و این همراهی و همگامی او را سودی نبخشید.
«أنّ فی ذلکَ لذِکری لِمَن کانَ لَهُ قَلب او ألقی السَّمع وَ هُوَ شَهید». (سوره ق، آیه 50)
1ـ ظاهر آیه قرآنی بر آن دلالت دارد که سرریز شدن آب از تنور «وفار التنور» علامت و نشانه آغاز عذاب الهی بوده است (ر. ک. سوره هود، آیه40)
2ـ قرآن در هیج یک از مواردی که داستان حضرت نوح را حکایت می کند، از همسر او یاد نمی نماید. سوره تحریم تنها موردی است که در آن، از او یاد شده است. المیزان. انتشارات محمدی ـ ج20 ص91.
در کتاب صحیفهالامان آمده است اگر در محنتی گرفتار باشی هفتاد مرتبه بگو:
یا اللهُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا فاطِمَه یا صَاحِبَالزَّمان اَدْرِکنی وَ لا تُهْلِکْنی
(بسیار مجرب است، تجربه شده است)
دعای دیگر به جهت رفع گرفتاری
۱۰۱ مرتبه بخواند
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
در نهج البلاغه مىخوانیم:
«روى انه، علیه السلام، کان جالسا فى أصحابه، فمرت بهم امرأة جمیلة، فرمقها القوم بأبصارهم، فقال علیه السلام: إن أبصار هذه الفحول طوامح، و إن ذلک سبب هبابها، فإذا نظر أحدکم إلى امرأة تعجبه فلیلامس [فلیلمس] أهله، فإنما هى امرأة کامرأته».
حضرت با چند نفر از اصحابشان در جایى نشسته بودند که زن زیبایى بر آنان گذشت. شاید رویش را درست نگرفته بود، چون این چند نفر ناگهان به این زن خیره شدند. امیر المؤمنین فرمود: همین طرز نگاه کردنتان است که هیجان شما را براى بودن با زنان زیاد مىکند. براى چه با چشمانتان این زن نامحرم را که ناموس دیگران است اینطور تیرباران مىکنید؟ مگر این زن با زن خودتان چه فرقى مىکند؟
پایگاه حوزه
در روایات اسلامی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام (ص) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ایمان خواهند آورد… آن شب آسمان صاف و ماه به صورت کامل ( بدر) بود، پیامبر (ص) از خداوند خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند …خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد …و سپس ماه به دو نیم شکافته شد نیمی در کوه صفا و نیم دیگر در کوه قیقعان در مقابل آن قرار گرفت.
کفار مکه که در حال
مشاهده این واقعه بودند گفتند که محمد (ص) ما را سحر کرده است، سپس گفتند ، اگر او
ما را سحر کرده باشد نمی تواند همه مردم را سحر کند، ابوجهل گفت صبر کنید تا یکی
از اهل بادیه بیاید و از او سئوال کنیم که آیا انشقاق ماه را دیده است یا نه، اگر
تایید کرد ایمان می آوریم و اگر نه معلوم می شود که محمد (ص) چشمان مارا سحر کرده
است.
بالاخره یکی از اهالی
بادیه به مکه آمد و این خبر را تصدیق کرد و آنگاه ابو جهل و مشرکان گفتند ” این
سحر مستمر است” و آنگاه این آیات مبارک نازل شد… “اقتربت الساعة وانشق القمر …” باری این موضوع پایان یافت و مشرکان ایمان نیاوردند.
