فانوس تاریکی

فقط واسه تاریکی هایی که تو زندگیمون وجود داره

فانوس تاریکی

فقط واسه تاریکی هایی که تو زندگیمون وجود داره

جایگاه، نقش و رسالت معلم و مربی از دیدگاه قرآن و روایات

 

چکیده:

قرآن کریم به عنوان چراغ پر فروغ و سراج وهاج که کاملترین برنامه و قوانین را برای سعادت بشر دارد در آیات نورانیش مکتب تعلیم و تربیت اسلامی را به زیبائی هرچه تمام ترسیم نموده است و خداوند را به عنوان اولین معلم بشر معرفی نموده که به پیامبرش در آغاز بعثت فرمود: ( اقراء باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقراء و ربک الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان مالم یعلم) (سوره علق) و اینچنین مکتب تعلیم و تربیت اسلامی به عنوان مکتبی ممتاز، مستقل و با مبانی و اصول مشخص پدیدار گردید که در این مکتب علم و دانش، معلم و متعلم (شاگرد و مربی) و مدرسه و مکتب خانه از جایگاه بسیار ارزشمند و رفیعی برخوردارند. ما در این مقاله علاوه بر نگرشی کلی به مکتب تعلیم و تربیت اسلامی به جایگاه معلم و رسالت معلم و ویژگی های یک معلم از منظر آیات وحیانی قرآن کریم و روایات نورانی حضرات معصومین (علیهم السلام) پرداخته ایم و رسالت یک معلم قرآنی را همان رسالت خداوند و رسالت رسولان الهی در هدایت، سرپرستی و خروج از ظلمات به سوی نور و رشد و کمال بخشی انسان به قرب حضرت حق دانسته ایم.

کلید واژگان:

جایگاه معلم، رسالت معلم، ویژگی های معلمی

مقدمه :

(لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین) (آل عمران/ آیه 461)
کلمات رب، ربنا، ربکم، ربک، ربه، ربها، ربهم، ربی، ربهما، ربکما که در قرآن کریم آمده است بیانگر ربوبیت ذات مقدس احدیت می باشد و اصل رب تربیت است و آن عبارت از ایجاد شیء است تا به تدریج او را به مقصد کمال و تمام رهنمون سازد. با توجه به همین جایگاه تعلیم و تربیت است که هدف از بعثت پیامبران تعلیم کتاب و حکمت و پرورش و تصفیه روح از ناخالصی ها معرفی شده است و در کلمات رسول الله (ص) آمده است (بالتعلم ارسلت)، (بعثت معلما)، (بعثت لا تمم مکارم الاخلاق) که این جملات بیانگر آن است که اسلام در زمینه تعلیم و تربیت دارای مکتبی ممتاز، مستقل با مبانی و اصولی مشخص و الهی است از جمله مبانی مطرح در مکتب تعلیم و تربیت اسلام اصل خدا محوری یا اخلاص، اصل تقدم اصلاح خود بر اصلاح دیگران،اصل توکل و اعتماد به نفس، اصل آیت بودن و نشانه شدن بسوی کمال مطلق، اصل مدارا و دوری از سخت گیری وتکلف، اصل عقلانی بودن نظام تعلیم و تربیت و اصل حاکمیت دادن به تعلیم و تربیت الهی می باشد. در مکتب تعلیم و تربیت اسلام فراگیری علم و دانش همراه با تهذیب و تربیت دینی هدف رسالت نبوی شمرده شده و برای تحصیل علم نه محدودیت زمانی دارد و نه مکانی و از نظر معلم مرز نمی شناسد چرا که علم و حکمت را گمشده مومن می داند که نزد هر کس بیابد آن را می گیرد.
در مکتب اسلام تمام افرادش باید معلم باشند و تمام افرادش متعلم، همه باید هم تحصیل کنند و هم تدریس نمایند و انسان ها را الهی تربیت کنند.
جایگاه معلم در مکتب تعلیم و تربیت اسلامی:
اسلام معلم را به عنوان پدر روحانی معرفی می کند و می گوید: (اب معلمک) یعنی یکی از پدران ثلاثه تو، معلمی است که به تو دانش می آموزد و بنابراین تمام حقوقی که درباره پدر و مادر رعایت می شود باید در حق معلم به صورت کامل تری رعایت گردد. نام معلم چنان با عظمت است که در جای جای متون اسلامی از او تجلیل به عمل آمده تا به آن حد که خداوند علیم خود را معلم خوانده و رسول الله (ص) فرموده اند: (انما بعثت معلما). امام خمینی (ره) فرموده اند: ( معلم اول، خدای تبارک و تعالی است که اخراج می کند مردم را از ظلمات به نور و به وسیله انبیاء و آیات وحیانی مردم را دعوت می کند به نورانیت، دعوت می کند به کمال، دعوت می کند به عشق، دعوت می کند به محبت، دعوت می کند به مراتب کمالی که از برای انسان است. به دنبال او انبیاء هستند که همان مکتب الهی را نشر می دهند و آنها هم شغلشان تعلیم است، معلمند، معلم بشرند، آنها هم شغلشان این است که مردم را تربیت کنند و انسان را تربیت کنند که از مقام حیوانیت بالا برود و به مقام انسانیت برسد.
مقام معلم مقام والائی است، مقامی است که بالاتر از مقام معلم نیست و چنین است که وارثان انبیاء شمرده می شوند. چنانچه امام صادق (ع) فرموده اند: (ان العلما ورثه الانبیاء) یعنی دانشمندان وارثان پیامبرانند.
معلم شمع سوزان و فروزان هدایت است که نورش بر اساس حدیث مشهور (العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء) از منبع اصلی نور یعنی خدا دریافت داشته و برای نورافشانی قلوب و بینا نمودن آنها به منظور هدایت در طرح مستقیم و رسیدن به قرب الهی که مقصد نهائی انسان است تلاش می کند، معلم راهبر دلها به قله های کمال و سعادت است معلم به مثابه باغبانی دلسوزاست که بذر ایمان می افشاند و گل تقوا می پروراند.
جایگاه و شأن معلم و استاد تا بدان جاست که رسول الله (ص) در کلامی به امام علی (ع) فرموده اند:
(
یا علی اگر یک فرد بوسیله تو و (بمدد الهی) طریق هدایت را باز یابد و به حق رهنمون گردد پر ارزش تر و بهتر از آن است که ما لک شتران سرخ موی فراوان باشی)
معلمین مایه ی حرکت و برکت جامعه هستند و امام امیر المومنین علی (ع) فرموده است: ( العلما باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقوده و امثالکم فی القلوب موجوده) دانشمندان تا پایان جهان زنده اند، شخص آنها در میان نیست اما آثارشان در قلبها موجود است و چنین است که علما به مقام شفاعیت می رسند)
رسول الله (ص) فرموده اند: (یشفع یوم القیامه الانبیاء ثم العلما، ثم الشهداء) روز قیامت نخست انبیاء شفاعت می کنند، سپس علما و بعد از آنها شهیدان، و چنین است که از خدا می ترسند و به مقام عالی خشیت می رسند، یعین تنها دانشمندانند که از خدا می ترسند و خشیت یعنی ترس از مسولیت توأم با درک عظمت مقام پروردگار و این حالت خشیت مولود سیر در آیات آفاقی و انفسی و آگاهی از علم و قدرت پرودگار و هدف آفرینش است. در نظام تعلیم و تربیت اسلام معلم مسؤل تمام مقدراتی است که برای یک کشور یا جامعه پیش می آید و مسول تمام مقدراتی است که برای یک کشور یا جامعه پیش می آید و مسول تمام انسان هائی است که زیر دست او باید تربیت بشوند. معلم اگر خودسازی کند و تهذیب نفس نماید و حاکم برخود باشد افراد یک جامعه صالح و صالحه خواهند بود و اگر خدای ناخواسته معلم تربیت دینی نداشته باشد سبب انحراف نسلها و عصرها می گردد و جامعه ای را به خرابی می کشاند و همه سعادت ها و همه شقاوت ها از مدرسه هاست و کلیدش به دست معلم است و این موضوع حکایت گر جایگاه خطیر و بسیار مهم معلم و مربی است، امام باقر (ع) فرموده اند: (عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد)

رسالت معلمان و مربیان:

پس از نهاد خانه و خانواده که کانون پر مهر و محبت پدر و مادر است مدرسه مهم ترین مکان برای تعلیم و تربیت است جائی که محل بروز و ظهور رسالت خطیر معلمی است که اگر او معلمی کند راه انحراف بسته می شود و در زندانها مسدود می گردد. مکتب تعلیم و تربیت اسلامی رسالت های مهمی را برای معلم و مربی ترسیم کرده است که به ترتیب به طرح آنها می پردازیم.

1-دعوت به سوی خدا و تربیت الهی:

یکی ازاهداف عالیه در دعوت انبیاء که سر لوحه کار آنها محسوب می شود دعوت به خدا و تربیت مردم برای حرکت در مسیر کمال معبود است. خداوند متعال از زبان پیامبر اکرم (ص) می فرماید: (الا تعبدوا الا الله ) نخستین دعوت من این است که به جز خدای یگانه را نپرستید.
و معلم بایستی همه چیزش برای خدا باشد (اقراء باسم ربک الذی خلق) آموزشش برای خدا، تربیتش برای خدا، اعمالش برای خدا، نشستنش برای خدا، سکوتش برای خدا، با توجه به خداست که می شود تربیت الهی نمود.

