جاتون خالی چند روز قبل با بچه های دانشگاه رفته بودیم داراباد.انصافا جای قشنگیه.از اتوبوس که پیاه شدیم، هر چی که از دامنه کوه فاصله میگرفتیم و به سمت مناطق اصلی داراباد نزدیک میشدیم یه چیز مدام توجه مارا به خودش جلب میکرد.به طوری که بدون اینکه خودمون بخوایم به بحث اصلی بین بچه ها تبدیل شده بود.اون موضوع چیزی نبود بجز بدحجابی دختران، که هرچی به سمت قله نزدیکتر میشدیم بر غلظتش افزوده میشد. به طور معمول بعد از دیدن این صحنه ها شروع کردیم به نق زدن و اینکه چرا مسئولین هیچ کاری تو این مدت نکردن و از این حرفا.بعد هم قاعدتا بین بچه ها مباحث فلسفی مطرح شد که اصولا باید با این موارد به صورت اجباری برخورد کرد یا اینکه باید صبر کنیم تا درخت دیررس فرهنگ یه زمانی به بار بشینه و معضل بدحجابی با کار فرهنگی به حجاب تبدیل بشه.البته اگه تا اون موقع کسی بتونه درک کنه که حجاب یعنی چه و چه فرقی با بی حجابی میکنه!!!تو همین گیرودار که ما داشتیم به عنوان نظریه پرداز با هم بحث میکردیم و مشکل بدحجابی را با یک و دو کردن و مباحث روشنفکری و بعضا تاریک فکری، به خیال خودمون حل میکردیم، یکی از دوستام که چند قدمی از ما جلوتر بود و تو مباحث خیالی ما وارد نشده بود، بعد از دیدن یکی از این دخترایی که روسری را از سرش برداشته بود، خیلی محترمانه بهش تذکر داد و ازش خواست که حجابشو درست کنه.اون بنده خدا هم بدون اینکه بخواد باهاش بحث کنه این کار را انجام داد. این صحنه را که دیدم ناخودآگاه یه چیزی به ذهنم رسید.با خودم گفتم اگه این همه آدمای به اصطلاح مذهبی( که خودم هم یکی ازاونا هستم)، بجای نق زدن و بحث کردن در مورد اینکه باید با زور بااینا برخورد کرد یا با کار فرهنگی،شروع میکردیم به اینکه در حد خودمون به این افراد تذکر بدیم، تا الان چقدر تاثیر مثبت روی این وضعیت گذاشته بودیم. نماز که تموم میشه ۲۰۰ نفر آدم مسجدی که مطمئنا از وضعیت بدحجابی معذب هستند از مسجد خارج میشن، اما دریغ از یه تذکر که به افراد بدحجاب داده بشه.فکر کنین یه دختر بدحجاب که از خونه میاد بیرون، تو مسیرش ۲۰۰ نفر بهش تذکر بدن که حجابش را رعایت کنه؛ به نظرتون بازم به کار خودش ادامه میداد.باور کنین نه!!! اگه روزی ۲۰۰ نفر به یه بنده خدایی که داره یه کار درست انجام میده مدام گوشزد کنن که کارش اشتباهه، او طرف به شک وتردید میفته، چه برسه به کسی که داره کاری انجام میده که هیچ مبنایی برا انجامش نداره.این همه آدمای مسجدی و مذهبی مثل من که مدام داریم از وضعیت بدحجابی انتقاد میکنیم و فقط به مسئولین گیر میدیم که چرا کاری نمیکنن، اگه یه کم به خودمون میومدیم و شروع میکردیم به تذکر دادن و انجام وظیفه شخصی خودمون، مطمئنا وضعیت امروز اینگونه نبود.این همه روایت و حدیث در باره اهمیت امربه معروف و نهی از منکر داریم،اما به راحتی از کنارش میگذریم و مسئولیت را رو دوش مسئولین میندازم.نیروی انتظامی مگه چقد میتونه با این قضیه برخورد که؟ تازه آیا این کار جواب میده یا نه؟ اگه جواب میده پس چرا الان وضعیت اینطوری هست؟چرا از خودمون شروع نمیکنیم؟ مارا چه شده است که به راحتی از کنار مشکلات میگذریم و حاضر نیستیم به خاطر خدا از آبروی خودمون هزینه کنیم؟ الان میفهمم که چرا توروایات این همه تاکید شده که پاداش تمامی اعمال و کار های نیک ، حتی جهاد در راه خدا ، در برابر امر به معروف و نهی از منکر ، مانند قطره ای در برابر دریای بزرگ وپهناور است. این همه تاکید و این همه پاداش تنها بخاطر تاثیر گذاری امر به معروف است.به این خاطر است که طبق روایات اگه امر به معروف در جامعه ای تعطیل شود، بدترین افراد بر آن جامعه مسلط میشوند.