در یکی از نشستهای
دکتر زغلول النجار در یکی از دانشگاههای انگلیس، وی در خصوص معجزه شق القمر در صدر
اسلام به دست پیامبر (ص) به عنوان یکی از معجزات پیامبر (ص) که توط ناسا به اثبات
رسیده است صحبت می کرد. در این میان یکی از حاضران که به اسلام خیلی توجه و اهتمام
داشت به نام “داوود موسی بیتکوک ” که در حال حاضر نیز رئیس حزب اسلامی بریتانیا
است ماجرای مسلمان شدن خود را اینگونه نقل کرد:
هنگامی که می خواستم
در مورد اسلام تحقیق کنم یکی از دوستانم ترجمه ای از قران کریم به زبان انگلیسی را
به من هدیه کرد و من نیز بطور اتفاقی آن را باز کردم و اتفاقا سوره قمر آمد. سپس
شروع به خواندن کردم ….و ماه شکافته شد…وقتی
به این جمله رسیدم از خود پرسیدم آیا واقعا ماه شکافته شده است؟؟! سپس با ناباوری کتاب
را بسته و به کناری گذاشتم و از تحقیق در باره اسلام هم منصرف شدم. و دیگر سراغ آن
کتاب هم نرفتم. روزی در مقابل تلویزیون نشسته بودم و طبق معمول شبکه بی بی سی را
مشاهده می کردم ، برنامه ای بود که در آن مجری با سه نفر از دانشمندان ناسا متخصص
در علوم فضایی مصاحبه داشت. موضوع برنامه جنگ ستارگان و صرف میلیاردها دلار در این راه و
اعتراض به این موضوع بود. مجری با بیان اینکه صدها میلیون نفر در سراسر جهان از
گرسنگی رنج می برند دانشمندان را مورد انتقاد قرار داده بود و آنان هم با بیان
مفید بودن این تحقیقات در مجالات کشاورزی و صنعت و غیره از این طرحها دفاع می
کردند… مجری سپس سئوال دیگری را طرح می کند بااین مضمون که “شما در
یکی از سفرهای خود به ماه حوالی ۱۰۰
میلیارد دولار هزینه کردید و تنها خواسته اید که پرچم آمریکا را بر روی ماه نصب
کنید…آیا این عاقلانه است”؟؟! در جواب این گوینده دانشمند آمریکایی
لب به سخن گشوده و می گوید که در آن سفر ، هدف ما مطالعه ترکیب داخلی ماه بوده که
بدانیم چه تشابهاتی با زمین دارد و در این زمینه به موضوع عجیبی برخورد کردیم که
عبارت بود از یک کمر بندی از سنگها و صخره های تغییر شکل یافته که سطح کره ماه را به
طرف عمق و به طرف سطح دیگر آن پوشانده بود و هنگامی که این اطلاعات را به زمین
شناسان منتقل کردیم مایه شگفتی آنان شده و گفتند چنین چیزی امکان ندارد مگر آنکه
ماه در مرحله ای از حیات خود به دو نیم تقسیم شده و سپس دوباره جمع شده باشد و به
شکل اول بازگشته باشد.و این نوار از صخره های تغییر شکل یافته نتیجه برخورد دو
نیمه ماه در لحظه جمع شدن و به هم پیوستن دو نیمه آن می باشد.
“داوود موسی بیتکوک ”
سپس می گوید: با شنیدن این مطلب از جای خود پریدم و گفتم این معجزه ای است که در ۱۴۰۰ سال قبل به دست پیامبر اسلام در قلب صحرا اتفاق افتاده و از
عجایب روزگار این است که آمریکایی ها باید میلیاردها دلار خرج کنند تا آن را برای
مسلمانان اثبات نمایند! بی شک این دین حق و حقیقت است…
به این ترتیب سوره
قمر سبب اسلام آوردن این شخص شد ، پس از آنکه عاملی برای دوری او از اسلام شده بود
و این خود از دیگر معجزات اسلام است.
