در روایات اسلامی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام (ص) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ایمان خواهند آورد… آن شب آسمان صاف و ماه به صورت کامل ( بدر) بود، پیامبر (ص) از خداوند خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند …خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد …و سپس ماه به دو نیم شکافته شد نیمی در کوه صفا و نیم دیگر در کوه قیقعان در مقابل آن قرار گرفت.
کفار مکه که در حال
مشاهده این واقعه بودند گفتند که محمد (ص) ما را سحر کرده است، سپس گفتند ، اگر او
ما را سحر کرده باشد نمی تواند همه مردم را سحر کند، ابوجهل گفت صبر کنید تا یکی
از اهل بادیه بیاید و از او سئوال کنیم که آیا انشقاق ماه را دیده است یا نه، اگر
تایید کرد ایمان می آوریم و اگر نه معلوم می شود که محمد (ص) چشمان مارا سحر کرده
است.
بالاخره یکی از اهالی
بادیه به مکه آمد و این خبر را تصدیق کرد و آنگاه ابو جهل و مشرکان گفتند ” این
سحر مستمر است” و آنگاه این آیات مبارک نازل شد… “اقتربت الساعة وانشق القمر …” باری این موضوع پایان یافت و مشرکان ایمان نیاوردند.
در یکی از نشستهای
دکتر زغلول النجار در یکی از دانشگاههای انگلیس، وی در خصوص معجزه شق القمر در صدر
اسلام به دست پیامبر (ص) به عنوان یکی از معجزات پیامبر (ص) که توط ناسا به اثبات
رسیده است صحبت می کرد. در این میان یکی از حاضران که به اسلام خیلی توجه و اهتمام
داشت به نام “داوود موسی بیتکوک ” که در حال حاضر نیز رئیس حزب اسلامی بریتانیا
است ماجرای مسلمان شدن خود را اینگونه نقل کرد:
هنگامی که می خواستم
در مورد اسلام تحقیق کنم یکی از دوستانم ترجمه ای از قران کریم به زبان انگلیسی را
به من هدیه کرد و من نیز بطور اتفاقی آن را باز کردم و اتفاقا سوره قمر آمد. سپس
شروع به خواندن کردم ….و ماه شکافته شد…وقتی
به این جمله رسیدم از خود پرسیدم آیا واقعا ماه شکافته شده است؟؟! سپس با ناباوری کتاب
را بسته و به کناری گذاشتم و از تحقیق در باره اسلام هم منصرف شدم. و دیگر سراغ آن
کتاب هم نرفتم. روزی در مقابل تلویزیون نشسته بودم و طبق معمول شبکه بی بی سی را
مشاهده می کردم ، برنامه ای بود که در آن مجری با سه نفر از دانشمندان ناسا متخصص
در علوم فضایی مصاحبه داشت. موضوع برنامه جنگ ستارگان و صرف میلیاردها دلار در این راه و
اعتراض به این موضوع بود. مجری با بیان اینکه صدها میلیون نفر در سراسر جهان از
گرسنگی رنج می برند دانشمندان را مورد انتقاد قرار داده بود و آنان هم با بیان
مفید بودن این تحقیقات در مجالات کشاورزی و صنعت و غیره از این طرحها دفاع می
کردند… مجری سپس سئوال دیگری را طرح می کند بااین مضمون که “شما در
یکی از سفرهای خود به ماه حوالی ۱۰۰
میلیارد دولار هزینه کردید و تنها خواسته اید که پرچم آمریکا را بر روی ماه نصب
کنید…آیا این عاقلانه است”؟؟! در جواب این گوینده دانشمند آمریکایی
لب به سخن گشوده و می گوید که در آن سفر ، هدف ما مطالعه ترکیب داخلی ماه بوده که
بدانیم چه تشابهاتی با زمین دارد و در این زمینه به موضوع عجیبی برخورد کردیم که
عبارت بود از یک کمر بندی از سنگها و صخره های تغییر شکل یافته که سطح کره ماه را به
طرف عمق و به طرف سطح دیگر آن پوشانده بود و هنگامی که این اطلاعات را به زمین
شناسان منتقل کردیم مایه شگفتی آنان شده و گفتند چنین چیزی امکان ندارد مگر آنکه
ماه در مرحله ای از حیات خود به دو نیم تقسیم شده و سپس دوباره جمع شده باشد و به
شکل اول بازگشته باشد.و این نوار از صخره های تغییر شکل یافته نتیجه برخورد دو
نیمه ماه در لحظه جمع شدن و به هم پیوستن دو نیمه آن می باشد.
“داوود موسی بیتکوک ”
سپس می گوید: با شنیدن این مطلب از جای خود پریدم و گفتم این معجزه ای است که در ۱۴۰۰ سال قبل به دست پیامبر اسلام در قلب صحرا اتفاق افتاده و از
عجایب روزگار این است که آمریکایی ها باید میلیاردها دلار خرج کنند تا آن را برای
مسلمانان اثبات نمایند! بی شک این دین حق و حقیقت است…
به این ترتیب سوره
قمر سبب اسلام آوردن این شخص شد ، پس از آنکه عاملی برای دوری او از اسلام شده بود
و این خود از دیگر معجزات اسلام است.