2- دعوت به سوی نور و تربیت نورانی:

در قرآن کریم آمده است ( رسولا یتلوا علیکم آیات الله مبینات لیخرج الذین آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الی النور) یکی از اهداف عالیه در دعوت انبیاء اخراج مردم از ظلمات به سوی نور بوده است که با تلاوت آیات الهی آنها را از ظلمت های کفر، جهل، گناه و فساد اخلاق بیرون آورده به سوی نور ایمان و تقوی و سعادت هدایت می نماید.
رسالت معلم درجامعه همان رسالت خداوند است که فرموده است: ( الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور) یعنی
خدای تبارک و تعالی ولی مومنین است و آنها را از ظلمات به سوی نور خارج می کند. نقش سرپرستی، دلسوزی و خروج آگاهانه افراد از ظلمات به سوی نور به عهده معلم گذاشته شده است، معلم همانند انبیاء که معلم بشریت هستند، بشریت را معلمی می کند و چه بسا با تربیت نورانی یک نفر جهانی را متحول کند.

3-دعوت به سوی اصلاح جامعه و تربیت صالح:

در قرآن کریم آمده است (ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله) من جز اصلاح تا آنجا که توانائی دارم و توفیق من جز به خدا نیست. این شعار تربیتی همه ی انبیاء الهی بوده که توأم با عمل تربیتی آنها اسباب اصلاح در تفکر، اندیشه، اخلاق و نظامات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جامعه را در همه ی ابعاد پدید آورده است. و رسالت معلمی نیز چنین است که با کسب توفیق الهی به اصلاح فرهنگ و تربیت فکر و مغزهای متفکر می پردازد تا تمامی عرصه های جامعه به سمت اصلاح حرکت نماید.

4-دعوت به پاکسازی و تربیت اخلاقی :

در قرآن کریم آمده است (فقولا قولا لینها لعله یتذکر او یخشی) این آیه اشاره لطیفی به این حقیقت است که رسالت انبیاء برای پاکسازی انسان ها و بازگرداندن طهارت فطری نخستین به آنها است. نخستین دستور قرآن برخورد ملایم و توأم با مهر و عطوفت انسانی است. هدف آن است که مردم جذب بشوند، متذکر شوند راه پیدا کنند. توقع اصلاح جامعه بدون اصلاح مربیان و معلمان آن جامعه توقعی بی جا و نارواست. لذا پاکسازی و خودسازی را هر کس باید خودش شروع کند و عقاید و اخلاق و اعمالش را تطبیق با اسلام بدهد آن وقت به اصلاح دیگران بپردازد. تربیت اخلاقی کند و احساس مسئولیت اخلاقی را در همه عرصه ها در متربیان رشد دهد و آنها را متعهد به جامعه اسلامی تحویل دهد.

5-دعوت به سوی علم و دانش و تربیت قرآنی :

در قرآن کریم آمده است (قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون) یعنی بگو آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند، مهمترین دعوت انبیاء بسوی علم و دانش بوده به طوری که رسول الله (ص) فرموده اند: (بالتعلیم ارسلت) یعنی من برای تعلیم فرستاده شده ام و باید دانست علم در آیات قرآن به معنی داشتن یک سری اصطلاحات و الفاظ نیست بلکه منظوراز علم آن معرفت و آگاهی خاصی است که انسان را به اطاعت پروردگار و ترس و امید از خدا دعوت می کند. اگر در یک قلب تربیت شده این علم وارد بشود عطرش عالم را می گیرد و همه استعدادها در پرتو آن شکوفا می شود و جامعه به سوی اصلاح و کمال حرکت می نماید. و چنین علمی در پرتو تربیت قرآنی میسر می گردد تربیتی که نورعلم را در وجود انسان جلوه گر می سازد.
برآیند تربیت قرآنی این است که:
1-
تربیت یافته گان با تقوا و خدا ترس باشند
2-
تربیت یافته گان خادم اسلام و قرآن و مردم باشند.
3-
تربیت یافته گان برنامه دار و هدفمند به سوی سعادت جامعه حرکت کنند.
4-
تربیت یافته گان موجبات رشد و ارتقاء مقام انسانی را برای مردم فراهم کنند.
5-
تربیت یافته گان نه خود و نه دیگران را بنده طاغوت نکنند.
6-
تربیت یافته گان نیازهای زمانه و علوم
مربوط به آن را برای خدا فرا گیرند و بکاربندند.

ویژگی های یک معلم خوب:

با بررسی آیات و روایات و کلمات بزرگان دین ویژگی هائی که می تواند ارزشمندی و خوبی یک معلم را نمایان سازد احصاء نموده ایم که به ترتیب عبارتند از:
1-
اخلاص در نیت و عمل: ریشه اساسی اخلاص در نیت و عمل همان تصفیه و تزکیه و پالایش در ون باطن از همه ی آلودگی هاست.
2-
تقید به عمل صالح: امام صادق (ع) می فرماید: (کونوا دعاه الناس باعمالکم و لا تکونوا دعاه بالسنتکم)، امام صادق همچنین می فرمایند: اثر تعلیم معلم بدون عمل صالح را به بارانی تشبیه می کند که روی صخره می ریزد و بر روی آن می لغزد و تأثیری ندارد.
3-
حسن خلق و فروتنی: امام صادق (ع) فرموده اند: (رأس العلم التواضع)
4-
علو همت و عفت نفس: رسول الله فرموده اند: ( الفقها امناء الرسل)
5-
عالم به مقتضیات زمان: بچه های ما در هر زمانی موافق آن زمان باید تربیت شوند.
6-
توجه به مسولیت معلمی و احساس مسئولیت (احساس بعثت) در همه حالات و زمان ها.
7-
ایجاد زمینه برای شکوفائی و رشد تفکر و تعقل و معنویت در متربیان.

نویسنده:حجت الاسلام سید محمدرضا علاء الدین
پژوهشگر علوم قرآنی و استاد راهنمای سطوح 2و3 حوزه


منابع:

قرآن کریم
نهج الفصاحه
امام خمینی، روح الله، صحیفه نور، مجلدات 5 تا 17، چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران
حجتی، محمدباقر، آداب تعلیم و تعلم در اسلام، چاپ امیرکبیر، تهران
رشیدپور،مجید،چگونه باید تربیت کرد،
تهران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان
شهیدی،سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، کلمات قصار امیر المومنین علی (ع)
طباطبائی،سید محمد حسین، تفسیر المیزان،
تهران، بنیاد علمی فرهنگی علامه طباطبائی، چاپ پنجم، 76
ظهیری، احمد تعلیم و تربیت از دیدگاه شهید ثانی و امام خمینی، چاپ قم
کلینی، یعقوب، اصول کافی، جلد یک، باب فضل علم، قم
مجلسی، محمدباقر، بحارالاوار، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، چاپ سوم
مطهری، مرتضی، 1378، تعلیم و تربیت در اسلام، چاپ صدرا، تهران .
مجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی، اثر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران
مکارم شیرازی، ناصر، 1374، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتاب الاسلامیه
محمدی ری شهری، 1379، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، نشر دارالحدیث، قم، چاپ سوم.
منبع:نشریه کوثر،شماره 32
/
س

 

 

گروهک فرقان

روزنامه کیهان مورخ ۱۳ اسفند ۱۳۵۸.


دیدگاه جمهوری اسلامی

محمد عطریان‌فر در مورد رهبر این گروه می‌گوید: وی جوانی طلبه بود که برخی سرخوردگی‌های تاریخی داشت و به واسطه این سرخوردگی‌ها بود که بعدها هدایت چنان اقداماتی را عهده‌دار شد. گودرزی در سال ۵۵ حدود بیست سال بیشتر نداشت و با این حال به تفسِر قرآن می‌پرداخت و خودش را در مقام مفسر قرآن معرفی می‌کرد و تفسیری انقلابی از قرآن ارائه می‌کرد و آیاتی از قرآن را انتخاب می‌کرد که به کار مبارزه بیاید.

وی در مورد نحوه دستگیری اعضای این گروه گفت: در پی شناسایی یک خانه تیمی و مشاهده آتشباری شدید از آن معلوم شد که این خانه بایستی اهمیت زیادی داشته باشد. در نهایت پس از درگیری حدود هفتاد نفر از آن خانه دستگیر شدند که رهبر گروه یعنی اکبر گودرزی یکی از آنان بود.