معلم، معمار قلب هاست
چندین سال است بهانه مقدس شهادت معلمی بزرگ و فرزانه، استاد شهید مطهری رحمهالله دستمایه قدردانی و تجلیل از معلم شده است؛ معلمی که انسانساز و فرداپرداز است و تکریم و تعظیم او، تکریم و تعظیم علم است. معلم، معمار قلب هاست و بذر نور در دلها میافشاند. قدردانی و تجلیل از معلم، قدردانی از باغبانی است که هر صبح، سبدی از صمیمیت با خود به کلاس میبرد و با انگشتان مهربان خویش، بر شاخه قلبها فردا را پیوند میزند. معلم را توقع نام و نان نیست. این گمنام، هر روز از تنور داغ جانش، هزاران نان بر سفره گرسنه دلها میبخشد و از علقمه قلبش، هزاران مشک به خیمههای عطش میرساند. تجلیل معلم، سپاس از انسانی است که هدف و غایت آفرینش را تأمین، و سلامت امانتهایی را که به دستش سپردهاند، تضمین میکند.اهمیت علم
آموختن، تنها مورد تأکید مکتب والای اسلام نیست؛ بلکه بسیاری از فرزانگان غیر مسلمان هم چون سقراط، افلاطون، نیوتن و... نیز بر اهمیت آن صحّه گذاشتهاند. از دیدگاه اسلام، انسان آگاه با انسان نااگاه مساوی نیستند. کسی که بدون آگاهی گام در راهی میگذارد و عملی را انجام میدهد، به بیراهه رفته است و هر چه در این بیراهه پیش رود، از مقصد خویش بیشتر فاصله میگیرد. شاید به همین دلیل است که حضرت علی علیهالسلام میفرماید: «هیچ گنجی سودمندتر از علم نیست؛ در فراگیری آن بکوشید که فراگرفتنش نیکوست». و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فراگرفتن علم را بر هر مسلمان واجب میداند و تأکید میکند که ارجمندترین مردم، دانشمندان آنان و کم ارجترین، کم دانشترینشان است.اهمیت تعلیم و تربیت و آثار آن
داشتن علم، به تنهایی ارزش نیست. هستند کسانی که دانش فراوان دارند، ولی مانند ظرفی پر از عسل اند که هیچ منفذی برای استفاده از عسلها در آنها نیست. علم دانشمند زمانی اهمیت دارد که آن را به دیگران منتقل کند و البته زکات دانش، آموختن آن به بندگان خداست. عنایت خداوند متعال به معلم پاک نهاد و ایجاد توفیقات بسیار زیاد برای او در صحنههای گوناگون زندگی خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... و نزدیکی به امامان معصوم علیهمالسلام یکی از آثار تعلیم است. به اعتراف بسیاری از معلمان، یاد دادن به دیگران، بهترین عامل برای جایگزین شدن مطالب علمی در ذهن است؛ زیرا معلم در مقام تعلیم، راهبر و راهنمای علمی افراد زیادی است و این موقعیت حساس، سبب تلاش او در حل مشکلات علمی میشود که نتیجهاش، بالا رفتن سطح علمی وی نیز خواهد بود. دانش شخصی که بیاموزد ولی تربیت نشود، مانند اسلحهای است که با آن جان انسانها را به خطر میاندازد. در قرآن کریم که از تعلیم و تربیت به عنوان هدف پیامبران ذکر شده، در سه مورد تربیت بر تعلیم مقدم گردیده و تنها در یک آیه تعلیم بر تربیت مقدم شده است.ارزش و مقام معلم
سخنی زیبا از امام صادق علیهالسلام ارزش و مقام معلم خوب را روشن میسازد. حضرت میفرماید: «تمامی جنبندگان روی زمین و ماهیهای دریا و هر کوچک و بزرگ در زمین و آسمان خدا، برای آموزگار خوب طلب آمرزش میکنند». معلم، شاگردانش، این امانتهای الاهی را از آلودگیها و تباهیها حفظ کرده و سعی میکند با تعلیمات خود و تربیت آنان، زمینه رشد و کمالشان را فراهم آورد. انتظار جامعه از افراد به اندازه ارزش و مقام آنان است و بنابراین، معلمی که این چنین مقامی دارد، هیچ گاه مرتکب اعمال ناشایست نمیشود.تأثیر معلم بر شاگرد