معلم، معمار قلب هاست
چندین سال است بهانه مقدس شهادت معلمی بزرگ و فرزانه، استاد شهید مطهری رحمهالله دستمایه قدردانی و تجلیل از معلم شده است؛ معلمی که انسانساز و فرداپرداز است و تکریم و تعظیم او، تکریم و تعظیم علم است. معلم، معمار قلب هاست و بذر نور در دلها میافشاند. قدردانی و تجلیل از معلم، قدردانی از باغبانی است که هر صبح، سبدی از صمیمیت با خود به کلاس میبرد و با انگشتان مهربان خویش، بر شاخه قلبها فردا را پیوند میزند. معلم را توقع نام و نان نیست. این گمنام، هر روز از تنور داغ جانش، هزاران نان بر سفره گرسنه دلها میبخشد و از علقمه قلبش، هزاران مشک به خیمههای عطش میرساند. تجلیل معلم، سپاس از انسانی است که هدف و غایت آفرینش را تأمین، و سلامت امانتهایی را که به دستش سپردهاند، تضمین میکند.اهمیت علم
آموختن، تنها مورد تأکید مکتب والای اسلام نیست؛ بلکه بسیاری از فرزانگان غیر مسلمان هم چون سقراط، افلاطون، نیوتن و... نیز بر اهمیت آن صحّه گذاشتهاند. از دیدگاه اسلام، انسان آگاه با انسان نااگاه مساوی نیستند. کسی که بدون آگاهی گام در راهی میگذارد و عملی را انجام میدهد، به بیراهه رفته است و هر چه در این بیراهه پیش رود، از مقصد خویش بیشتر فاصله میگیرد. شاید به همین دلیل است که حضرت علی علیهالسلام میفرماید: «هیچ گنجی سودمندتر از علم نیست؛ در فراگیری آن بکوشید که فراگرفتنش نیکوست». و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فراگرفتن علم را بر هر مسلمان واجب میداند و تأکید میکند که ارجمندترین مردم، دانشمندان آنان و کم ارجترین، کم دانشترینشان است.اهمیت تعلیم و تربیت و آثار آن
داشتن علم، به تنهایی ارزش نیست. هستند کسانی که دانش فراوان دارند، ولی مانند ظرفی پر از عسل اند که هیچ منفذی برای استفاده از عسلها در آنها نیست. علم دانشمند زمانی اهمیت دارد که آن را به دیگران منتقل کند و البته زکات دانش، آموختن آن به بندگان خداست. عنایت خداوند متعال به معلم پاک نهاد و ایجاد توفیقات بسیار زیاد برای او در صحنههای گوناگون زندگی خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... و نزدیکی به امامان معصوم علیهمالسلام یکی از آثار تعلیم است. به اعتراف بسیاری از معلمان، یاد دادن به دیگران، بهترین عامل برای جایگزین شدن مطالب علمی در ذهن است؛ زیرا معلم در مقام تعلیم، راهبر و راهنمای علمی افراد زیادی است و این موقعیت حساس، سبب تلاش او در حل مشکلات علمی میشود که نتیجهاش، بالا رفتن سطح علمی وی نیز خواهد بود. دانش شخصی که بیاموزد ولی تربیت نشود، مانند اسلحهای است که با آن جان انسانها را به خطر میاندازد. در قرآن کریم که از تعلیم و تربیت به عنوان هدف پیامبران ذکر شده، در سه مورد تربیت بر تعلیم مقدم گردیده و تنها در یک آیه تعلیم بر تربیت مقدم شده است.ارزش و مقام معلم
سخنی زیبا از امام صادق علیهالسلام ارزش و مقام معلم خوب را روشن میسازد. حضرت میفرماید: «تمامی جنبندگان روی زمین و ماهیهای دریا و هر کوچک و بزرگ در زمین و آسمان خدا، برای آموزگار خوب طلب آمرزش میکنند». معلم، شاگردانش، این امانتهای الاهی را از آلودگیها و تباهیها حفظ کرده و سعی میکند با تعلیمات خود و تربیت آنان، زمینه رشد و کمالشان را فراهم آورد. انتظار جامعه از افراد به اندازه ارزش و مقام آنان است و بنابراین، معلمی که این چنین مقامی دارد، هیچ گاه مرتکب اعمال ناشایست نمیشود.تأثیر معلم بر شاگرد
شاگردان به خاطر نفوذ روحی و معنوی معلم، تأثیرات شگرفی از او میگیرند که گاهی سرنوشت ملتی را تغییر میدهند. بیشتر انسانهای موفق، کامیابی خود را مدیون معلمان خود میدانند و نیز افرادی هستند که سرخوردگی و شکستهای زندگیشان، ناشی از برخورد بد معلمان است. استاد شهید مطهری رحمهالله درمورد تأثیر معلم خود حاج آقا میرزا علی شیرازی میگوید: «او بزرگ مردی بود. مرا برای اولین بار با نهجالبلاغه آشنا کرد و درک محضر او را همواره یکی ازذخایر گران بهای زندگی خود میشمارم که حاضر نیستم آن را با هیچ چیز معاوضه کنم و شب و روزی نیست که خاطرهاش در نظرم مجسم نشود و یادی از او نکنم و نامی نبرم».سوز و گداز معلم
نخستین و اساسیترین نشانه معلم نمونه، برخورداری او از سوز و گداز «انسانسازی» است. تنها عده معدودی از انسانها هستند که همه وجودشان سرشار از سوز و گداز سازندگی است. این افراد عاشق تربیت هستند. قویترین انگیزه در آنها، سوز و شوق انسانسازی است. این افراد، از هدایت فردی به شادی و خرسندی دست مییابند. سوز و گداز، اساسیترین و ضروریترین ویژگی معلم نمونه است. چنین معلمی به مدرسه و کلاس عشق میورزد؛ زیرا او در چنین محیطی بهتر و کاملتر میتواند به هدف انسان سازی خود برسد. یکی از ویژگیهای یگانه معلم نمونه انسان، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، سوز و عشق به هدایت و ارشاد انسانها بود.هنرمندی معلم
معلم بودن، تنها در انحصار معلومات نیست، بلکه افزون بر معلومات و تخصص، هر معلم باید با هنر معلمی آشنا باشد؛ یعنی بداند چگونه از معلومات خود بهره بگیرد و به عبارت دیگر، با چه زبانی با شاگردان سخن بگوید، چه شیوه هایی را در ارتباط با شاگردان در نظر بگیرد و چگونه با شاگردان ارتباط برقرار سازد. معلم نمونه با بهرهگیری از فنون روانشناسی، با قدرت و مهارت، امواج متلاطم کلاس را آرام کرده، تسلط و توانایی اداره کلاس را عملاً عرضه میدارد. این روانشناسی معلم برای اداره هر کلاس، شیوه خاصی را در نظر میگیرد ؛ چنان که در خصوص تک تک شاگردان نیز رفتار خاصی را انتخاب میکند. به رعایت همه این اصول، «هنر معلمی» میگویند.اخلاق معلم