میلیون ها انسانی که هر ساله در راهپیمایی های مختلف شرکت میکنند، صدها هزار افرادی که سالانه در مراسم اعتکاف در مسجد بیتوته میکنند، انسان های بسیاری که هر ساله در مراسم عاشورا اقامه عزا میکنند و خیل عظیمی که هرروزه در مساجد نماز را برپا میدارند، اگر به اندازه توان خود و در حد تکلیف خود به این افراد با روی خوش و قول لین، تذکر لسانی میدادند، مطمئنا وضعیت به گونه ای دیگر بود.از جمله دلایلی که در شهرهای کوچک هنوز وضعیت بدحجابی به گونه مسلطی در نیامده به این خاطر است که افراد محلی نسبت به این پدیده حساس هستند و با دیدن این وضیعبت، تذکر میدهند و به راحتی از کنار این مسئله عبور نمیکنند. اگر بپذیرینم که در بسیاری از موارد،آینده تکرار گذشته خواهد بود، پس نباید منتظر باشیم که اتفاق خاصی در این وضعیت بیفتد.چرا که وضعیت بدحجابی هر سال بدتر از سال گذشته است. *دانشجوی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران محمدرضا امیرزاده*
سوال : چرا دختر و پسر را از سنّ کودکى جدا نمودند تا در سن جوانى در محیط جامعه و دانشگاه با حسّاسیتى دو چندان، به دنبال شناخت دنیاى جنس مخالف و جبران کمبودهاى گذشته باشند؟
جواب : در پاسخ به این پرسش توجّه به چند نکته ضرورى است:
1. براى روشن شدن درستى یا نادرستىِ جداسازى، باید دید بر اساس
نظر روان شناسان و کارشناسان علوم تربیتى، نیاز روحى ـ روانى کودک و نوجوان
نسبت به جنس مخالف چگونه است. دختر و پسر پس از دوران کودکى از هم جدا
شده، هرکدام در دنیاى متفاوت از دیگرى پاى به دوران نوجوانى مى نهد. در این
دوران، دختر و پسر نسبت به جنس مخالف هیچ گونه احساسى نداشته، یا داراى
حسّاسیتِ منفى اند; بنابراین خواه باهم باشند یا بدون هم، در واقع جداى از
یک دیگر رشد نموده و بعد از این مرحله با بیدارى غرایز، به یک دیگر روى مى
آورندو با دنیاى ناشناخته اى روبه رو مى شوند. این دنیاى ناشناخته، سبب
ناراحتى آن ها مى شود و با بیدارى بیش تر غرایز جنسى، حسّاسیّت و توجّه آن
ها به یک دیگر بیش تر مى شود. رفتار کودک در دوران پیش از دبستان، در
برخورد با جنس مخالف و موافق، چندان متفاوت نیست; به عبارت دیگر، در این
دوره، کودک در برخورد با دختران و پسران هم سن خود، تقریباً یکسان رفتار مى
کند. در حقیقت دوران پیش از دبستان را مى توان دوره ى یک رنگى و یگانگى دو
جنس دانست. این گونه برخورد، پس از پایان این دوره دیگر تکرار نخواهد شد.
در
دوره ى دبستان به تدریج رفتار دوگانه و مخالف خود نمایى مى کند. در این
دوره پسران و دختران از یک دیگر فاصله گرفته، نسبت به هم موضع مى گیرند.
دختران معمولا با دختران به بازى و گفت و گو مشغول مى شوند و پسران نیز با
پسران. این فاصله گرفتن، گاه با پرخاش نسبت به هم و بدگویى و شکایت از یک
دیگر، همراه مى شود. خواهران و برادرانى که در یک خانه زندگى مى کنند، این
تعارض را به صورت جدال و قیل و قال و قهر و شکایت و... از خود بروز مى
دهند. پسران (در آن سن) دختران را موش مى نامند که مثل خرگوش هستند ولى خود
را مثل شیر و شمشیر مى دانند; گاه دختران نیز همین کار را با پسران مى
کنند. به این ترتیب، این دوره را باید دوره ى تعارض در رفتار اجتماعى دو
جنس، بدانیم.
در دوران پس از دبستان، به تدریج فاصله گرفتن دو جنس، آغاز
مى شود. دختران و پسران در این دوره به تدریج از هم دور مى شوند و گویى با
یک دیگر قهرند. آن تعارض دوران دبستان نیز به تدریج از بین مى رود.
بیش
تر نوجوانان در دوازده ـ سیزده سالگى، این دورى و فاصله را نسبت به جنس
مخالف، در درون خود احساس مى کنند.