از افراد دستگیر شده بیست و پنج نفر اعدام شدند که رهبر گروه یکی از آنان بود. وی از آنچه انجام داده بودند به هیچوجه اظهار پشیمانی نکرد.[۲]

محمدصادق مفتح، (نایب رییس اول اتاق بازرگانی تهران در سال ۱۳۸۶)، که پدرش محمد مفتح از ترورشدگان به دست گروه فرقان بوده‌است، پیرامون ترورهای گروه فرقان چنین گفته‌است[۳]:

«

استعمار انگلیس که بیش از هشتصد سال در منطقه نفوذ کرده بود، پیروزی انقلاب ایران پایه‌های آن را متزلزل ساخت. لذا آنان تحلیل کردند که این انقلاب یک انقلاب فرهنگی است که در همه ابعاد تجلی پیدا کرده‌است و علیه آنان است. لذا بر آن شدند برای مبارزه با این انقلاب ریشه‌های اصلی آن را - علمای مبارز- را از بین ببرند. اولین کسی که توسط گروه فرقان شهید شد، تیمسار قرنی و بعد استاد مطهری (ره) بود. پس از آن شهید مفتح (ره) را ترور کردند... توسط اسنادی که در لانه جاسوسی پیدا شده‌است معلوم شد که گروه فرقان به طور مستقیم توسط منافقین تغذیه می‌شد و چون در آن زمان سازمان منافقین در شرایطی نبود که وارد فاز نظامی شود لذا فرقانی‌ها بازوی نظامی منافقین بودند تا موانع را از سر راه سازمان منافقین بردارند.

 »

کتاب «چارچوبی برای تحلیل و شناخت انقلاب اسلامی» پیرامون شخصیت آیت‌الله خمینی در ناکامی گروه فرقان چنین آورده‌است[۴]:

«

گروه‌ها و تشکل‌های دیگری هم بود که با اسم اسلام دست به معارضه و مانع تراشی زدند مانند گروه فرقان و آرمان مستضعفان که با ترور مطهری و مفتح خود نمایی کردند ولی زود متلاشی شدند. از آن ببعد با توجه به شخصیت والای معنوی و فقهی امام کسی نتوانست در مقابل انقلاب اسلامی با پوشش دین بایستد.

 »

ترورها

افرادی شاخصی که توسط این گروه ترور شدند عبارتند از:

·         مرتضی مطهری

·         محمد مفتح

·         مهدی عراقی و فرزندش

·         سید محمدعلی قاضی طباطبایی

·         محمدولی قرنی

·         حاج تقی طرخانی

·         اکبر هاشمی رفسنجانی (ناموفق)

·         حاج شیخ قاسم اسلامی

·          

·         اعضای گروه که تیرباران شدند عبارت بودند از:

پس از دستگیری، اعضای گروه که به همراه رهبر گروه، اکبر گودرزی تیرباران شدند عبارت بودند از: عباس عسکری، سعید مرآت، علیرضا شاه بابابیگ تبریزی، حسن اقرلو، علی حاتمی(که در زندان خودکشی کرد)[نیازمند منبع]

پانویس

منبع

·         حشمت‌زاده، محمدباقر، چارچوبی برای تحلیل و شناخت انقلاب اسلامی

·         کتاب جریان‌های مذهبی - سیاسی ایران از سال ۱۳۲۰ تا سال

 

 

 

علی محمد باب(نردبان ادعای بابیت)(بهاییت)

سید علی محمّد باب، پایه گذار فتنه بابیه، نردبان ادعا را بلند کرد و نخست به جایگاه رکن رابع و ذکریت رسید، از بابیت و قائمیت عبور و به رسالت و نبوت قناعت نکرد. ادعای خدایی کرد و پیروانش را به پرستش خود فرا خواند، پس از چند ضربه ترکه دست از خدایی برداشت، توبه نامه نوشت و خود را هیچ خواند؛ این خدای ناتوان  نگاهی به پیامبری حضرت ذکریا بکند، او را بارها کشتند زنده شد اما دست از دعوت و ابلاغ رسالتش بر نداشت.

سید باب در این باره می گوید: مقام این آیه عظیمه: قل الله حق و انّ ما دون الله خلق و کلّ له عابدون، مقام غیبی سید باب است. غیر این نشانه که در اوست، خلق اوست و این نشانه است که در کسی جز الله دیده نمی شود و این نشانه است که در او نشانه بودن دیده نمی شود بلکه نفس ظهور الله و ذات بطون الله و بلندی علو الله و بلندی سموّ الله و کینونیت ازل و ذاتیت قدم و طلعت صرفه بحته لم یزل ذکر می شود، گفتن این نشانه برای عرفان است و جز آیه مورد توجه قرار نمی گیرد و اگر قرار گیرد خلق او می شود و او به خودی خود بیان نمی شود مگر به آنچه به ذات ازل یاد می کند و او مکان و حدود بردار نیست ....

سید باب در این فراز خود را به بالاترین پله نردبان رسانده و می گوید: کان معبودا و لا عابد هنالک و کان مقصودا و لا قاصدا هنالک .... یعنی خدایی که پرستنده آن جا نیست و مقصودی که قصد کننده ای آنجا نیست.

سید باب، به تنهایی از امکانات استفاده نمی کند (تک خور نیست)، مقام و جایگاه خود را به پیامبر آینده نیز پیش کش کرده و می گوید: همه چیز بوسیله شی واحد (سید باب) می گردد، همه چیز بوسیله شی واحد خلق می شود و شی واحد در قیامتِ از روز ظهور قیام قائم آینده، کسی جز من یظهره الله (قائم آینده) نیست و در هر موردی سخن می گوید، إنّنی انا الله لا اله الا انا ربّ کل شیء و غیر از من خلق من است، ای خلق فقط من را بپرستید....

(پاورقی: بیان، واحد رابع، باب اول)



مهلت شیطان تا کی است؟

در قرآن کریم آمده است پس از آن که شیطان مهلت خواست خداوند به او مهلت داد تا «یوم الوقت المعلوم» امّا در این که منظور از «یوم الوقت المعلوم» چیست در میان مفسّران قرآن و نهج البلاغه گفتگوست.


شیطان

بعضى گفته اند: منظور پایان جهان و برچیده شدن دوران تکلیف است (در این صورت تنها با مقدارى از درخواست ابلیس موافقت شده زیرا او درخواست حیات تا روز قیامت داشت ولى تا پایان دنیا موافقت شد).

احتمال دیگر این که منظور زمان معیّنى است که پایان عمر ابلیس است و تنها خدا مى داند و جز او از آن آگاه نیست چرا که اگر آن زمان را آشکار مى ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشى بیشتر مى شد.

بعضى نیز احتمال داده اند که منظور روز قیامت است، زیرا تعبیر به یوم معلوم در آیه پنجاه سوره واقعه درباره روز قیامت است که مى فرماید: «قُلْ اِنَّ الاَوَّلینَ وَ الآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ اِلى میقاتِ یَوْم مَعْلُوم». ولى این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد زیرا بنابراین تفسیر، با تمام خواسته او موافقت شده، در حالى که ظاهر آیات قرآن این است که با درخواست او به طور کامل موافقت نشده است، اضافه بر این در آیه مورد بحث «یوم الوقت المعلوم» است و در سوره واقعه «یوم معلوم» مى باشد و این دو با هم متفاوت است، بنابراین تفسیر صحیح یکى از دو تفسیر اوّل و دوّم است.

در حدیثى نیز آمده است که منظور از «یوم الوقت المعلوم» زمان قیام حضرت مهدى ـ عج ـ است که به عمر ابلیس پایان داده مى شود.( تفسیر نورالثّقلین، ج 3، ص 14)

البتّه این سبب نخواهد شد که عوامل گناه به کلّى از جهان ریشه کن شود و مسأله اطاعت و آزمایش الهى منتفى مى گردد چرا که عامل اصلى که هواى نفس است به قوّت خود باقى است حتّى عامل انحراف شیطان نیز هواى نفس اوست.

 

وجود چه ویژگی هائی در انسان برای مقابله با حزب شیطان لازم است؟

جواب: نخستین محور در خطبه دهم نهج البلاغه، تشبیه لشکر «طلحه» و «زبیر» به لشکریان شیطان است امام علی(علیه السلام) مى فرماید: «آگاه باشید شیطان حزب خود را گرد آورده و سواره و پیاده هاى لشکرش را فرا خوانده است.» (اَلا وَ اِنَّ الشَّیْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ خَیْلَهُ وَ رَجِلَهُ)

چگونه آنها لشکر شیطان نباشند در حالى که پیمانشان را با امامشان شکستند و به خاطر جاه طلبى دست به نفاق افکنى و ایجاد تفرقه در امّت اسلامى زدند و آتشى روشن کردند که گروه عظیمى در آن سوختند و خودشان نیز سرانجام طعمه آن آتش شدند!

تعبیر به «حزب» اشاره به هماهنگى اهداف آنها با هدفهاى شیطان است و تعبیر به «خیل» (سواره نظام) و «رجل» (لشکر پیاده)، اشاره به تنوّع لشکریان آنهاست.