انسانها به طور فطری عاشق کمال هستند و بیاختیار در برابر کمال به خضوع درآمده، جذب آن میگردد. وقتی شاگردی جذب کمالی از کمالات معلم شود، به سوی آن کمال و صاحب کمال کشیده خواهد شد. تغییرات اخلاقی، با گفتار و پند و اندرز صورت نمیپذیرد، بلکه کردار و رفتار انسانهاست که موجب دگرگونی در دیگران میگردد.فروتنی معلم
سزاوار است که معلم خوش خلق و فروتن باشد و با رفق و مدارا با شاگردان ارتباط برقرار سازد. از امام صادق علیهالسلام نقل شده که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «دانشمندان واقعی سه ویژگی دارند: دانش و بینش، حلم و بردباری، سکوت و آرامش و وقار». کسانی که عقل و خرد بیشتری دارند، قدرت کنترل نفس آنان در مقایسه با دیگران زیادتر است. وقتی بین دو انسان رابطه عاطفی و صمیمی نباشد، خود به خود جدایی بینشان به وجود خواهد آمد؛ زیرا نزدیکی و صمیمیت، بسیاری از توهمات و پیش داوریها را از بین میبرد. معلم متواضع با فروتنی خود، راه ارتباطی را به روی شاگرد میگشاید و شاگرد از این فرصت استفاده کرده، بسیاری از دشواریهای فکری و روحی خود را حل خواهد کرد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در این زمینه میفرماید: «به شاگردانی که درس میدهید و با آنان که از آنها درس میآموزید، با نرمی و ملایمت رفتار کنید».ویژگیهای معلم موفق
1- ایمان و توکل به خدا
انسان برای پرواز به سوی کمال، به دو بال علم و ایمان نیاز دارد و معلم که جاده کمال را به شاگردانش مینمایاند، بیش از دیگران نیازمند این دو گوهر است، معلمی که به خدا ایمان ندارد، تنها آگاهیهای خود را به شاگردانش منتقل میکند و شاگردان از آن دانشها در امور دنیایی خود استفاده میکنند، ولی اثری در کمال انسانی آنها نخواهد داشت. دانشمندان حقیقی، خداپرست و با ایمان بودهاند. بعضی از این دانشمندان، مشکلات علمی خود را با استمداد از خدای بزرگ و راز و نیاز به درگاهش حل میکردند.2- اخلاص
معلم در خدمت مقدس خود، لازم است اندیشهاش را از هر چه غیر خداست پاک کند. معلمی که به خاطر پول، مقام، شهرت و... میآموزد، پاداش او همینها خواهد بود و این امور در مقابل خشنودی خداوند متعال و پاداش بزرگ او بیارزش است. عمل مخلصانه و قیام خدایی، موعظه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در قرآن کریم است که میفرماید: «ای رسول ما! (به امت) بگو که من به یک سخن شما را پند میدهم (و آن سخن این است) که برای خدا قیام کنید».3- هدایتگری و مدیریت
هدف از بعثت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله هدایت مردم به سوی خدا بوده است؛ چنان که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «ای رسول ما! تو را فرستادیم تا به اذن خدا مردم را به سوی او دعوت کنی». معلم نیز به پیروی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شاگردانش را به سوی هدایت و نور دعوت، و آنان را از تاریکیهای گمراهی و جهل، به روشنایی علم و تقوا هدایت میکند. همچنین معلم موفق کسی است که در کنار هدایت شاگردان، توانایی اداره کلاس را نیز داشته باشد. عواملی هم چون شوخی زیاد، مجال و میدان دادن بیش از حد به شاگردان، گفتگوی یک جانبه معلم و بیروح بودن کلاس و...به مدیریت او صدمه میزند. با پرسش از دانشآموزان و ایجاد تنوع گفتاری و رفتاری برای رفع خستگی شاگردان و آمادگی روحی و جسمی آنان به صورتهای مختلف، میتوان کلاس را به خوبی مدیریت و اداره کرد.4- استقامت و پشتکار
معلم موفق در راه تعلیم شاگردان و از بین بردن جهل آنان، ثابت قدم و استوار میباشد. ممکن است او بارها و بارها مطلبی را به شاگردان خود، به ویژه کودکان کم سن و سال بگوید، ولی آنان نیاموزند. در این راه باید صبر کرد و دانست که نتیجه صبر، موفقیت است. دلهای شاگردان کند ذهن، از سنگ سختتر نیست و همان گونه که قطرات آب با گذشت زمان دل سنگ را میشکافد، تکرار و یادآوری مطالب توسط معلم نیز دلهای سخت را خواهد شکافت.5- داشتن بیان و قلم خوب
ابزار اصلی کار معلم، گفتار و سخن اوست و نیکوست از گفتاری گیرا و پرجاذبه برخوردار باشد. تحولات بزرگ جهان توسط کسانی صورت گرفته که دارای بیانی قوی بودهاند. خطبهای کوتاه و شورانگیز از امام علی علیهالسلام در جنگ صفین، روحی تازه در کالبد بیجان لشکر دمید و توانستند دشمن را تار و مار کرده و شریعه فرات را از سپاهیان معاویه باز پس گیرند. خطبههای پرشور امام سجاد علیهالسلام و حضرت زینب علیهاالسلام در مرکز قدرت معاویه و یزید، آنچنان تکان دهنده و شورآفرین بود که تبلیغات چندین ساله آلابوسفیان را نقش بر آب ساخت. اهمیت شیوه سخن گفتن برای معلم، کمتر از توان علمی او نیست. داشتن شیوه نگارشی خوب نیز برای معلم لازم است و از نظر درجه اهمیت، در درجه بعد از سخن گفتن قرار دارد؛ زیرا تهیه جزوه، طرح سؤال برای امتحان و...، به روش نوشتاری خوب نیاز دارد.وظایف معلم
1- ایجاد روحیه تفکر و تعقل