غرایز جنسى بین شش تا دوازده سالگى
متوقف مى ماند و پسران و دختران از این لحاظ تفاوت چشم گیرى با هم
ندارند.سپس در دوران نوجوانى به یک دیگر تمایل پیدا مى کنند و این تمایل
براى هر دو جنس، ناراحت کننده است; زیرا تحوّلى است که با خواسته ى قبلى
هرکدام مخالف است.
امّا سال هاى نوجوانى، سال هاى بیدارى غریزه است. این
غریزه، انسان را به سوى جنس مخالف سوق مى هد. در چنین اوضاعى اگر تعارض
بین گرایش و عدم گرایش به طرف جنس مخالف، شدّت بگیرد، نوجوان دچار آشفتگى
مى شود و دست به رفتارهاى متعارض مى زند. اگر عوامل محرّک غریزه ى جنسىِ
نوجوان را تا حدامکان کنترل کنیم، به گونه اى که این غریزه بیدارى خود را
به تدریج و بسیار آرام آغاز کند، مى توانیم امیدوار باشیم که دورى روحى
نوجوان از جنس مخالف، فرصتى خواهد بود براى پختگى بیش تر و شناخت دقیق تر
از جنس مخالف. به این لحاظ است که کنترل و کاستن عوامل تحریک کننده ى جنسى،
از ضروریات تربیتى در دوره ى نوجوانى است. و با بیدارى تدریجى، نوجوان
فرصتى مى یابد تا آشفتگى هاى خود را در این مدت که در ابعاد مختلف با آن
روبه روست، تا حدّى تعادل بخشد و در اواخر نوجوانى گرایشى انسانى به طرف
جنس مخالف در خود احساس خواهد کرد. این احساس، مقدّمه ى خوبى براى ازدواج و
تشکیل خانواده است.
در نتیجه، طبق نظر کارشناسان، دختر و پسر از کودکى،
براساس ساختار روحى - روانى با جنس موافق رشد نموده، احساس نیاز به جنس
مخالف ندارند و این دورى مى تواند زمینه اى مناسب براى شناخت صحیح شود. و
اختلاط بى حدّ و مرز و تعجیل در روابط و تحریک زودرس، نوجوان را که باید با
آرامش و فراغت به دنبال پایه ریزى اندیشه و آینده و هوّیت خود باشد، دچار
آشفتگى هاى روحى و ذهنى نموده، غرق در اضطراب و التهاب مى نماید و از دست
یابى به اهداف بلند باز مى دارد.
البتّه لازم است، جوانان و نوجوانان
شناخت درستى نسبت به جنس مخالف داشته، از تصوّرات تخیّلى اجتناب کنند و از
جنس مخالف، موجودى ماورایى و فرشته اى آسمانى و ... نسازند.
هر یک از
دختران و پسران باید بدانند که جنس مخالف، هم چون خود آنان، داراى ویژگى
هاى مثبت و منفى گوناگونى است، و در عین برخوردارى از توانمندى ها، داراى
ضعف ها و ناتوانى هایى نیز مى باشد و براى خود سلیقه ها و خصوصیات اخلاقى
خوب و یا بدى دارد. و همانند خواهران و برادرانشان، انسانى معمولى است و به
اندازه ى کافى وقت دارند تا یک دیگر را بشناسند.
این نوع شناخت، به
همراه کنترل عوامل محرّکِ جنسى، التهاب و هیجان را در سن جوانى به حدّ
متعادل رسانده، جوان را به سوى پاسخ گویى صحیح و انتخاب راه درست و فرد
مناسب براى عشق و زندگى رهنمون مى سازد.
2. جدا سازى دختر و پسر در مدارس و مراکز علمى، تنها در ایران مرسوم نیست، بلکه از دیرباز تا کنون در بسیارى از کشورهاى شرق و غرب متداول بوده است و امروزه در میان اندیشمندان علوم تربیتى داراى موافقان و طرفداران بسیارى است که در مباحث بعدى بدان خواهیم پرداخت.
3. نکته ى دیگر آن که اگر اختلاط از سنین کودکى و نوجوانى، سبب کاهش التهاب و حسّاسیّت در جوانى مى شود و شناخت معقولى را ایجاد مى کند، چرا در جوامع غربى که آزادى مطلق دارند، باز دختر و پسر با دو صد حسّاسیّت و هیجان جنسى، غرق در شهواتند و على رغم معاشرت هاى آزاد و دیدن انواع فیلم ها و مجلاّت و ... این عطش هولناک سیراب نشده است؟
منبع : وبلاگ " ارزشی ها "
اگر دستهاى کارگر، مغزهاى کارگر، انسانهاى کارآفرین، نیروى انسانىِ ماهر در یک جامعهاى گرامى داشته شود، آن جامعه پیشرفت خواهد کرد. اینکه نبى مکرم اسلام دست کارگر را بالا مىآورد و میبوسد، این فقط تقدیر از یک شخص نیست؛ این ارزشگذارى است، این درس است؛ به ما میگوید که دست کارگر، تولیدگر و نیروى انسانى آنقدر ارزش دارد که کسى مثل وجود مقدس پیامبر - که همهى آفرینش طفیل وجود اوست - خم میشود و دست او را میبوسد؛ این درس به ماست.