در آیات قرآن نیز اشاره به حزب شیطان شده است آن جا که مى گوید: «اِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُؤا مِنْ اَصْحابِ السَّعیرِ»(شیطان حزب خود را فقط براى این دعوت مى کند که از دوزخیان و اهل آتش باشند).( سوره فاطر، آیه 6)

از یک سو خداوند مجازات او را با این مهلت دادن سنگین تر ساخت، زیرا همان گونه که از آیات قرآن استفاده مى شود کسانى که در مسیر گناه و گمراهى گام مى گذارند خداوند هشدارهاى مکرّرى به آنها مى دهد اگر این هشدارها مؤثّر شد و بازگشتند چه بهتر وگرنه آنها را به حال خود وامى گذارد و مهلت کافى مى دهد تا بارشان سنگین تر شود
در جایى دیگر اشاره به لشکر پیاده و سواره شیطان کرده و براى آزمایش انسانها، شیطان را مخاطب ساخته، مى فرماید:«وَاَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ»؛ (و لشکر سواره و پیاده ات را بر آنها گسیل دار)!( سوره اسرا، آیه 64)

این اخطارهاى مکرّر قرآن براى این است که اهل ایمان چشم و گوش خود را باز کنند مبادا در دام شیطان گرفتار شوند و در حزب او درآیند و در صف لشکر سواره و پیاده او قرار گیرند! ولى این سرنوشت شوم، دامان «طلحه» و «زبیر» و همراهان و همکاران و پیروان آنها را گرفت و به خاطر جاه طلبى و هوا پرستى در این دام گرفتار شدند.

سپس به بیان محور دوّم پرداخته، ویژگی هاى خود را بیان مى فرماید و مى گوید: «من آگاهى و بصیرت خود را همراه دارم، نه حقیقت را بر خود مشتبه ساخته ام و نه دیگرى بر من مشتبه ساخته است» (وَ اِنَّ مَعى لَبَصیرَتى: ما لَبَّسْتُ عَلى نَفْسى، وَ لا لُبِسَّ عَلَىَّ).

در حقیقت سرچشمه گمراهى هر کسى یکی از سه چیز است: نخست این که بصیرت و آگاهى کافى نسبت به کارى که مى خواهد اقدام کند نداشته باشد و ناآگاهانه وارد معرکه اى شود که برخلاف رضاى خدا و فرمان حقّ است.

دیگر این که در عین آگاهى، هوا و هوس ها حجابى بر دیده حقیقت بین، بیفکند و انسان را گرفتار اشتباه کند و چه بسیارند کسانى که از گناه بودن چیزى آگاهند ولى بر اثر وسوسه هاى نفس و انگیزه هاى شیطانى، مجوزهایى براى خویش درست مى کنند و گاه، آن گناه را به عنوان یک وظیفه واجب پنداشته، به آن آلوده مى شوند و به گفته قرآن (وَ هُمْ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُون صُنعاً).( سوره کهف، آیه 104)

سوّم این که اجازه به شیاطین انس و جن بدهد که در او نفوذ کنند و حقیقت را مشتبه سازند. هیچ یک از این سه چیز در وجود مبارک آن حضرت راه نداشت چرا که تمام درهاى خطا و انحراف را از درون و برون به روى وسوسه گران بسته بود و با هوشیارى آمیخته با تقوا، حقیقت را آن چنان که هست در مى یافت و در سایه آن به پیش مى رفت.

شیطان پرستی

از خطبه بالا این معنا استفاده مى شود که شیطان در برنامه اغواگرى خود تنها نیست بلکه لشکریانى دارد که در خطبه فوق به عنوان لشکر سواره و پیاده شیطان (خَیْل و رَجِل) تعبیر شده و همچنین دستیاران و هم مسلکانى دارد که از آن به حزب شیطان تعبیر شده بود و همان گونه که گفتیم این هر دو تعبیر در قرآن مجید آمده است (توجه داشته باشید که «خیل» گاه به معناى اسبها و گاه به معناى اسب سواران است و در این جا معناى دوّم منظور مى باشد).

البتّه شیطان، حزب و لشکر سواره و پیاده اى به آن معنا که در اجتماعات امروزى و ارتشها معمول است ندارد ولى مى دانیم او دستیارانى از جنس خود و از جنس آدمیان براى اغواى مردم دارد و حتّى احزاب کنونى و لشکرهاى سواره و پیاده فعلى که در اختیار سلطه هاى ظالم و ستمگر است همان حزب شیطان و لشکر پیاده و سواره او هستند.

گروهى که چابکتر و کارآمد ترند، لشکر سواره شیطانند و آنها که ضعیف تر و کم اثرترند، لشکر پیاده اند و گاه مى شود که انسان خود، از فرماندهان لشکر شیطان مى باشد و چندان از آن آگاه نیست و حتّى گاه تصوّر مى کند که در زمره «حزب الله» است، ولى در واقع در سلک «حزب الشّیطان» قرار دارد!

رهروان راه حق باید خود را به خدا بسپارد و تحت ولایت او قرار دهند تا به مضمون «اَللهُ وَلِىٌّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلماتِ اِلَى النُّورِ» از تاریکیهاى وساوس شیطانى رهایى یافته و به نور ایمان و تقواى الهى راه یابند و خود را با تمام وجود در ظلّ عنایت الهى قرار دهند تا به مضمون «اِلهى لا تَکِلْنى اِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَیْن اَبَداً»، خداوند امورشان را بر عهده گیرد و هدایتشان را تضمین کند.

شرط وصول به این مقام همان است که مولا در خطبه بالا فرموده است، یعنى باید تا آن جا که امکان دارد بصیرت و معرفت و شناخت را با خود همراه داشت و از فریب خویشتن پرهیز کرد و از قرار گرفتن در معرض فریب و وسوسه هاى دیگران بر حذر بود.

 

چرا خداوند به شیطان مهلت داده تا سبب گمراهی انسان ها گردد؟

جواب: اولا: شیطان به صورت یک موجود پاک آفریده شد و سالها قداست و پاکى خود را حفظ کرد تا آن جا که بر اثر اطاعت پروردگار همردیف فرشتگان شد، ولى سرانجام بر اثر خودخواهى و کبر و غرور و با سوء استفاده از آزادى خویش طریق گمراهى را پیش گرفت و به آخرین درجه انحطاط سقوط کرد.

ثانیاً: توجّه به این نکته ضرورى است که نفوذ وسوسه هاى شیطانى در انسانها یک نفوذ ناآگاه و اجبارى نیست بلکه انسانها به میل و اختیار خودشان راه نفوذ را به روى او مى گشایند و اجازه ورود را به کشور جانشان صادر کرده و به اصطلاح، گذرنامه آن را نیز در اختیار شیطان مى گذارند و به همین دلیل قرآن با صراحت مى گوید: «اِنَّ عِبادِى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطان اِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ» (تو بر بندگان من تسلّط نخواهى یافت مگر گمراهانى که از تو پیروى کنند).( سوره حجر، آیه 42)

شیطان به صورت یک موجود پاک آفریده شد و سالها قداست و پاکى خود را حفظ کرد تا آن جا که بر اثر اطاعت پروردگار همردیف فرشتگان شد، ولى سرانجام بر اثر خودخواهى و کبر و غرور و با سوء استفاده از آزادى خویش طریق گمراهى را پیش گرفت و به آخرین درجه انحطاط سقوط کرد
 و در جاى دیگر مى فرماید: «اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ» (تسلط او تنها بر کسانى است که او را به سرپرستى خود برگزیده اند و آنها که فرمانش را همردیف فرمان خدا لازم مى شمرند).( سوره حجر، آیه 100)

ثالثاً: امیرمؤمنان على(علیه السلام) به صورت ظریف و لطیفى جواب این سؤال را بیان کرده، مى فرماید: «خداوند به او مهلت داد چرا که مستحقّ غضب الهى بود و مى خواست امتحان را بر بندگان تمام کند و وعده اى را که به وى داده بود منجّز گرداند».

یعنى از یک سو خداوند مجازات او را با این مهلت دادن سنگین تر ساخت، زیرا همان گونه که از آیات قرآن استفاده مى شود کسانى که در مسیر گناه و گمراهى گام مى گذارند خداوند هشدارهاى مکرّرى به آنها مى دهد اگر این هشدارها مؤثّر شد و بازگشتند چه بهتر وگرنه آنها را به حال خود وامى گذارد و مهلت کافى مى دهد تا بارشان سنگین تر شود.( سوره آل عمران، آیه 178 و سوره روم، آیه 41)

از سوى دیگر وجود شیطان مایه آزمایش بزرگى براى انسانها و به تعبیر دیگر سبب تکامل افراد با ایمان مى شود زیرا وجود این دشمن نیرومند براى مؤمنان آگاه و کسانى که مى خواهند راه حق را بپویند نه تنها زیان بخش نیست بلکه وسیله پیشرفت و تکامل است زیرا مى دانیم پیشرفتها و تکاملها معمولا در میان تضادها صورت مى گیرد و هنگامى که انسان در مقابل دشمن نیرومندى قرار مى گیرد، تمام نیرو و توان و نبوغ خود را بسیج مى کند و به تعبیر دیگر وجود این دشمن نیرومند سبب تحرّک و جنبش هر چه بیشتر مى گردد و در نتیجه ترقّى و تکامل حاصل مى شود.