شاگردان به خاطر نفوذ روحی و معنوی معلم، تأثیرات شگرفی از او میگیرند که گاهی سرنوشت ملتی را تغییر میدهند. بیشتر انسانهای موفق، کامیابی خود را مدیون معلمان خود میدانند و نیز افرادی هستند که سرخوردگی و شکستهای زندگیشان، ناشی از برخورد بد معلمان است. استاد شهید مطهری رحمهالله درمورد تأثیر معلم خود حاج آقا میرزا علی شیرازی میگوید: «او بزرگ مردی بود. مرا برای اولین بار با نهجالبلاغه آشنا کرد و درک محضر او را همواره یکی ازذخایر گران بهای زندگی خود میشمارم که حاضر نیستم آن را با هیچ چیز معاوضه کنم و شب و روزی نیست که خاطرهاش در نظرم مجسم نشود و یادی از او نکنم و نامی نبرم».سوز و گداز معلم
نخستین و اساسیترین نشانه معلم نمونه، برخورداری او از سوز و گداز «انسانسازی» است. تنها عده معدودی از انسانها هستند که همه وجودشان سرشار از سوز و گداز سازندگی است. این افراد عاشق تربیت هستند. قویترین انگیزه در آنها، سوز و شوق انسانسازی است. این افراد، از هدایت فردی به شادی و خرسندی دست مییابند. سوز و گداز، اساسیترین و ضروریترین ویژگی معلم نمونه است. چنین معلمی به مدرسه و کلاس عشق میورزد؛ زیرا او در چنین محیطی بهتر و کاملتر میتواند به هدف انسان سازی خود برسد. یکی از ویژگیهای یگانه معلم نمونه انسان، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، سوز و عشق به هدایت و ارشاد انسانها بود.هنرمندی معلم
معلم بودن، تنها در انحصار معلومات نیست، بلکه افزون بر معلومات و تخصص، هر معلم باید با هنر معلمی آشنا باشد؛ یعنی بداند چگونه از معلومات خود بهره بگیرد و به عبارت دیگر، با چه زبانی با شاگردان سخن بگوید، چه شیوه هایی را در ارتباط با شاگردان در نظر بگیرد و چگونه با شاگردان ارتباط برقرار سازد. معلم نمونه با بهرهگیری از فنون روانشناسی، با قدرت و مهارت، امواج متلاطم کلاس را آرام کرده، تسلط و توانایی اداره کلاس را عملاً عرضه میدارد. این روانشناسی معلم برای اداره هر کلاس، شیوه خاصی را در نظر میگیرد ؛ چنان که در خصوص تک تک شاگردان نیز رفتار خاصی را انتخاب میکند. به رعایت همه این اصول، «هنر معلمی» میگویند.اخلاق معلم
انسانها به طور فطری عاشق کمال هستند و بیاختیار در برابر کمال به خضوع درآمده، جذب آن میگردد. وقتی شاگردی جذب کمالی از کمالات معلم شود، به سوی آن کمال و صاحب کمال کشیده خواهد شد. تغییرات اخلاقی، با گفتار و پند و اندرز صورت نمیپذیرد، بلکه کردار و رفتار انسانهاست که موجب دگرگونی در دیگران میگردد.فروتنی معلم
سزاوار است که معلم خوش خلق و فروتن باشد و با رفق و مدارا با شاگردان ارتباط برقرار سازد. از امام صادق علیهالسلام نقل شده که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «دانشمندان واقعی سه ویژگی دارند: دانش و بینش، حلم و بردباری، سکوت و آرامش و وقار». کسانی که عقل و خرد بیشتری دارند، قدرت کنترل نفس آنان در مقایسه با دیگران زیادتر است. وقتی بین دو انسان رابطه عاطفی و صمیمی نباشد، خود به خود جدایی بینشان به وجود خواهد آمد؛ زیرا نزدیکی و صمیمیت، بسیاری از توهمات و پیش داوریها را از بین میبرد. معلم متواضع با فروتنی خود، راه ارتباطی را به روی شاگرد میگشاید و شاگرد از این فرصت استفاده کرده، بسیاری از دشواریهای فکری و روحی خود را حل خواهد کرد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در این زمینه میفرماید: «به شاگردانی که درس میدهید و با آنان که از آنها درس میآموزید، با نرمی و ملایمت رفتار کنید».