(گزیده بیانات مقام معظم رهبری در جمع کارگران، ۱۳۹۱/۰۲/۱۰)
منبع:کلوب
در کتاب صحیفهالامان آمده است اگر در محنتی گرفتار باشی هفتاد مرتبه بگو:
یا اللهُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا فاطِمَه یا صَاحِبَالزَّمان اَدْرِکنی وَ لا تُهْلِکْنی
(بسیار مجرب است، تجربه شده است)
دعای دیگر به جهت رفع گرفتاری
۱۰۱ مرتبه بخواند
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
در نهج البلاغه مىخوانیم:
«روى انه، علیه السلام، کان جالسا فى أصحابه، فمرت بهم امرأة جمیلة، فرمقها القوم بأبصارهم، فقال علیه السلام: إن أبصار هذه الفحول طوامح، و إن ذلک سبب هبابها، فإذا نظر أحدکم إلى امرأة تعجبه فلیلامس [فلیلمس] أهله، فإنما هى امرأة کامرأته».
حضرت با چند نفر از اصحابشان در جایى نشسته بودند که زن زیبایى بر آنان گذشت. شاید رویش را درست نگرفته بود، چون این چند نفر ناگهان به این زن خیره شدند. امیر المؤمنین فرمود: همین طرز نگاه کردنتان است که هیجان شما را براى بودن با زنان زیاد مىکند. براى چه با چشمانتان این زن نامحرم را که ناموس دیگران است اینطور تیرباران مىکنید؟ مگر این زن با زن خودتان چه فرقى مىکند؟
پایگاه حوزه
در روایات اسلامی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام (ص) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ایمان خواهند آورد… آن شب آسمان صاف و ماه به صورت کامل ( بدر) بود، پیامبر (ص) از خداوند خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند …خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد …و سپس ماه به دو نیم شکافته شد نیمی در کوه صفا و نیم دیگر در کوه قیقعان در مقابل آن قرار گرفت.
کفار مکه که در حال
مشاهده این واقعه بودند گفتند که محمد (ص) ما را سحر کرده است، سپس گفتند ، اگر او
ما را سحر کرده باشد نمی تواند همه مردم را سحر کند، ابوجهل گفت صبر کنید تا یکی
از اهل بادیه بیاید و از او سئوال کنیم که آیا انشقاق ماه را دیده است یا نه، اگر
تایید کرد ایمان می آوریم و اگر نه معلوم می شود که محمد (ص) چشمان مارا سحر کرده
است.
بالاخره یکی از اهالی
بادیه به مکه آمد و این خبر را تصدیق کرد و آنگاه ابو جهل و مشرکان گفتند ” این
سحر مستمر است” و آنگاه این آیات مبارک نازل شد… “اقتربت الساعة وانشق القمر …” باری این موضوع پایان یافت و مشرکان ایمان نیاوردند.