امّا کسانى که بیمار دل و سرکش و آلوده و گنهکارند، بر انحراف و بدبختیشان افزوده مى شود و آنها در حقیقت مستحقّ چنین سرنوشتى هستند! «لِیَجْعَلَ ما یُلْقِى الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَض وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ» (هدف این بود که خداوند القاى شیطان را آزمایشى قرار دهد براى آنها که در دلهایشان بیمارى است و آنها که سنگ دل اند).

«وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ اُوتُو الْعِلْمَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ» (و نیز هدف این بود که آگاهان بدانند، این حقّى است از سوى پروردگارت و در نتیجه به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن، خاضع گردد) . (سوره حج، آیات 53 و 54)



منبع : سایت آیت الله مکارم شیرازی

10 عامل افسردگی از نظر قرآن


افسردگی

با دقت در آیات و روایات و مراجعه به منابع دینی عوامل ذیل که یکی پس از دیگری بیان می شود به عنوان علل و عوامل نگرانی، اضطراب، افسردگی و سایر بیماری های روحی، مطرح می شود که بیشتر جنبه شناختی دارند. هر چند عوامل دیگر نیز وجود دارند. در این مقاله به ریشه برخی از این تنیدگی ها که در قرآن کریم آمده است اشاره می کنیم.

1. کفر و بی ایمانی

هر چند کفر در بینش اسلامی خود نوعی بیماری روانی است، لکن به نوبه خود یکی از علل بیماری روانی است؛ زیرا کفر یکی از موانع شناخت و درک صحیح واقعیات و حقایق است. به واسطه کفر، ابزار اصلی شناخت یعنی قلب، چشم و گوش از کار می افتد «خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمْعِهِم وَ عَلی اَبْصَارِهِم غِشَاوَة؛(1)؛ خداوند بر دل ها و گوش ها و چشم های شان پرده افکنده است» و این یعنی ظلمت و گمراهی مطلق که در آیه دیگر فرمود: «وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللهُ لَهُ نُورَاً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ؛(2) کسی که برای خدا برای او نوری قرار نداده برای او نور نیست» و این تاریکی و ظلمت مطلق همان ایجاد زمینه بالقوه برای اضطراب، تشویش درونی و نگرانی های روحی است.

2. فراموشی یاد خدا و اعراض از آن

کسی که از یاد خدا غافل گردد و از آن دل بگرداند علاوه بر عذاب اخروی، در دنیا نیز به زندگی سختی مبتلا خواهد شد:«مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ اَعْمَی؛(3) هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی(سخت) و تنگی خواهد داشت و در روز قیامت هم، نابینا محشور می شود.»

درهای زندگی به کلی بر وی بسته می شود و این همان معیشت سخت است؛ زیرا کسی که خدا را فراموش کند برای او چیزی غیر از دنیا نمی ماند که آن را کمال مطلوب خود سازد. قهراً همه کوشش ها معطوف به آن می شود و این نوع زندگی هیچ گاه او را آرام نمی کند و چنین کسی به آرامش نخواهد رسید؛ چرا که همیشه یا برای از دست دادن چیزی و یا برای دست نیافتن چیزی در حال افسردگی، اضطراب و نگرانی و تشویش خاطر و غمگینی بسر می برد.

3. خود فراموشی

به دنبال خدا فراموشی، انسان مبتلا به خود فراموشی می شود. «وَ لاتَکونُوا کالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنْسَیهُمْ اَنْفُسَهُمْ؛(4) ؛ هم چون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به خودفراموشی گرفتار کرد.» کسانی که مبتلا به خود فراموشی هستند ارزش ها، استعدادها و لیاقت های ذاتی خود را فراموش می کنند و کسی که جز به نفس خویش بپردازد، خود را در تاریکی ها سرگردان ساخته و به هلاکت رساند.

کسی که برای خدا برای او نوری قرار نداده برای او نور نیست» و این تاریکی و ظلمت مطلق همان ایجاد زمینه بالقوه برای اضطراب، تشویش درونی و نگرانی های روحی است
4. دلبستگی به امور مادی و غیرالهی

دلبستگی شدید به امکانات فردی و اجتماعی از قبیل ثروت، فرزند، پست، مقام، عشیره و امثال این ها که زینت حیات دنیایی است انسان را از ذکر و یاد خدا غافل می کند، لذا قرآن در این باره هشدار می دهد و می فرماید:

«یا أیهَا الَّذِینَ آمَنُوُا لاتُلْهِکمْ اَمْوَالَکمْ وَ لا اَوْلادَکمْ عَنْ ذِکرِاللهِ وَ مَنْ یفْعَل ذَلِک فَأُولئِک هُمُ الْخَاسِرُون؛(5) ای کسانی که ایمان آورده اید اموال و فرزندان تان شما را از یاد خدا غافل نکند و کسانی که چنین کنند، زیان کارند.»

5. حرص و طمع

یکی از اولین انگیزه هایی که انسان را به صفات رذیله از قبیل اعراض از یاد خدا و جمع و کنز اموال وا می دارد صفتی به نام (هُلْع) است. انسان هلوع هرگاه دچار تنش و فقدانی بشود، عجز و لابه می کند و چون خیری (نفعی) به او برسد بخل می‌وزد و حاضر نیست دیگران از آن منافع حظی داشته باشند:

«إنَّ الإنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إذَا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعاً؛(6) به یقین انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده است. هنگامی که بدی به او می رسد بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او می رسد، مانع دیگران می شود (بخل می ورزد)».

6. بی توجهی به نماز

 یاد خدا مایه آرامش دل هاست و نماز موجب تداوم یاد خداست تا جایی که گفته شد: «أقِمِ الصَّلَوةَ لِذِکرِی؛(7) نماز را به خاطر این که یاد من است بپا دارید» و نماز طبق صریح آیه قرآن از هر عمل عبادی دیگر برتر است: «أنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکرِ وَ لَذِکرُ اللهِ أکبَر؛ (8) نماز فحشا و منکرات را از جامعه و از امن اهل نماز دور می‌سازد و هیچ فریضه ای بالاتر از نماز نیست.» حال بی توجهی به برترین عامل آرامش در انسان، نتیجه آن جز اضطراب، استرس و هیجان نخواهد بود.

7. آرزوهای طولانی

هنگامی که پرده های غفلت و غرور آرزوهای دور و دراز بر قلب و تمامی وجود انسان سایه افکند، دیگر توانایی درک حقایق و واقعیت را نخواهد داشت و همین باعث به فراموشی سپردن یاد خدا می شود. چه زیبا فرمود قرآن کریم درباره کافران که:

«ذَرْهُمْ یأکلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَ یلْهِهِمُ الأمَلُ فَسُوفَ یعْلَمُونَ؛(9) بگذار از آنها بخورند و بهره گیرند، و آرزوها آنان را غافل سازد، ولی به زودی خواهند فهمید».

یعنی نتیجه بد این آرزوهای طولانی را(چون اصل آرزو بد نیست، آرزوهای طولانی مذموم است) بزودی خواهند دید.

8. دنیاطلبی و دلبستگی به آن

انسان دلبسته به دنیا همیشه در اضطراب و نگرانی به سر می برد؛ زیرا دنیا قرین با انواع فقدان هاست و فشارهای روانی ناشی از این فقدان ها اضطراب زاست.

امام علی علیه السلام می فرماید:

«حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ الْفِتَنِ وَ أصْلُ الْمِحَنِ؛(10) دوستی دنیا، سرِ همه فتنه ها و ریشه همه اندوه ها و محنت هاست» یعنی عاشق دل باخته دنیا، تمامی عوامل اندوهگینی و اضطراب را دارد چون ریشه همه این نگرانی ها محبت دنیا است.

هر کس از خدای بزرگ بترسد خداوند خوف او را در دل هر چیزی قرار می دهد یعنی همه از او می ترسند، و هر کس از خدای بزرگ نترسد، خداوند ترس همه چیز را در دل او قرار می دهد و از همه کس می ترسد
9. نداشتن خوف از خدا

کسی که از خدا و مجازات های عادلانه او نترسد تا سبب کنترل افکار، اعمال و احساسات وی شود زمینه خوف(رهبه) یعنی ترس توأم با اضطراب شدید در وی ایجاد می شود. به تعبیر بهتر هر کس از خدا بترسد از هر چیزی دچار وحشت و اضطراب می شود.

در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:

«مَنْ خَافَ اللهَ عزَّوجلَّ أخَافَ اللهُ مِنْهُ کلَّ شَی ءٍ وَ مَنْ لَمْ یخِفِ اللهَ عزَّوجلَّ أخَافَهُ اللهُ مِنْ کلِّ شیءٍ؛ (11) هر کس از خدای بزرگ بترسد خداوند خوف او را در دل هر چیزی قرار می دهد یعنی همه از او می ترسند، و هر کس از خدای بزرگ نترسد، خداوند ترس همه چیز را در دل او قرار می دهد و از همه کس می ترسد».

شبیه این روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالموءمنین علیه السلام نیز نقل شده است. (16)

و امام علی علیه السلام فرمود:

«ثَمَرَةُ الْخَوْفِ ألأمْنِ» و فرمود: «اَلْخَوُفُ أمَانٌ» و فرمود: «ِفْتَأْمَنْ»(12) بنابراین ترس از خدا هم در دنیا و هم در آخرت آرامش و امنیت می آورد و قهراً ترک خوف از خدا، مستلزم وحشت و اضطراب خواهد بود.