رکن اساسی در تعلیم و تعلم، فکر کردن است که در دین مبین اسلام، اهمیت فراوانی دارد. امام علی علیهالسلام میفرماید: «هیچ دانشی هم چون اندیشیدن نیست». از اینرو، معلم میتواند روحیه تفکر را در شاگردان خود ایجاد کرده و از تکلیف و درس زیاد که فرصتی برای تفکر به آنان نمیدهد، بکاهد.2- بالابردن توان علمی خویش
توقف در یک حد از دانش و آگاهی، نقص بزرگی برای معلم است. لازم است معلم همراه با زمان و پیشرفت علوم بر دانش خود بیفزاید. استفاده از تجارب دیگران در زمینه تدریس برای معلم مفید است و بر معلومات او میافزاید. نیوتن، کاشف جاذبه زمین میگوید: «علت ترقی من در کارها این بود که روی شانه غولهای علم ایستادم و جهان را بهتر نگریستم». همچنین لازم است یک معلم موفق، از فراگیری مهارتهای آموزشی نوین، غفلت نورزد.3- وفای به عهد و عمل به گفتهها
شاگردان در مورد وعدههای معلم، حساساند و قولهای او را هرگز از یاد نمیبرند. بنابراین، نوشتن وعدهها و تصمیمهای روزانه در دفتر کوچکی و عمل کردن به آنها، نشان از دقت معلم و راهی برای جلب اعتماد شاگردان دارد. معلمی که خود به گفتهها و نکات اخلاقی که بیان میکند عمل ننماید، سخنانش تأثیری نخواهد داشت و دانش وی بیارزش خواهد بود. عالم بیعمل به «درخت بیبر» یا «ابر بیباران» میماند. عیسی بن مریم علیهالسلام فرمود: «بدبختترین مردم کسی است که او را دانشمند بشناسند، ولی عملی در او دیده نشود». راهنماییهای معلم در زمینههای مختلف در صورتی اثربخش است که خود در عمل به آن گفتهها از شاگردان پیشی گرفته باشد. باید از امام علی علیهالسلام درس بگیریم که فرمود: «ای مردم! به خدا قسم شما را به هیچ اطاعتی ترغیب نمیکنم، مگر آن که خود در عمل به آن پیشی گرفته باشم».4- آگاهی دادن و ایجاد انگیزه درسی
معلم سخت کوش، افزون به تدریس ماده درسی، دانشپژوهان را با اوضاع و احوال جهان امروز آشنا میکند تا نگرششان به جهان وسعت یابد. انسانی که محدوده فکری اش از چهار دیواری روستا یا شهرش آن طرفتر نمیرود، نمیتواند انسان ارزشمندی شود. خدمت به مردم، کشور و دین دیدی وسیع میخواهد. یک عامل مؤثر در بیرغبت بودن بعضی از شاگردان به ماده درس، انگیزه و هدف نداشتن است که معلم میتواند با معرفی موضوع درس و شناساندن جایگاه آن در بین علوم دیگر، این انگیزه و هدف را به وجود آورد. اگر شاگردان هدف از یادگیری درس مورد نظر و فایده آن را بشناسند، با رغبت بیشتری آن را دنبال میکنند.
چکیده:
قرآن کریم به عنوان چراغ پر فروغ و سراج وهاج که کاملترین برنامه و قوانین را برای سعادت بشر دارد در آیات نورانیش مکتب تعلیم و تربیت اسلامی را به زیبائی هرچه تمام ترسیم نموده است و خداوند را به عنوان اولین معلم بشر معرفی نموده که به پیامبرش در آغاز بعثت فرمود: ( اقراء باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقراء و ربک الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان مالم یعلم) (سوره علق) و اینچنین مکتب تعلیم و تربیت اسلامی به عنوان مکتبی ممتاز، مستقل و با مبانی و اصول مشخص پدیدار گردید که در این مکتب علم و دانش، معلم و متعلم (شاگرد و مربی) و مدرسه و مکتب خانه از جایگاه بسیار ارزشمند و رفیعی برخوردارند. ما در این مقاله علاوه بر نگرشی کلی به مکتب تعلیم و تربیت اسلامی به جایگاه معلم و رسالت معلم و ویژگی های یک معلم از منظر آیات وحیانی قرآن کریم و روایات نورانی حضرات معصومین (علیهم السلام) پرداخته ایم و رسالت یک معلم قرآنی را همان رسالت خداوند و رسالت رسولان الهی در هدایت، سرپرستی و خروج از ظلمات به سوی نور و رشد و کمال بخشی انسان به قرب حضرت حق دانسته ایم.
کلید واژگان:
جایگاه معلم، رسالت معلم، ویژگی های معلمی
مقدمه :
(لقد من الله علی
المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب
و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین) (آل عمران/ آیه 461)
کلمات رب، ربنا، ربکم، ربک، ربه، ربها،
ربهم، ربی، ربهما، ربکما که در قرآن کریم آمده است بیانگر ربوبیت ذات مقدس احدیت
می باشد و اصل رب تربیت است و آن عبارت از ایجاد شیء است تا به تدریج او را به
مقصد کمال و تمام رهنمون سازد. با توجه به همین جایگاه تعلیم و تربیت است که هدف
از بعثت پیامبران تعلیم کتاب و حکمت و پرورش و تصفیه روح از ناخالصی ها معرفی شده
است و در کلمات رسول الله (ص) آمده است (بالتعلم ارسلت)، (بعثت معلما)، (بعثت لا
تمم مکارم الاخلاق) که این جملات بیانگر آن است که اسلام در زمینه تعلیم و تربیت
دارای مکتبی ممتاز، مستقل با مبانی و اصولی مشخص و الهی است از جمله مبانی مطرح در
مکتب تعلیم و تربیت اسلام اصل خدا محوری یا اخلاص، اصل تقدم اصلاح خود بر اصلاح
دیگران،اصل توکل و اعتماد به نفس، اصل آیت بودن و نشانه شدن بسوی کمال مطلق، اصل مدارا
و دوری از سخت گیری وتکلف، اصل عقلانی بودن نظام تعلیم و تربیت و اصل حاکمیت دادن
به تعلیم و تربیت الهی می باشد. در مکتب تعلیم و تربیت اسلام فراگیری علم و دانش
همراه با تهذیب و تربیت دینی هدف رسالت نبوی شمرده شده و برای تحصیل علم نه
محدودیت زمانی دارد و نه مکانی و از نظر معلم مرز نمی شناسد چرا که علم و حکمت را
گمشده مومن می داند که نزد هر کس بیابد آن را می گیرد.
در مکتب اسلام تمام افرادش باید معلم
باشند و تمام افرادش متعلم، همه باید هم تحصیل کنند و هم تدریس نمایند و انسان ها را
الهی تربیت کنند.