در یکی از نشستهای
دکتر زغلول النجار در یکی از دانشگاههای انگلیس، وی در خصوص معجزه شق القمر در صدر
اسلام به دست پیامبر (ص) به عنوان یکی از معجزات پیامبر (ص) که توط ناسا به اثبات
رسیده است صحبت می کرد. در این میان یکی از حاضران که به اسلام خیلی توجه و اهتمام
داشت به نام “داوود موسی بیتکوک ” که در حال حاضر نیز رئیس حزب اسلامی بریتانیا
است ماجرای مسلمان شدن خود را اینگونه نقل کرد:
هنگامی که می خواستم
در مورد اسلام تحقیق کنم یکی از دوستانم ترجمه ای از قران کریم به زبان انگلیسی را
به من هدیه کرد و من نیز بطور اتفاقی آن را باز کردم و اتفاقا سوره قمر آمد. سپس
شروع به خواندن کردم ….و ماه شکافته شد…وقتی
به این جمله رسیدم از خود پرسیدم آیا واقعا ماه شکافته شده است؟؟! سپس با ناباوری کتاب
را بسته و به کناری گذاشتم و از تحقیق در باره اسلام هم منصرف شدم. و دیگر سراغ آن
کتاب هم نرفتم. روزی در مقابل تلویزیون نشسته بودم و طبق معمول شبکه بی بی سی را
مشاهده می کردم ، برنامه ای بود که در آن مجری با سه نفر از دانشمندان ناسا متخصص
در علوم فضایی مصاحبه داشت. موضوع برنامه جنگ ستارگان و صرف میلیاردها دلار در این راه و
اعتراض به این موضوع بود. مجری با بیان اینکه صدها میلیون نفر در سراسر جهان از
گرسنگی رنج می برند دانشمندان را مورد انتقاد قرار داده بود و آنان هم با بیان
مفید بودن این تحقیقات در مجالات کشاورزی و صنعت و غیره از این طرحها دفاع می
کردند… مجری سپس سئوال دیگری را طرح می کند بااین مضمون که “شما در
یکی از سفرهای خود به ماه حوالی ۱۰۰
میلیارد دولار هزینه کردید و تنها خواسته اید که پرچم آمریکا را بر روی ماه نصب
کنید…آیا این عاقلانه است”؟؟! در جواب این گوینده دانشمند آمریکایی
لب به سخن گشوده و می گوید که در آن سفر ، هدف ما مطالعه ترکیب داخلی ماه بوده که
بدانیم چه تشابهاتی با زمین دارد و در این زمینه به موضوع عجیبی برخورد کردیم که
عبارت بود از یک کمر بندی از سنگها و صخره های تغییر شکل یافته که سطح کره ماه را به
طرف عمق و به طرف سطح دیگر آن پوشانده بود و هنگامی که این اطلاعات را به زمین
شناسان منتقل کردیم مایه شگفتی آنان شده و گفتند چنین چیزی امکان ندارد مگر آنکه
ماه در مرحله ای از حیات خود به دو نیم تقسیم شده و سپس دوباره جمع شده باشد و به
شکل اول بازگشته باشد.و این نوار از صخره های تغییر شکل یافته نتیجه برخورد دو
نیمه ماه در لحظه جمع شدن و به هم پیوستن دو نیمه آن می باشد.
“داوود موسی بیتکوک ”
سپس می گوید: با شنیدن این مطلب از جای خود پریدم و گفتم این معجزه ای است که در ۱۴۰۰ سال قبل به دست پیامبر اسلام در قلب صحرا اتفاق افتاده و از
عجایب روزگار این است که آمریکایی ها باید میلیاردها دلار خرج کنند تا آن را برای
مسلمانان اثبات نمایند! بی شک این دین حق و حقیقت است…
به این ترتیب سوره
قمر سبب اسلام آوردن این شخص شد ، پس از آنکه عاملی برای دوری او از اسلام شده بود
و این خود از دیگر معجزات اسلام است.
معلم، معمار قلب هاست
چندین سال است بهانه مقدس شهادت معلمی بزرگ و فرزانه، استاد شهید مطهری رحمهالله دستمایه قدردانی و تجلیل از معلم شده است؛ معلمی که انسانساز و فرداپرداز است و تکریم و تعظیم او، تکریم و تعظیم علم است. معلم، معمار قلب هاست و بذر نور در دلها میافشاند. قدردانی و تجلیل از معلم، قدردانی از باغبانی است که هر صبح، سبدی از صمیمیت با خود به کلاس میبرد و با انگشتان مهربان خویش، بر شاخه قلبها فردا را پیوند میزند. معلم را توقع نام و نان نیست. این گمنام، هر روز از تنور داغ جانش، هزاران نان بر سفره گرسنه دلها میبخشد و از علقمه قلبش، هزاران مشک به خیمههای عطش میرساند. تجلیل معلم، سپاس از انسانی است که هدف و غایت آفرینش را تأمین، و سلامت امانتهایی را که به دستش سپردهاند، تضمین میکند.اهمیت علم