10. ترک ازدواج

یکی از مواهب الهی وجود همسر شایسته برای انسان است که مایه آرامش زندگی است. چنان چه قرآن کریم در دو آیه به این جهت تصریح فرموده است: «وَ مِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ اَنْفُسِکمْ اَزْوَاجاً لِتَسْکنُوا اِلَیهَا؛(13) از جمله نشانه های خدا این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید» در آیه دیگر هم فرمود: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ فِیهَا زَوُجَهَا لِیسْکنَ اِلَیهَ؛(14) او خدایی است که همه شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید و آرام گیرد.» این آرامش از اینجا ناشی می شود که این دو جنس، مکمل و مایه نشاط و شکوفایی و پرورش یکدیگر می باشند؛ به طوری که هر یک بدون دیگری ناقص است. طبیعی است که در میان یک موجود و مکمل وجود او، چنین جاذبه نیرومندی وجود داشته باشد. از اینجا می توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهی می زنند وجود ناقصی دارند؛ چرا که یک مرحله تکاملی آنها متوقف شده است. این آرامش و سکونت هم از نظر جسمی است و هم از نظر روحی، هم از جنبه فردی است و هم اجتماعی.

بیماری هایی که به خاطر ترک ازدواج برای جسم انسان پیش می آید قابل انکار نیست. هم چنین عدم تعادل روحی و ناآرامی های روانی که افراد مجرد با آن دست به گریبانند کم و بیش بر همه روشن است. از نظر اجتماعی افراد مجرد کمتر احساس مسئولیت می کنند و به همین جهت انتحار و خودکشی در میان مجردها بیشتر دیده می شود و جنایات هولناک نیز از آنها بیشتر سر می زند. به هر حال، وقتی وجود همسر مایه آرامش باشد قهراً فقدان آن مایه اضطراب و نگرانی است.

 

پی نوشت ها:

(1) - بقره، 7.

(2) - نور، 40.

(3) - طه، 12.

(4) - حشر، 19.

(5) - منافقون، 9.

(6) - رعد، 28.

(7) - معارج، 21-19.

(8) - طه، 14.

(9) - عنکبوت، 45.

(10) - حجر، 3.

(11) - میزان الحکمه، ج 3، ص 294.

(12) - بحار، ج 70، ص 381.

(13) - میزان الحکمه، ج 3، ص 184.

(14) - همان، ص 186.



منبع : کتاب نقش باورهای دینی در رفع نگرانی ها، حبیب الله طاهری

 

دستور العمل هایی برای ترک گناه؟

برای ترک گناه باید مبدا میل را عوض کرد و به جای محبت گناه، محبت تقوا و خدای متعال را جایگزین آن کرد.


توکل
زود فراموش می کنم با خدا چه عهدی بستم!

خدای متعال ما را مختار آفریده است و ما هستیم که برای خود تصمیم می‌گیریم. ما هستیم که سرنوشت خود را رقم می‌زنیم و سعادت یا شقاوت ابدی خود را تعیین می‌کنیم.

چرا با این که خدا را قبول داریم و می‌دانیم همین اعمال اختیاری ما مشخص کننده عاقبت ما در سعادت یا شقاوت است و روز قیامت بازتاب و باطن همین اعمال به ما می‌رسد چرا درست انتخاب نمی‌کنیم؟ چرا باز سمت گناه می‌رویم؟

اینجا سرّی در تصمیم گیری‌های همه ما وجود دارد که در واقع ما بر اساس آن، نحوه عمل خود را برمی‌گرینیم و مسیر انتخاب و اختیار خود را به آن سمت می‌بریم و آن این است که ما بر اساس چیزی تصمیم می‌گیریم که به آن محبت داریم. پشت تمام انتخاب‌های ما محبت و علاقه‌ای به آن وجود دارد که به صورت اتوماتیک و خودکار ما را به سمت خود می‌کشد.

آن محبت واقعی‌ای که در دل ما جا گرفته است مسیر انتخاب‌های ما را رقم می‌زند. در تمام کارها نیز این مطلب صادق است و اختصاص به ترک گناه ندارد. مخصوصا آنجا که ما خودمان را تحت اشراف کسی نمی‌دانیم و یا در شرایطی که فرصت برای دقت و تامل در انتخاب وجود ندارد یا اینکه ما تنها هستیم و خودمان را تنها می‌دانیم، آن محبت که در دل ما جا گرفته باعث رفتارهایی از ما می‌شود و همان محبت مسیر انتخاب ما را رقم می‌زند.

اگر خوب این مقدمه را متوجه باشیم به این نتیجه خواهیم رسید که برای ترک گناه باید مبدا میل را عوض کرد و به جای محبت گناه، محبت تقوا و خدای متعال را جایگزین آن کرد.

در واقع تا هنگامی که به دستورالعمل مشخصی در مسیر تغییر این محبت حرکت می‌کنیم باید کارهایی را نیز برای تقویت اراده انجام دهیم تا در بزنگاه‌هایی که برخی از آنها ذکر شد پایمان نلغزد. همان طور که گفتم اگر محبت گناه در دلمان نباشد دیگر به صورت خودکار و اتوماتیکی سمت گناه نخواهیم رفت.

حتما مقید باشید در مجالس اهل بیت علیهم السلام و مجالس دعا شرکت کنید. حتما منبر این مجالس را از دست ندهید و قدر شرکت در مجالس روضه را بدانید. نورانیت این مجالس تأثیر عمیقی در الگو برداری از اولیای دین دارد و باعث می‌شود انسان از هر آنچه با اهل بیت علیهم السلام در تعارض است بدش بیاید. در واقع سعی خواهد کرد خود را به شکل اهل بیت در آورد که نتیجه قهری آن دوری از گناه است

دستورالعمل هایی برای تقویت اراده

1- یک کار کوچک انتخاب کنید و هر روز در زمان مشخص به آن عمل کنید. مثلا هر روز راس ساعت 8 به خدمت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام سلام بدهید و فقره سلام زیارت عاشورا را بخوانید. یا ساعت 11 صبح،50 صلوات به وجود ولی عصر ارواحنا فداه هدیه کنید. مداومت شما تحت هر شرایطی به این کار باعث تقویت اراده شما می‌شود. اقلا این کار را باید تا یک سال ادامه بدهید.

2- دفترچه یادداشتی تهیه کنید و هر شب قبل از خواب اعمال روز خود را محاسبه کنید. بابت کارهای خوب و انجام به موقع واجبات خدا را شکر کنید و از بابت گناهان استغفار کنید و تصمیم بگیرید دیگر سمت آن نروید. حتما این کار را انجام دهید و در همه حال و در همه جا آن دفترچه یادداشت را همراه داشته باشید و به هیچ وجه این محاسبه را ترک نکنید.

3- خوردن بیش از حد نیاز بدن، خواب زیاد و حرف زدن بی‌جا و زیادی، دشمن و نابود کننده اراده است. اگر به این موارد مبتلا هستید باید برای هر کدام برنامه ریزی خاصی کنید تا آنها را به اختیار خود در آورید. تا زمانی که انسان بر سر سفره غذا با دیدن غذاهای رنگارنگ، مثلا سفره مهمانی یا عروسی دیگر اختیار نداشته باشد و خود را خفه! کند یا در یک روز تعطیل که کار یا کلاس ندارد تا می‌تواند بخوابد یا هر چه به زبانش آمد و لو حلال بگوید؛ قدرت تصمیم گیری و اراده‌اش بسیار ضعیف خواهد بود. حتما در مورد هر یک از این سه موضوع تفکر کنید و راه و منش صحیح را بیابید.

فعلا همین میزان از دستورات برای تقویت اراده کفایت می‌کند. إن شاء الله یک سال دیگر، پس از عمل به این دستورات نتایج آن را به ما اطلاع دهید. اگر ابهام یا سوالی نیز در این موارد دارید با ما در میان بگذارید.

اما برای آنکه محبت غیر خدا از دل ما بیرون رود و محبت الهی جای آن را بگیرد؛ که همان طور که بیان کردم ریشه تمام کارهای اختیاری ما در همین محبت نهفته است و ما بر اساس آن تصمیم گیری می‌کنیم به این دستورات عمل کنید. دقت دارید که گناه کردن نشانه این است که محبت گناه در دل ما وجود دارد و در واقع قلب ما بیمار است و باید با دل دادن به خدا در مسیر بیرون کردن محبت غیر خدا تلاش نماییم.