جایگاه معلم در مکتب تعلیم و تربیت
اسلامی:
اسلام معلم را به عنوان پدر روحانی معرفی
می کند و می گوید: (اب معلمک) یعنی یکی از پدران ثلاثه تو، معلمی است که به تو
دانش می آموزد و بنابراین تمام حقوقی که درباره پدر و مادر رعایت می شود باید در
حق معلم به صورت کامل تری رعایت گردد. نام معلم چنان با عظمت است که در جای جای
متون اسلامی از او تجلیل به عمل آمده تا به آن حد که خداوند علیم خود را معلم
خوانده و رسول الله (ص) فرموده اند: (انما بعثت معلما). امام خمینی (ره) فرموده اند:
( معلم اول، خدای تبارک و تعالی است که اخراج می کند مردم را از ظلمات به نور و به
وسیله انبیاء و آیات وحیانی مردم را دعوت می کند به نورانیت، دعوت می کند به کمال،
دعوت می کند به عشق، دعوت می کند به محبت، دعوت می کند به مراتب کمالی که از برای
انسان است. به دنبال او انبیاء هستند که همان مکتب الهی را نشر می دهند و آنها هم
شغلشان تعلیم است، معلمند، معلم بشرند، آنها هم شغلشان این است که مردم را تربیت
کنند و انسان را تربیت کنند که از مقام حیوانیت بالا برود و به مقام انسانیت برسد.
مقام معلم مقام والائی است، مقامی است
که بالاتر از مقام معلم نیست و چنین است که وارثان انبیاء شمرده می شوند. چنانچه
امام صادق (ع) فرموده اند: (ان العلما ورثه الانبیاء) یعنی دانشمندان وارثان
پیامبرانند.
معلم شمع سوزان و فروزان هدایت است که
نورش بر اساس حدیث مشهور (العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء) از منبع اصلی نور
یعنی خدا دریافت داشته و برای نورافشانی قلوب و بینا نمودن آنها به منظور هدایت در
طرح مستقیم و رسیدن به قرب الهی که مقصد نهائی انسان است تلاش می کند، معلم راهبر
دلها به قله های کمال و سعادت است معلم به مثابه باغبانی دلسوزاست که بذر ایمان می
افشاند و گل تقوا می پروراند.
جایگاه و شأن معلم و استاد تا بدان جاست
که رسول الله (ص) در کلامی به امام علی (ع) فرموده اند:
( یا علی اگر یک فرد بوسیله تو و (بمدد
الهی) طریق هدایت را باز یابد و به حق رهنمون گردد پر ارزش تر و بهتر از آن است که
ما لک شتران سرخ موی فراوان باشی)
معلمین مایه ی حرکت و برکت جامعه هستند
و امام امیر المومنین علی (ع) فرموده است: ( العلما باقون ما بقی الدهر اعیانهم
مفقوده و امثالکم فی القلوب موجوده) دانشمندان تا پایان جهان زنده اند، شخص آنها در
میان نیست اما آثارشان در قلبها موجود است و چنین است که علما به مقام شفاعیت می
رسند)
رسول الله (ص) فرموده اند: (یشفع یوم
القیامه الانبیاء ثم العلما، ثم الشهداء) روز قیامت نخست انبیاء شفاعت می کنند،
سپس علما و بعد از آنها شهیدان، و چنین است که از خدا می ترسند و به مقام عالی
خشیت می رسند، یعین تنها دانشمندانند که از خدا می ترسند و خشیت یعنی ترس از مسولیت
توأم با درک عظمت مقام پروردگار و این حالت خشیت مولود سیر در آیات آفاقی و انفسی
و آگاهی از علم و قدرت پرودگار و هدف آفرینش است. در نظام تعلیم و تربیت اسلام
معلم مسؤل تمام مقدراتی است که برای یک کشور یا جامعه پیش می آید و مسول تمام
مقدراتی است که برای یک کشور یا جامعه پیش می آید و مسول تمام انسان هائی است که
زیر دست او باید تربیت بشوند. معلم اگر خودسازی کند و تهذیب نفس نماید و حاکم
برخود باشد افراد یک جامعه صالح و صالحه خواهند بود و اگر خدای ناخواسته معلم
تربیت دینی نداشته باشد سبب انحراف نسلها و عصرها می گردد و جامعه ای را به خرابی
می کشاند و همه سعادت ها و همه شقاوت ها از مدرسه هاست و کلیدش به دست معلم است و
این موضوع حکایت گر جایگاه خطیر و بسیار مهم معلم و مربی است، امام باقر (ع) فرموده اند: (عالم
ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد)
رسالت معلمان و مربیان:
پس از نهاد خانه و خانواده که کانون پر مهر و محبت پدر و مادر است مدرسه مهم ترین مکان برای تعلیم و تربیت است جائی که محل بروز و ظهور رسالت خطیر معلمی است که اگر او معلمی کند راه انحراف بسته می شود و در زندانها مسدود می گردد. مکتب تعلیم و تربیت اسلامی رسالت های مهمی را برای معلم و مربی ترسیم کرده است که به ترتیب به طرح آنها می پردازیم.
1-دعوت به سوی خدا و تربیت الهی:
یکی
ازاهداف عالیه در دعوت انبیاء که سر لوحه کار آنها محسوب می شود دعوت به خدا و
تربیت مردم برای حرکت در مسیر کمال معبود است. خداوند متعال از زبان پیامبر اکرم
(ص) می فرماید: (الا تعبدوا الا الله ) نخستین دعوت من این است که به جز خدای
یگانه را نپرستید.
و معلم بایستی همه چیزش برای خدا باشد
(اقراء باسم ربک الذی خلق) آموزشش برای خدا، تربیتش برای خدا، اعمالش برای خدا،
نشستنش برای خدا، سکوتش برای خدا، با توجه به خداست که می شود تربیت الهی نمود.
2- دعوت به سوی نور و تربیت نورانی:
در
قرآن کریم آمده است ( رسولا یتلوا علیکم آیات الله مبینات لیخرج الذین آمنوا و
عملوا الصالحات من الظلمات الی النور) یکی از اهداف عالیه در دعوت انبیاء اخراج
مردم از ظلمات به سوی نور بوده است که با تلاوت آیات الهی آنها را از ظلمت های
کفر، جهل، گناه و فساد اخلاق بیرون آورده به سوی نور ایمان و تقوی و سعادت هدایت
می نماید.