آموختن، تنها مورد تأکید مکتب والای اسلام نیست؛ بلکه بسیاری از فرزانگان غیر مسلمان هم چون سقراط، افلاطون، نیوتن و... نیز بر اهمیت آن صحّه گذاشتهاند. از دیدگاه اسلام، انسان آگاه با انسان نااگاه مساوی نیستند. کسی که بدون آگاهی گام در راهی میگذارد و عملی را انجام میدهد، به بیراهه رفته است و هر چه در این بیراهه پیش رود، از مقصد خویش بیشتر فاصله میگیرد. شاید به همین دلیل است که حضرت علی علیهالسلام میفرماید: «هیچ گنجی سودمندتر از علم نیست؛ در فراگیری آن بکوشید که فراگرفتنش نیکوست». و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فراگرفتن علم را بر هر مسلمان واجب میداند و تأکید میکند که ارجمندترین مردم، دانشمندان آنان و کم ارجترین، کم دانشترینشان است.اهمیت تعلیم و تربیت و آثار آن
داشتن علم، به تنهایی ارزش نیست. هستند کسانی که دانش فراوان دارند، ولی مانند ظرفی پر از عسل اند که هیچ منفذی برای استفاده از عسلها در آنها نیست. علم دانشمند زمانی اهمیت دارد که آن را به دیگران منتقل کند و البته زکات دانش، آموختن آن به بندگان خداست. عنایت خداوند متعال به معلم پاک نهاد و ایجاد توفیقات بسیار زیاد برای او در صحنههای گوناگون زندگی خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... و نزدیکی به امامان معصوم علیهمالسلام یکی از آثار تعلیم است. به اعتراف بسیاری از معلمان، یاد دادن به دیگران، بهترین عامل برای جایگزین شدن مطالب علمی در ذهن است؛ زیرا معلم در مقام تعلیم، راهبر و راهنمای علمی افراد زیادی است و این موقعیت حساس، سبب تلاش او در حل مشکلات علمی میشود که نتیجهاش، بالا رفتن سطح علمی وی نیز خواهد بود. دانش شخصی که بیاموزد ولی تربیت نشود، مانند اسلحهای است که با آن جان انسانها را به خطر میاندازد. در قرآن کریم که از تعلیم و تربیت به عنوان هدف پیامبران ذکر شده، در سه مورد تربیت بر تعلیم مقدم گردیده و تنها در یک آیه تعلیم بر تربیت مقدم شده است.ارزش و مقام معلم
سخنی زیبا از امام صادق علیهالسلام ارزش و مقام معلم خوب را روشن میسازد. حضرت میفرماید: «تمامی جنبندگان روی زمین و ماهیهای دریا و هر کوچک و بزرگ در زمین و آسمان خدا، برای آموزگار خوب طلب آمرزش میکنند». معلم، شاگردانش، این امانتهای الاهی را از آلودگیها و تباهیها حفظ کرده و سعی میکند با تعلیمات خود و تربیت آنان، زمینه رشد و کمالشان را فراهم آورد. انتظار جامعه از افراد به اندازه ارزش و مقام آنان است و بنابراین، معلمی که این چنین مقامی دارد، هیچ گاه مرتکب اعمال ناشایست نمیشود.تأثیر معلم بر شاگرد
شاگردان به خاطر نفوذ روحی و معنوی معلم، تأثیرات شگرفی از او میگیرند که گاهی سرنوشت ملتی را تغییر میدهند. بیشتر انسانهای موفق، کامیابی خود را مدیون معلمان خود میدانند و نیز افرادی هستند که سرخوردگی و شکستهای زندگیشان، ناشی از برخورد بد معلمان است. استاد شهید مطهری رحمهالله درمورد تأثیر معلم خود حاج آقا میرزا علی شیرازی میگوید: «او بزرگ مردی بود. مرا برای اولین بار با نهجالبلاغه آشنا کرد و درک محضر او را همواره یکی ازذخایر گران بهای زندگی خود میشمارم که حاضر نیستم آن را با هیچ چیز معاوضه کنم و شب و روزی نیست که خاطرهاش در نظرم مجسم نشود و یادی از او نکنم و نامی نبرم».سوز و گداز معلم
نخستین و اساسیترین نشانه معلم نمونه، برخورداری او از سوز و گداز «انسانسازی» است. تنها عده معدودی از انسانها هستند که همه وجودشان سرشار از سوز و گداز سازندگی است. این افراد عاشق تربیت هستند. قویترین انگیزه در آنها، سوز و شوق انسانسازی است. این افراد، از هدایت فردی به شادی و خرسندی دست مییابند. سوز و گداز، اساسیترین و ضروریترین ویژگی معلم نمونه است. چنین معلمی به مدرسه و کلاس عشق میورزد؛ زیرا او در چنین محیطی بهتر و کاملتر میتواند به هدف انسان سازی خود برسد. یکی از ویژگیهای یگانه معلم نمونه انسان، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، سوز و عشق به هدایت و ارشاد انسانها بود.هنرمندی معلم