آن محبت واقعی‌ای که در دل ما جا گرفته است مسیر انتخاب‌های ما را رقم می‌زند. در تمام کارها نیز این مطلب صادق است و اختصاص به ترک گناه ندارد. مخصوصا آنجا که ما خودمان را تحت اشراف کسی نمی‌دانیم و یا در شرایطی که فرصت برای دقت و تامل در انتخاب وجود ندارد یا اینکه ما تنها هستیم و خودمان را تنها می‌دانیم، آن محبت که در دل ما جا گرفته باعث رفتارهایی از ما می‌شود و همان محبت مسیر انتخاب ما را رقم می‌زند
1- حتما مقید باشید در مجالس اهل بیت علیهم السلام و مجالس دعا شرکت کنید. حتما منبر این مجالس را از دست ندهید و قدر شرکت در مجالس روضه را بدانید. نورانیت این مجالس تأثیر عمیقی در الگوبرداری از اولیای دین دارد و باعث می‌شود انسان از هر آنچه با اهل بیت علیهم السلام در تعارض است بدش بیاید. در واقع سعی خواهد کرد خود را به شکل اهل بیت در آورد که نتیجه قهری آن دوری از گناه است.

2- در مورد دستورات مختلف دین، در مورد روش کارهای مختلف مطالعه کنید و سعی کنید شیوه زندگی خود را همان قرار دهید. تطبیق زندگی بر این روش، که در واقع می‌دانیم باعث ارج و قرب معنوی نیز است، در انسان علقه و دلبستگی‌ای ایجاد می‌کند که به کمتر از آن راضی نخواهد شد. مثل آداب خواب، آداب خوراک، آداب معاشرت و دوستی و ...

3- حتما مرجع تقلید داشته باشید و کارهای خود را مطابق فتوای ایشان انجام دهید. تقیّد به این موضوع بسیار مهم است. تقیّد به این نوع رفتار انسان را متشرع و خدایی بار می‌آرود و باعث نشاط معنوی در انسان می‌شود که آثار زیادی در زندگی خواهد داشت.بررسی این آثار از موضوع بحث ما خارج است.

4و5- در هنگام عصبانیت و در خلوت‌های خود، همچنین هنگامی که فکر می کنید کسی از نوع رفتار شما بازخواست نخواهد کرد، تقوا را رعایت کنید. یعنی خدا را ناظر بدانید و برای رضایت و خشنودی او دستورش را اطاعت کنید.

این نکته بسیار مهم است: حرکت در مسیر رضای الهی که در واقع منجر به اخلاص در عمل می‌شود، تأثیر بسیار زیادی در محبت الهی دارد. اخلاص مایه برکت در مسیر الهی است و محبت خدا را در دل انسان می‌پروراند.

6- گناه دور کننده انسان از خدا و محبت خدا است. هر چیزی که گناه است در واقع سمّی است که جان ما را از محبت خدا تهی می‌کند و ما را در آغوش شیطان جای می‌دهد. باید در مورد آثار تک تک گناهان فکر کرد و بلایی که انسان را از جانب آن تهدید می‌کند شناخت.

7- یاد مرگ را فراموش نکنید. یاد مرگ و حالات انسان از هنگام جان کندن تا برپایی قیامت، انسان را هوشیار می‌کند که چه باید بکند و چه نباید بکند.



منبع :

آموزه ؛سید مصطفی علم خواه

شفا از خداست یا دارو؟

یکى از پیامبران الهى بیمار شد و با خودش گفت من دنبال درمان کردن خود نمى روم، این پیامبر خیال مى کرد که سراغ دوا رفتن، با حقیقت توکّل سازگار نیست، خداوند هم وحى فرستاد که تا سراغ دوا نروى من تو را شفا نمى دهم چرا که شفا دادن آن دوا هم به اذن من است .


خدا

امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «إنَّ نَبیّاً مِنَ الأنبیاءِ مَرِضَ، فقال: لا أَتَداوى حَتّى یکونَ الّذى أمْرَضَنِى هُو الذى یَشْفینى، فأوحى اللهُ تعالى إلیهِ: لا أشْفِیکَ حَتّى تَتَداوى، فإنَّ الشِّفاءَ مِنّى؛ یکى از پیامبران بیمار شد، و با خود گفت: خود را درمان نمى کنم تا همان کسى که بیمارم کرده شفا دهد. خداوند تعالى به او وحى کرد که: تا خود را درمان نکنى، شفایت نمى دهم، زیرا شفا دادن از من است».(1)

در روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به همین مضمون آمده که«تَداوُوا فإنَّ اللهَ تَعالى لَمْ یُنزِلْ داءً إلاّ وَقَدْ أنْزَلَ اللهُ لَهُ شِفاءً، إلاَّ السّامَ وَالْهَرَمَ ؛ خود را مداوا کنید زیرا خداوند متعال هیچ دردى نداده است مگر آنکه برایش شفایى نهاده، به جز مرگ و پیرى (که دوایى ندارد)».(2)

و امام على(علیه السلام) فرموده است: «لِکلّ عِلّة دَواءٌ ؛ هر دردى، دارویى دارد».(3)

اشتباهى که خیلى از افراد به آن مبتلا هستند این است که وقتى گفته مى شود:

عوامل طبیعى منشأ فلان اثر هستند، خیال مى کنند که این عوامل خودشان منهاى خداوند اثر گذارند و یکى از اشکالات مادّى ها در مسأله توحید همین است که مى گویند: وقتى عوامل و علل اشیا کشف شد دیگر چرا علّت این عالَم را به خدا نسبت بدهیم. جواب ما این است که از نظر توحیدى تمام این عالم فعل الله است و اگر اذن خدا نباشد چیزى در این عالم از خود اثرى ندارد مثلاً وقتى باران مى بارد، آفتاب به سطح اقیانوس ها و دریاها مى تابد و بخار به وجود مى آید و به آسمان مى رود و بعد به قطرات باران تبدیل مى شود، اما همه اینها به اذن خداوند است و الا نه تابش آفتاب است و نه بخارى تا تبدیل به باران شود.

با ذکر این مقدّمه برگردیم به حدیث که یکى از پیامبران الهى بیمار شد و با خودش گفت من دنبال درمان کردن خود نمى روم، این پیامبر خیال مى کرد که سراغ دوا رفتن، با حقیقت توکّل سازگار نیست، خداوند هم وحى فرستاد که تا سراغ دوا نروى من تو را شفا نمى دهم چرا که شفا دادن آن دوا هم به اذن من است.

خود را درمان نمى کنم تا همان کسى که بیمارم کرده شفا دهد. خداوند تعالى به او وحى کرد که: تا خود را درمان نکنى، شفایت نمى دهم، زیرا شفا دادن از من است
درسى که از این حدیث مى گیریم این است که انسان براى رسیدن به مقاصدش در عین توکّل و توجه به خداوند، باید دنبال اسباب برود و اگر دنبال اسباب نرود، این ضد توکل است، چرا که اثرگذارى این اسباب هم به اذن خداست. پیشوایان ما در زندگى خود به سراغ اسباب مى رفتند با اینکه معجزه در اختیار آنها بود.

در جنگ خندق رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خندق مى کند و بین افراد دشمن اختلاف مى انداخت که باعث تفرقه و در نتیجه فرار آنها مى شد.

در جنگ بدر حضرت جاسوسى مى فرستد تا تعداد عِدّه و عُدّه دشمن را براى حضرت بیاورند.

باید در زندگى از تمام عوامل طبیعى که خداوند آفریده استفاده کنیم که به دنبالش امدادهاى غیبى خداوند هم خواهد بود.

پی نوشت ها :

1. میزان الحکمه، ج 3، ص 362.

2. همان مدرک.

3. همان مدرک.


منبع : سایت آیت الله مکارم شیرازی


بهشت چگونه مکانی است؟



در بهشت داخل نمى ‏شود، جز کسى که امامان را بشناسد و امامان نیز او را بشناسند .

جهاد

بهشت، جایگاهی است که همه انسان ها رسیدن به آن را آرزو می کنند. همه افراد در نهاد خویش، چنین خواسته ای را دارند و اهل ایمان هم سودای دستیابی به آن عالم جاویدانِ بدونِ رنج و ناراحتی را در سر می پرورانند. آنان هم که با بصیرت و عرفان به جهان هستی می‌ نگرند و خود را پاک و صالح احساس می کنند، برای نجات از سختی ها و تلخی ها و پرگشودن به جهان نعمت ها و لذّت ها، با خوشحالی خواستار کنار رفتن «پرده و حجاب تن» هستند. اما اینکه بهشت چگونه جایگاهی است، عوامل ورود به بهشت چیست و درجات بهشتیان چگونه است، از مجهولاتی است که دست یافتن به آن ها برای آدمی بسیار خوشایند است. امام علی علیه السلام در نهج البلاغه به این مسائل پرداخته است. بهشت چگونه مکانى است؟ امام علیه السلام در توصیف جایگاه بهشت می فرماید: «وَ یُخَلِّدْهُ فِیَما اشْتَهَتْ نَفْسُهُ، وَ یُنْزِلْهُ مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ عِنْدَهُ، فِی دَار اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِهِ، ظِلُّهَا عَرْشُهُ، وَ نُورُهَا بَهْجَتَهُ، وَ زُوَّارُهَا مَلاَئِکَتُهُ، وَ رُفَقَاؤُهَا رُسُلُهُ؛ خداوند آن انسان پارسا و با تقوا را در آنجا که خود مى ‏خواهد، زندگى جاوید مى‏ دهد و در نزد خود در جایگاه گرامى و با ارزش منزل مى ‏دهد؛ در سرایى که خداوند آنان را براى دوستان خود برپا ساخته است، سایبان آن عرش او و روشنایى آن، خوشنودى او و دیدار کنندگان آن، فرشتگان و دوستان آن، پیامبران مى ‏باشند.»(1)  

 

عوامل ورود به بهشت

اینکه داشتن چه ویژگی ها و چه عواملی زمینه ساز ورود آدمی به بهشت هستند، از مسائل مهم در این زمینه است که هر کسی مشتاق دانستن آن می باشد.