ویژگیهای معلم موفق
1- ایمان و توکل به خدا
انسان برای پرواز به سوی کمال، به دو بال علم و ایمان نیاز دارد و معلم که جاده کمال را به شاگردانش مینمایاند، بیش از دیگران نیازمند این دو گوهر است، معلمی که به خدا ایمان ندارد، تنها آگاهیهای خود را به شاگردانش منتقل میکند و شاگردان از آن دانشها در امور دنیایی خود استفاده میکنند، ولی اثری در کمال انسانی آنها نخواهد داشت. دانشمندان حقیقی، خداپرست و با ایمان بودهاند. بعضی از این دانشمندان، مشکلات علمی خود را با استمداد از خدای بزرگ و راز و نیاز به درگاهش حل میکردند.2- اخلاص
معلم در خدمت مقدس خود، لازم است اندیشهاش را از هر چه غیر خداست پاک کند. معلمی که به خاطر پول، مقام، شهرت و... میآموزد، پاداش او همینها خواهد بود و این امور در مقابل خشنودی خداوند متعال و پاداش بزرگ او بیارزش است. عمل مخلصانه و قیام خدایی، موعظه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در قرآن کریم است که میفرماید: «ای رسول ما! (به امت) بگو که من به یک سخن شما را پند میدهم (و آن سخن این است) که برای خدا قیام کنید».3- هدایتگری و مدیریت
هدف از بعثت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله هدایت مردم به سوی خدا بوده است؛ چنان که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «ای رسول ما! تو را فرستادیم تا به اذن خدا مردم را به سوی او دعوت کنی». معلم نیز به پیروی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شاگردانش را به سوی هدایت و نور دعوت، و آنان را از تاریکیهای گمراهی و جهل، به روشنایی علم و تقوا هدایت میکند. همچنین معلم موفق کسی است که در کنار هدایت شاگردان، توانایی اداره کلاس را نیز داشته باشد. عواملی هم چون شوخی زیاد، مجال و میدان دادن بیش از حد به شاگردان، گفتگوی یک جانبه معلم و بیروح بودن کلاس و...به مدیریت او صدمه میزند. با پرسش از دانشآموزان و ایجاد تنوع گفتاری و رفتاری برای رفع خستگی شاگردان و آمادگی روحی و جسمی آنان به صورتهای مختلف، میتوان کلاس را به خوبی مدیریت و اداره کرد.4- استقامت و پشتکار
معلم موفق در راه تعلیم شاگردان و از بین بردن جهل آنان، ثابت قدم و استوار میباشد. ممکن است او بارها و بارها مطلبی را به شاگردان خود، به ویژه کودکان کم سن و سال بگوید، ولی آنان نیاموزند. در این راه باید صبر کرد و دانست که نتیجه صبر، موفقیت است. دلهای شاگردان کند ذهن، از سنگ سختتر نیست و همان گونه که قطرات آب با گذشت زمان دل سنگ را میشکافد، تکرار و یادآوری مطالب توسط معلم نیز دلهای سخت را خواهد شکافت.5- داشتن بیان و قلم خوب