رسالت معلم درجامعه همان رسالت خداوند
است که فرموده است: ( الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور) یعنی
خدای تبارک و تعالی ولی مومنین است و
آنها را از ظلمات به سوی نور خارج می کند. نقش سرپرستی، دلسوزی و خروج آگاهانه افراد از ظلمات به سوی نور
به عهده معلم گذاشته شده است، معلم همانند انبیاء که معلم بشریت هستند، بشریت را معلمی
می کند و چه بسا با تربیت نورانی یک نفر جهانی را متحول کند.
3-دعوت به سوی اصلاح جامعه و تربیت صالح:
در قرآن کریم آمده است (ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله) من جز اصلاح تا آنجا که توانائی دارم و توفیق من جز به خدا نیست. این شعار تربیتی همه ی انبیاء الهی بوده که توأم با عمل تربیتی آنها اسباب اصلاح در تفکر، اندیشه، اخلاق و نظامات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جامعه را در همه ی ابعاد پدید آورده است. و رسالت معلمی نیز چنین است که با کسب توفیق الهی به اصلاح فرهنگ و تربیت فکر و مغزهای متفکر می پردازد تا تمامی عرصه های جامعه به سمت اصلاح حرکت نماید.
4-دعوت به پاکسازی و تربیت اخلاقی :
در قرآن کریم آمده است (فقولا قولا لینها لعله یتذکر او یخشی) این آیه اشاره لطیفی به این حقیقت است که رسالت انبیاء برای پاکسازی انسان ها و بازگرداندن طهارت فطری نخستین به آنها است. نخستین دستور قرآن برخورد ملایم و توأم با مهر و عطوفت انسانی است. هدف آن است که مردم جذب بشوند، متذکر شوند راه پیدا کنند. توقع اصلاح جامعه بدون اصلاح مربیان و معلمان آن جامعه توقعی بی جا و نارواست. لذا پاکسازی و خودسازی را هر کس باید خودش شروع کند و عقاید و اخلاق و اعمالش را تطبیق با اسلام بدهد آن وقت به اصلاح دیگران بپردازد. تربیت اخلاقی کند و احساس مسئولیت اخلاقی را در همه عرصه ها در متربیان رشد دهد و آنها را متعهد به جامعه اسلامی تحویل دهد.
5-دعوت به سوی علم و دانش و تربیت قرآنی :
در
قرآن کریم آمده است (قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون) یعنی بگو آیا
کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند، مهمترین دعوت انبیاء بسوی علم و
دانش بوده به طوری که رسول الله (ص) فرموده اند: (بالتعلیم ارسلت) یعنی من برای تعلیم فرستاده شده ام و باید
دانست علم در آیات قرآن به معنی داشتن یک سری اصطلاحات و الفاظ نیست بلکه منظوراز
علم آن معرفت و آگاهی خاصی است که انسان را به اطاعت پروردگار و ترس و امید از خدا
دعوت می کند. اگر در یک قلب تربیت شده این علم وارد بشود عطرش عالم را می گیرد و
همه استعدادها در پرتو آن شکوفا می شود و جامعه به سوی اصلاح و کمال حرکت می
نماید. و چنین علمی در پرتو تربیت قرآنی میسر می گردد تربیتی که نورعلم را در وجود
انسان جلوه گر می سازد.
برآیند تربیت قرآنی این است که:
1-تربیت یافته گان با تقوا و خدا ترس
باشند
2-تربیت یافته گان خادم اسلام و قرآن و
مردم باشند.
3-تربیت یافته گان برنامه دار و هدفمند به
سوی سعادت جامعه حرکت کنند.
4-تربیت یافته گان موجبات رشد و ارتقاء
مقام انسانی را برای مردم فراهم کنند.
5-تربیت یافته گان نه خود و نه دیگران را
بنده طاغوت نکنند.
6-تربیت یافته گان نیازهای زمانه و علوم
مربوط به آن را برای خدا فرا گیرند و
بکاربندند.
ویژگی های یک معلم خوب:
با
بررسی آیات و روایات و کلمات بزرگان دین ویژگی هائی که می تواند ارزشمندی و خوبی
یک معلم را نمایان سازد احصاء نموده ایم که به ترتیب عبارتند از:
1-اخلاص در نیت و عمل: ریشه اساسی اخلاص
در نیت و عمل همان تصفیه و تزکیه و پالایش در ون باطن از همه ی آلودگی هاست.
2- تقید به عمل صالح: امام صادق (ع) می
فرماید: (کونوا دعاه الناس باعمالکم و لا تکونوا دعاه بالسنتکم)، امام صادق همچنین
می فرمایند: اثر تعلیم معلم بدون عمل صالح را به بارانی تشبیه می کند که روی صخره
می ریزد و بر روی آن می لغزد و تأثیری ندارد.
3-حسن خلق و فروتنی: امام صادق (ع) فرموده
اند: (رأس العلم التواضع)
4-علو همت و عفت نفس: رسول الله فرموده
اند: ( الفقها امناء الرسل)
5-عالم به مقتضیات زمان: بچه های ما در هر
زمانی موافق آن زمان باید تربیت شوند.
6-توجه به مسولیت معلمی و احساس مسئولیت
(احساس بعثت) در همه حالات و زمان ها.
7-ایجاد زمینه برای شکوفائی و رشد تفکر و
تعقل و معنویت در متربیان.
نویسنده:حجت الاسلام سید محمدرضا علاء الدین
پژوهشگر علوم قرآنی و استاد راهنمای
سطوح 2و3 حوزه
منابع:
قرآن
کریم
نهج الفصاحه
امام خمینی، روح الله، صحیفه نور،
مجلدات 5 تا 17، چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران
حجتی، محمدباقر، آداب تعلیم و تعلم در
اسلام، چاپ امیرکبیر، تهران
رشیدپور،مجید،چگونه باید تربیت کرد،
تهران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان
شهیدی،سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه،
کلمات قصار امیر المومنین علی (ع)
طباطبائی،سید محمد حسین، تفسیر المیزان،
تهران، بنیاد علمی فرهنگی علامه
طباطبائی، چاپ پنجم، 76
ظهیری، احمد تعلیم و تربیت از دیدگاه
شهید ثانی و امام خمینی، چاپ قم
کلینی، یعقوب، اصول کافی، جلد یک، باب
فضل علم، قم
مجلسی، محمدباقر، بحارالاوار، بیروت،
دار الاحیاء التراث العربی، چاپ سوم
مطهری، مرتضی، 1378، تعلیم و تربیت در
اسلام، چاپ صدرا، تهران .
مجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و
آثار تربیتی حضرت امام خمینی، اثر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران
مکارم شیرازی، ناصر، 1374، تفسیر نمونه،
تهران، دارالکتاب الاسلامیه
محمدی ری شهری، 1379، میزان الحکمه،
ترجمه حمیدرضا شیخی، نشر دارالحدیث، قم، چاپ سوم.
منبع:نشریه کوثر،شماره 32
/س
دیدگاه جمهوری اسلامی
محمد عطریانفر در مورد رهبر این گروه میگوید: وی جوانی طلبه بود که برخی سرخوردگیهای تاریخی داشت و به واسطه این سرخوردگیها بود که بعدها هدایت چنان اقداماتی را عهدهدار شد. گودرزی در سال ۵۵ حدود بیست سال بیشتر نداشت و با این حال به تفسِر قرآن میپرداخت و خودش را در مقام مفسر قرآن معرفی میکرد و تفسیری انقلابی از قرآن ارائه میکرد و آیاتی از قرآن را انتخاب میکرد که به کار مبارزه بیاید.
وی در مورد نحوه دستگیری اعضای این گروه گفت: در پی شناسایی یک خانه تیمی و مشاهده آتشباری شدید از آن معلوم شد که این خانه بایستی اهمیت زیادی داشته باشد. در نهایت پس از درگیری حدود هفتاد نفر از آن خانه دستگیر شدند که رهبر گروه یعنی اکبر گودرزی یکی از آنان بود.
از افراد دستگیر شده بیست و پنج نفر اعدام شدند که رهبر گروه یکی از آنان بود. وی از آنچه انجام داده بودند به هیچوجه اظهار پشیمانی نکرد.[۲]
محمدصادق مفتح، (نایب رییس اول اتاق بازرگانی تهران در سال ۱۳۸۶)، که پدرش محمد مفتح از ترورشدگان به دست گروه فرقان بودهاست، پیرامون ترورهای گروه فرقان چنین گفتهاست[۳]:
« |
استعمار انگلیس که بیش از هشتصد سال در منطقه نفوذ کرده بود، پیروزی انقلاب ایران پایههای آن را متزلزل ساخت. لذا آنان تحلیل کردند که این انقلاب یک انقلاب فرهنگی است که در همه ابعاد تجلی پیدا کردهاست و علیه آنان است. لذا بر آن شدند برای مبارزه با این انقلاب ریشههای اصلی آن را - علمای مبارز- را از بین ببرند. اولین کسی که توسط گروه فرقان شهید شد، تیمسار قرنی و بعد استاد مطهری (ره) بود. پس از آن شهید مفتح (ره) را ترور کردند... توسط اسنادی که در لانه جاسوسی پیدا شدهاست معلوم شد که گروه فرقان به طور مستقیم توسط منافقین تغذیه میشد و چون در آن زمان سازمان منافقین در شرایطی نبود که وارد فاز نظامی شود لذا فرقانیها بازوی نظامی منافقین بودند تا موانع را از سر راه سازمان منافقین بردارند. |
» |
کتاب «چارچوبی برای تحلیل و شناخت انقلاب اسلامی» پیرامون شخصیت آیتالله خمینی در ناکامی گروه فرقان چنین آوردهاست[۴]:
« |
گروهها و تشکلهای دیگری هم بود که با اسم اسلام دست به معارضه و مانع تراشی زدند مانند گروه فرقان و آرمان مستضعفان که با ترور مطهری و مفتح خود نمایی کردند ولی زود متلاشی شدند. از آن ببعد با توجه به شخصیت والای معنوی و فقهی امام کسی نتوانست در مقابل انقلاب اسلامی با پوشش دین بایستد. |
» |
ترورها
افرادی شاخصی که توسط این گروه ترور شدند عبارتند از:
· مهدی عراقی و فرزندش
· اکبر هاشمی رفسنجانی (ناموفق)
·
· اعضای گروه که تیرباران شدند عبارت بودند از:
پس از دستگیری، اعضای گروه که به همراه رهبر گروه، اکبر گودرزی تیرباران شدند عبارت بودند از: عباس عسکری، سعید مرآت، علیرضا شاه بابابیگ تبریزی، حسن اقرلو، علی حاتمی(که در زندان خودکشی کرد)[نیازمند منبع]
پانویس
منبع
· حشمتزاده، محمدباقر، چارچوبی برای تحلیل و شناخت انقلاب اسلامی
· کتاب جریانهای مذهبی - سیاسی ایران از سال ۱۳۲۰ تا سال
سید علی محمّد باب، پایه گذار فتنه بابیه، نردبان ادعا را بلند کرد و نخست به جایگاه رکن رابع و ذکریت رسید، از بابیت و قائمیت عبور و به رسالت و نبوت قناعت نکرد. ادعای خدایی کرد و پیروانش را به پرستش خود فرا خواند، پس از چند ضربه ترکه دست از خدایی برداشت، توبه نامه نوشت و خود را هیچ خواند؛ این خدای ناتوان نگاهی به پیامبری حضرت ذکریا بکند، او را بارها کشتند زنده شد اما دست از دعوت و ابلاغ رسالتش بر نداشت.
سید باب در این باره می گوید: مقام این آیه عظیمه: قل الله حق و انّ ما دون الله خلق و کلّ له عابدون، مقام غیبی سید باب است. غیر این نشانه که در اوست، خلق اوست و این نشانه است که در کسی جز الله دیده نمی شود و این نشانه است که در او نشانه بودن دیده نمی شود بلکه نفس ظهور الله و ذات بطون الله و بلندی علو الله و بلندی سموّ الله و کینونیت ازل و ذاتیت قدم و طلعت صرفه بحته لم یزل ذکر می شود، گفتن این نشانه برای عرفان است و جز آیه مورد توجه قرار نمی گیرد و اگر قرار گیرد خلق او می شود و او به خودی خود بیان نمی شود مگر به آنچه به ذات ازل یاد می کند و او مکان و حدود بردار نیست ....