معلم بودن، تنها در انحصار معلومات نیست، بلکه افزون بر معلومات و تخصص، هر معلم باید با هنر معلمی آشنا باشد؛ یعنی بداند چگونه از معلومات خود بهره بگیرد و به عبارت دیگر، با چه زبانی با شاگردان سخن بگوید، چه شیوه هایی را در ارتباط با شاگردان در نظر بگیرد و چگونه با شاگردان ارتباط برقرار سازد. معلم نمونه با بهرهگیری از فنون روانشناسی، با قدرت و مهارت، امواج متلاطم کلاس را آرام کرده، تسلط و توانایی اداره کلاس را عملاً عرضه میدارد. این روانشناسی معلم برای اداره هر کلاس، شیوه خاصی را در نظر میگیرد ؛ چنان که در خصوص تک تک شاگردان نیز رفتار خاصی را انتخاب میکند. به رعایت همه این اصول، «هنر معلمی» میگویند.اخلاق معلم
انسانها به طور فطری عاشق کمال هستند و بیاختیار در برابر کمال به خضوع درآمده، جذب آن میگردد. وقتی شاگردی جذب کمالی از کمالات معلم شود، به سوی آن کمال و صاحب کمال کشیده خواهد شد. تغییرات اخلاقی، با گفتار و پند و اندرز صورت نمیپذیرد، بلکه کردار و رفتار انسانهاست که موجب دگرگونی در دیگران میگردد.فروتنی معلم
سزاوار است که معلم خوش خلق و فروتن باشد و با رفق و مدارا با شاگردان ارتباط برقرار سازد. از امام صادق علیهالسلام نقل شده که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «دانشمندان واقعی سه ویژگی دارند: دانش و بینش، حلم و بردباری، سکوت و آرامش و وقار». کسانی که عقل و خرد بیشتری دارند، قدرت کنترل نفس آنان در مقایسه با دیگران زیادتر است. وقتی بین دو انسان رابطه عاطفی و صمیمی نباشد، خود به خود جدایی بینشان به وجود خواهد آمد؛ زیرا نزدیکی و صمیمیت، بسیاری از توهمات و پیش داوریها را از بین میبرد. معلم متواضع با فروتنی خود، راه ارتباطی را به روی شاگرد میگشاید و شاگرد از این فرصت استفاده کرده، بسیاری از دشواریهای فکری و روحی خود را حل خواهد کرد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در این زمینه میفرماید: «به شاگردانی که درس میدهید و با آنان که از آنها درس میآموزید، با نرمی و ملایمت رفتار کنید».ویژگیهای معلم موفق
1- ایمان و توکل به خدا
انسان برای پرواز به سوی کمال، به دو بال علم و ایمان نیاز دارد و معلم که جاده کمال را به شاگردانش مینمایاند، بیش از دیگران نیازمند این دو گوهر است، معلمی که به خدا ایمان ندارد، تنها آگاهیهای خود را به شاگردانش منتقل میکند و شاگردان از آن دانشها در امور دنیایی خود استفاده میکنند، ولی اثری در کمال انسانی آنها نخواهد داشت. دانشمندان حقیقی، خداپرست و با ایمان بودهاند. بعضی از این دانشمندان، مشکلات علمی خود را با استمداد از خدای بزرگ و راز و نیاز به درگاهش حل میکردند.2- اخلاص
معلم در خدمت مقدس خود، لازم است اندیشهاش را از هر چه غیر خداست پاک کند. معلمی که به خاطر پول، مقام، شهرت و... میآموزد، پاداش او همینها خواهد بود و این امور در مقابل خشنودی خداوند متعال و پاداش بزرگ او بیارزش است. عمل مخلصانه و قیام خدایی، موعظه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در قرآن کریم است که میفرماید: «ای رسول ما! (به امت) بگو که من به یک سخن شما را پند میدهم (و آن سخن این است) که برای خدا قیام کنید».3- هدایتگری و مدیریت
هدف از بعثت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله هدایت مردم به سوی خدا بوده است؛ چنان که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «ای رسول ما! تو را فرستادیم تا به اذن خدا مردم را به سوی او دعوت کنی». معلم نیز به پیروی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شاگردانش را به سوی هدایت و نور دعوت، و آنان را از تاریکیهای گمراهی و جهل، به روشنایی علم و تقوا هدایت میکند. همچنین معلم موفق کسی است که در کنار هدایت شاگردان، توانایی اداره کلاس را نیز داشته باشد. عواملی هم چون شوخی زیاد، مجال و میدان دادن بیش از حد به شاگردان، گفتگوی یک جانبه معلم و بیروح بودن کلاس و...به مدیریت او صدمه میزند. با پرسش از دانشآموزان و ایجاد تنوع گفتاری و رفتاری برای رفع خستگی شاگردان و آمادگی روحی و جسمی آنان به صورتهای مختلف، میتوان کلاس را به خوبی مدیریت و اداره کرد.4- استقامت و پشتکار