ابزار اصلی کار معلم، گفتار و سخن اوست و نیکوست از گفتاری گیرا و پرجاذبه برخوردار باشد. تحولات بزرگ جهان توسط کسانی صورت گرفته که دارای بیانی قوی بودهاند. خطبهای کوتاه و شورانگیز از امام علی علیهالسلام در جنگ صفین، روحی تازه در کالبد بیجان لشکر دمید و توانستند دشمن را تار و مار کرده و شریعه فرات را از سپاهیان معاویه باز پس گیرند. خطبههای پرشور امام سجاد علیهالسلام و حضرت زینب علیهاالسلام در مرکز قدرت معاویه و یزید، آنچنان تکان دهنده و شورآفرین بود که تبلیغات چندین ساله آلابوسفیان را نقش بر آب ساخت. اهمیت شیوه سخن گفتن برای معلم، کمتر از توان علمی او نیست. داشتن شیوه نگارشی خوب نیز برای معلم لازم است و از نظر درجه اهمیت، در درجه بعد از سخن گفتن قرار دارد؛ زیرا تهیه جزوه، طرح سؤال برای امتحان و...، به روش نوشتاری خوب نیاز دارد.وظایف معلم
1- ایجاد روحیه تفکر و تعقل
رکن اساسی در تعلیم و تعلم، فکر کردن است که در دین مبین اسلام، اهمیت فراوانی دارد. امام علی علیهالسلام میفرماید: «هیچ دانشی هم چون اندیشیدن نیست». از اینرو، معلم میتواند روحیه تفکر را در شاگردان خود ایجاد کرده و از تکلیف و درس زیاد که فرصتی برای تفکر به آنان نمیدهد، بکاهد.2- بالابردن توان علمی خویش
توقف در یک حد از دانش و آگاهی، نقص بزرگی برای معلم است. لازم است معلم همراه با زمان و پیشرفت علوم بر دانش خود بیفزاید. استفاده از تجارب دیگران در زمینه تدریس برای معلم مفید است و بر معلومات او میافزاید. نیوتن، کاشف جاذبه زمین میگوید: «علت ترقی من در کارها این بود که روی شانه غولهای علم ایستادم و جهان را بهتر نگریستم». همچنین لازم است یک معلم موفق، از فراگیری مهارتهای آموزشی نوین، غفلت نورزد.3- وفای به عهد و عمل به گفتهها
شاگردان در مورد وعدههای معلم، حساساند و قولهای او را هرگز از یاد نمیبرند. بنابراین، نوشتن وعدهها و تصمیمهای روزانه در دفتر کوچکی و عمل کردن به آنها، نشان از دقت معلم و راهی برای جلب اعتماد شاگردان دارد. معلمی که خود به گفتهها و نکات اخلاقی که بیان میکند عمل ننماید، سخنانش تأثیری نخواهد داشت و دانش وی بیارزش خواهد بود. عالم بیعمل به «درخت بیبر» یا «ابر بیباران» میماند. عیسی بن مریم علیهالسلام فرمود: «بدبختترین مردم کسی است که او را دانشمند بشناسند، ولی عملی در او دیده نشود». راهنماییهای معلم در زمینههای مختلف در صورتی اثربخش است که خود در عمل به آن گفتهها از شاگردان پیشی گرفته باشد. باید از امام علی علیهالسلام درس بگیریم که فرمود: «ای مردم! به خدا قسم شما را به هیچ اطاعتی ترغیب نمیکنم، مگر آن که خود در عمل به آن پیشی گرفته باشم».4- آگاهی دادن و ایجاد انگیزه درسی
معلم سخت کوش، افزون به تدریس ماده درسی، دانشپژوهان را با اوضاع و احوال جهان امروز آشنا میکند تا نگرششان به جهان وسعت یابد. انسانی که محدوده فکری اش از چهار دیواری روستا یا شهرش آن طرفتر نمیرود، نمیتواند انسان ارزشمندی شود. خدمت به مردم، کشور و دین دیدی وسیع میخواهد. یک عامل مؤثر در بیرغبت بودن بعضی از شاگردان به ماده درس، انگیزه و هدف نداشتن است که معلم میتواند با معرفی موضوع درس و شناساندن جایگاه آن در بین علوم دیگر، این انگیزه و هدف را به وجود آورد. اگر شاگردان هدف از یادگیری درس مورد نظر و فایده آن را بشناسند، با رغبت بیشتری آن را دنبال میکنند.