از کسانى مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مى اندازد، در دنیا چونان زاهدان سخن مى گوید، اما در رفتار همانند دنیاپرستان است. اگر نعمت ها به او برسد، سیر نمى شود و در محرومیت قناعت ندارد. از آنچه به او رسید، شکرگزار نیست و از آنچه مانده، زیاده طلب است

معرفت خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم ‏السلام

«فَإِنّهُ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ عَزَّوَجَلّ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ مَاتَ شَهِیداً، وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللهِ، واسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ، وَ قَامَتِ النِّیَّةُ مَقَامَ إِصْلاَتِهِ لِسَیْفِهِ؛ پس راستى چنین است که اگر یکى از شما در بستر خود در حالتى بمیرد که به حق پروردگار و حق پیامبر و اهل بیت پیامبر آشنا باشد، او شهید از دنیا رفته پاداش شهیدان را دارد و پاداش او در روز قیامت بر عهده خداوند متعال است، و ثواب آن کار نیک که انجام آن را در دل داشته و قصد آن را نموده بود، خواهد برد و آن قصد او براى جنگیدن در راه خدا و انجام کار نیک جایگزین و جانشین از نیام بر کشیدن شمشیرش مى ‏شود.»(2) ورود به بهشت با مشروط شدن بر اینکه عارف به مقام خداوند و پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم ‏السلام بودن، نشانگر اهمیت این مسئله است و کسی که عارف به این مسئله نباشد، هر چقدر هم که کار نیکی انجام داده باشد، نمی تواند به بهشت وارد شود: «لاَ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَهُمْ وَعَرَفُوهُ؛ در بهشت داخل نمى ‏شود، جز کسى که امامان را بشناسد و امامان نیز او را بشناسند.»(3)  

 

یارى و دوستى اهل بیت علیهم‏ السلام

«نَاصِرُنا وَمُحِبُّنَا یَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ؛ آن که ما را یارى رساند و ما را دوست داشته باشد، رحمت خداوند در انتظار اوست.»(4) صرف دوست داشتن پیامیر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، جوازی برای ورود به بهشت نمی شود؛ بلکه این دوست داشتن باید با یاری و کمک کردن آنان در همه موارد همراه باشد.

در حال عبادت
مطابقت عمل با عقیده

کسی که مشتاق ورود به بهشت است، باید شایستگى خود را به اندازه ‏اى برساند که امامان اهل بیت علیهم ‏السلام او را به عنوان شیعه و پیرو بپذیرند؛ یعنی اعمال او مطابق سیره و روش آنان باشد: «إنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ کِتَاباً هَادِیاً بَیَّنَ فِیهِ الْخَیْرَ وَالْشَّرَّ؛ فَخُذُوا نَهْجَ الْخَیْرِ تَهْتَدُوا، وَاصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا الْفَرَائِضَ الْفَرائِضَ! أَدُّوهَا إلَى اللهِ تُؤَدِّکُمْ إِلَى الْجَنَّةِ؛ خداوند، کتاب راهنمایى را فرستاده است که نیک و بد در آن بیان گردیده است. پس روش نیک را برگزینید تا هدایت گردید و از بدى دورى نمایید تا راه مستقیم و درست را بپیماید. واجبات را رعایت کنید! واجبات را رعایت کنید ـ آن ها را به گونه ‏اى پسندیده انجام بدهید ـ حق خداوند را در مورد آن ها بپردازید که رعایت واجبات و رعایت حق خداوند در آن ها شما را به بهشت مى‏ کشاند.»(5) به عبارتی مطابقت اعتقادات و باورها با اعمال انسان، از ویژگى ‏هاى انسان‏ هایى است که در روز قیامت جایگاه آنان بهشت جاوید خواهد بود: «وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِى الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَیْدِى وَ الْأَقْدَامِ؛ و همانا پاداش انسان در گفتار به وسیله زبان و در کردار به وسیله کار و تلاش با دستان و پاهاست.»(6)

امام علیه السلام این مسئله در پندی به مردی که از حضرت درخواست پندی کرده بود، این گونه بیان می دارد: «از کسانى مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مى اندازد، در دنیا چونان زاهدان سخن مى گوید، اما در رفتار همانند دنیاپرستان است. اگر نعمت ها به او برسد، سیر نمى شود و در محرومیت قناعت ندارد. از آنچه به او رسید، شکرگزار نیست و از آنچه مانده، زیاده طلب است.

دیگران را پرهیز مى دهد، اما خود پروا ندارد. به فرمانبردارى امر مى کند، اما خود فرمان نمى برد. نیکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد. گناهکاران را دشمن دارد، اما خود یکى از گناهکاران است و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمى دارد، اما در آنچه که مرگ را ناخوشایند ساخت، پافشارى دارد. اگر بیمار شود، پشیمان مى شود و اگر مصیبتى به او رسد، به زارى خدا را مى خواند؛ اگر به گشایش دست یافت، مغرورانه از خدا روى بر مى گرداند. نفس به نیروى گُمان ناروا بر او چیرگى دارد و او با قدرت یقین بر نفس چیره نمى گردد. براى دیگران که گناهى کمتر از او دارند، نگران و بیش از آنچه که عمل کرده، امیدوار است. اگر بى نیاز گردد، مست و مغرور شود و اگر تهى دست گردد، مأیوس و سْست شود؛ چون کار کند، در آن کوتاهى ورزد و چون چیزى خواهد، زیاده روى نماید؛ چون در برابر شهوت قرار گیرد، گناه را برگزیده، توبه را به تأخیر اندازد و چون رنجى به او رسد، از راه ملت اسلام دورى گزیند؛ عبرت آموزى را طرح مى کند، اما خود عبرت نمى گیرد. در پند دادن مبالغه مى کند، اما خود پند پذیر نمى باشد.

پس راستى چنین است که اگر یکى از شما در بستر خود در حالتى بمیرد که به حق پروردگار و حق پیامبر و اهل بیت پیامبر آشنا باشد، او شهید از دنیا رفته پاداش شهیدان را دارد و پاداش او در روز قیامت بر عهده خداوند متعال است
سخن بسیار مى گوید، اما کردار خوب او اندک است. براى دنیاى زودگذر تلاش و رقابت دارد، اما براى آخرت جاویدان آسان مى گذرد؛ سود را زیان و زیان را سود مى پندارد. از مرگ هراسناک است، اما فرصت را از دست مى دهد؛ گناه دیگران را بزرگ مى شمارد، اما گناهان بزرگ خود را کوچک مى پندارد. طاعت خود را ریاکارانه برخورد مى کند، خوشگذرانى با سرمایه داران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زیان دیگران حکم مى کند، اما هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد.»(7)

چنین فردی هرگز جایگاهی در بهشت نخواهد داشت؛ زیرا کردارش با عقیده اش یکسان نیست.

 

نیت خالص

وقتی اعمال انسان درست باشد و همه کارهایش مطابق فرمان خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله و اولیاى دین انجام باشد و از انجام آنچه که مورد نهى آنان است، خوددارى ورزد؛ شایسته بهشت است، چرا که دارای نیتی خالص و پاک است: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ؛ و خداى سبحان به خاطر نیت راست و درون پاک، هر کس از بندگانش را که بخواهد وارد بهشت خواهد کرد.»(8)

 

جهاد در راه خدا

جهاد و پیکار در راه خدا و پایداری دین، یکی از اصلی ترین عوامل ورود به بهشت است: «فَإِنَّ الجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ؛ پس راستى چنین است که جهاد دروازه ‏اى از دروازه ‏هاى بهشت است که خداوند این دروازه را براى دوستان مخصوص خود گشوده است.»(9)

 

تقوا و پارسایى

تقوا و پارسایی نیز یکی دیگر از عواملی است که آدمی را به بهشت می رساند: «أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللهِ، بِتَقْوَى اللهِ وَ طَاعَتِهِ، فَإنَّهَا النَّجَاةُ غَداً، وَ الْمَنْجَاةُ أَبَدا؛ اى بندگان خدا! شما را به پارسایى تقواى الهى و پیروى از او ـ خداوند - سفارش مى‏کنم، به راستى که آن پارسایى سبب رستگارى فردای قیامت و رهایى از عذاب و کیفر همیشگى است.»(10)

 

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه، خطبه 183.

2. همان، خطبه 190.

3. همان، خطبه 152.

4. همان، خطبه 109.

5. همان، خطبه 167.

6. همان، حکمت 42.

7. همان، حکمت 150.

8. همان، حکمت 42.

9. همان، خطبه 27.

10. همان، خطبه 161.