معلم موفق در راه تعلیم شاگردان و از بین بردن جهل آنان، ثابت قدم و استوار میباشد. ممکن است او بارها و بارها مطلبی را به شاگردان خود، به ویژه کودکان کم سن و سال بگوید، ولی آنان نیاموزند. در این راه باید صبر کرد و دانست که نتیجه صبر، موفقیت است. دلهای شاگردان کند ذهن، از سنگ سختتر نیست و همان گونه که قطرات آب با گذشت زمان دل سنگ را میشکافد، تکرار و یادآوری مطالب توسط معلم نیز دلهای سخت را خواهد شکافت.5- داشتن بیان و قلم خوب
ابزار اصلی کار معلم، گفتار و سخن اوست و نیکوست از گفتاری گیرا و پرجاذبه برخوردار باشد. تحولات بزرگ جهان توسط کسانی صورت گرفته که دارای بیانی قوی بودهاند. خطبهای کوتاه و شورانگیز از امام علی علیهالسلام در جنگ صفین، روحی تازه در کالبد بیجان لشکر دمید و توانستند دشمن را تار و مار کرده و شریعه فرات را از سپاهیان معاویه باز پس گیرند. خطبههای پرشور امام سجاد علیهالسلام و حضرت زینب علیهاالسلام در مرکز قدرت معاویه و یزید، آنچنان تکان دهنده و شورآفرین بود که تبلیغات چندین ساله آلابوسفیان را نقش بر آب ساخت. اهمیت شیوه سخن گفتن برای معلم، کمتر از توان علمی او نیست. داشتن شیوه نگارشی خوب نیز برای معلم لازم است و از نظر درجه اهمیت، در درجه بعد از سخن گفتن قرار دارد؛ زیرا تهیه جزوه، طرح سؤال برای امتحان و...، به روش نوشتاری خوب نیاز دارد.وظایف معلم
1- ایجاد روحیه تفکر و تعقل
رکن اساسی در تعلیم و تعلم، فکر کردن است که در دین مبین اسلام، اهمیت فراوانی دارد. امام علی علیهالسلام میفرماید: «هیچ دانشی هم چون اندیشیدن نیست». از اینرو، معلم میتواند روحیه تفکر را در شاگردان خود ایجاد کرده و از تکلیف و درس زیاد که فرصتی برای تفکر به آنان نمیدهد، بکاهد.2- بالابردن توان علمی خویش
توقف در یک حد از دانش و آگاهی، نقص بزرگی برای معلم است. لازم است معلم همراه با زمان و پیشرفت علوم بر دانش خود بیفزاید. استفاده از تجارب دیگران در زمینه تدریس برای معلم مفید است و بر معلومات او میافزاید. نیوتن، کاشف جاذبه زمین میگوید: «علت ترقی من در کارها این بود که روی شانه غولهای علم ایستادم و جهان را بهتر نگریستم». همچنین لازم است یک معلم موفق، از فراگیری مهارتهای آموزشی نوین، غفلت نورزد.3- وفای به عهد و عمل به گفتهها
شاگردان در مورد وعدههای معلم، حساساند و قولهای او را هرگز از یاد نمیبرند. بنابراین، نوشتن وعدهها و تصمیمهای روزانه در دفتر کوچکی و عمل کردن به آنها، نشان از دقت معلم و راهی برای جلب اعتماد شاگردان دارد. معلمی که خود به گفتهها و نکات اخلاقی که بیان میکند عمل ننماید، سخنانش تأثیری نخواهد داشت و دانش وی بیارزش خواهد بود. عالم بیعمل به «درخت بیبر» یا «ابر بیباران» میماند. عیسی بن مریم علیهالسلام فرمود: «بدبختترین مردم کسی است که او را دانشمند بشناسند، ولی عملی در او دیده نشود». راهنماییهای معلم در زمینههای مختلف در صورتی اثربخش است که خود در عمل به آن گفتهها از شاگردان پیشی گرفته باشد. باید از امام علی علیهالسلام درس بگیریم که فرمود: «ای مردم! به خدا قسم شما را به هیچ اطاعتی ترغیب نمیکنم، مگر آن که خود در عمل به آن پیشی گرفته باشم».4- آگاهی دادن و ایجاد انگیزه درسی
معلم سخت کوش، افزون به تدریس ماده درسی، دانشپژوهان را با اوضاع و احوال جهان امروز آشنا میکند تا نگرششان به جهان وسعت یابد. انسانی که محدوده فکری اش از چهار دیواری روستا یا شهرش آن طرفتر نمیرود، نمیتواند انسان ارزشمندی شود. خدمت به مردم، کشور و دین دیدی وسیع میخواهد. یک عامل مؤثر در بیرغبت بودن بعضی از شاگردان به ماده درس، انگیزه و هدف نداشتن است که معلم میتواند با معرفی موضوع درس و شناساندن جایگاه آن در بین علوم دیگر، این انگیزه و هدف را به وجود آورد. اگر شاگردان هدف از یادگیری درس مورد نظر و فایده آن را بشناسند، با رغبت بیشتری آن را دنبال میکنند.