سید باب در این فراز خود را به بالاترین پله نردبان رسانده و می گوید: کان معبودا و لا عابد هنالک و کان مقصودا و لا قاصدا هنالک .... یعنی خدایی که پرستنده آن جا نیست و مقصودی که قصد کننده ای آنجا نیست.
سید باب، به تنهایی از امکانات استفاده نمی کند (تک خور نیست)، مقام و جایگاه خود را به پیامبر آینده نیز پیش کش کرده و می گوید: همه چیز بوسیله شی واحد (سید باب) می گردد، همه چیز بوسیله شی واحد خلق می شود و شی واحد در قیامتِ از روز ظهور قیام قائم آینده، کسی جز من یظهره الله (قائم آینده) نیست و در هر موردی سخن می گوید، إنّنی انا الله لا اله الا انا ربّ کل شیء و غیر از من خلق من است، ای خلق فقط من را بپرستید....
(پاورقی: بیان، واحد رابع، باب اول)
در قرآن کریم آمده است پس از آن که شیطان مهلت خواست خداوند به او مهلت داد تا «یوم الوقت المعلوم» امّا در این که منظور از «یوم الوقت المعلوم» چیست در میان مفسّران قرآن و نهج البلاغه گفتگوست.
بعضى گفته اند: منظور پایان جهان و برچیده شدن دوران تکلیف است (در این صورت تنها با مقدارى از درخواست ابلیس موافقت شده زیرا او درخواست حیات تا روز قیامت داشت ولى تا پایان دنیا موافقت شد).
احتمال دیگر این که منظور زمان معیّنى است که پایان عمر ابلیس است و تنها خدا مى داند و جز او از آن آگاه نیست چرا که اگر آن زمان را آشکار مى ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشى بیشتر مى شد.
بعضى نیز احتمال داده اند که منظور روز قیامت است، زیرا تعبیر به یوم معلوم در آیه پنجاه سوره واقعه درباره روز قیامت است که مى فرماید: «قُلْ اِنَّ الاَوَّلینَ وَ الآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ اِلى میقاتِ یَوْم مَعْلُوم». ولى این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد زیرا بنابراین تفسیر، با تمام خواسته او موافقت شده، در حالى که ظاهر آیات قرآن این است که با درخواست او به طور کامل موافقت نشده است، اضافه بر این در آیه مورد بحث «یوم الوقت المعلوم» است و در سوره واقعه «یوم معلوم» مى باشد و این دو با هم متفاوت است، بنابراین تفسیر صحیح یکى از دو تفسیر اوّل و دوّم است.
در حدیثى نیز آمده است که منظور از «یوم الوقت المعلوم» زمان قیام حضرت مهدى ـ عج ـ است که به عمر ابلیس پایان داده مى شود.( تفسیر نورالثّقلین، ج 3، ص 14)
البتّه این سبب نخواهد شد که عوامل گناه به کلّى از جهان ریشه کن شود و مسأله اطاعت و آزمایش الهى منتفى مى گردد چرا که عامل اصلى که هواى نفس است به قوّت خود باقى است حتّى عامل انحراف شیطان نیز هواى نفس اوست.
وجود چه ویژگی هائی در انسان برای مقابله با حزب شیطان لازم است؟
جواب: نخستین محور در خطبه دهم نهج البلاغه، تشبیه لشکر «طلحه» و «زبیر» به لشکریان شیطان است امام علی(علیه السلام) مى فرماید: «آگاه باشید شیطان حزب خود را گرد آورده و سواره و پیاده هاى لشکرش را فرا خوانده است.» (اَلا وَ اِنَّ الشَّیْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ خَیْلَهُ وَ رَجِلَهُ)
چگونه آنها لشکر شیطان نباشند در حالى که پیمانشان را با امامشان شکستند و به خاطر جاه طلبى دست به نفاق افکنى و ایجاد تفرقه در امّت اسلامى زدند و آتشى روشن کردند که گروه عظیمى در آن سوختند و خودشان نیز سرانجام طعمه آن آتش شدند!
تعبیر به «حزب» اشاره به هماهنگى اهداف آنها با هدفهاى شیطان است و تعبیر به «خیل» (سواره نظام) و «رجل» (لشکر پیاده)، اشاره به تنوّع لشکریان آنهاست.
در آیات قرآن نیز اشاره به حزب شیطان شده است آن جا که مى گوید: «اِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُؤا مِنْ اَصْحابِ السَّعیرِ»(شیطان حزب خود را فقط براى این دعوت مى کند که از دوزخیان و اهل آتش باشند).( سوره فاطر، آیه 6)
این اخطارهاى مکرّر قرآن براى این است که اهل ایمان چشم و گوش خود را باز کنند مبادا در دام شیطان گرفتار شوند و در حزب او درآیند و در صف لشکر سواره و پیاده او قرار گیرند! ولى این سرنوشت شوم، دامان «طلحه» و «زبیر» و همراهان و همکاران و پیروان آنها را گرفت و به خاطر جاه طلبى و هوا پرستى در این دام گرفتار شدند.
سپس به بیان محور دوّم پرداخته، ویژگی هاى خود را بیان مى فرماید و مى گوید: «من آگاهى و بصیرت خود را همراه دارم، نه حقیقت را بر خود مشتبه ساخته ام و نه دیگرى بر من مشتبه ساخته است» (وَ اِنَّ مَعى لَبَصیرَتى: ما لَبَّسْتُ عَلى نَفْسى، وَ لا لُبِسَّ عَلَىَّ).
در حقیقت سرچشمه گمراهى هر کسى یکی از سه چیز است: نخست این که بصیرت و آگاهى کافى نسبت به کارى که مى خواهد اقدام کند نداشته باشد و ناآگاهانه وارد معرکه اى شود که برخلاف رضاى خدا و فرمان حقّ است.
دیگر این که در عین آگاهى، هوا و هوس ها حجابى بر دیده حقیقت بین، بیفکند و انسان را گرفتار اشتباه کند و چه بسیارند کسانى که از گناه بودن چیزى آگاهند ولى بر اثر وسوسه هاى نفس و انگیزه هاى شیطانى، مجوزهایى براى خویش درست مى کنند و گاه، آن گناه را به عنوان یک وظیفه واجب پنداشته، به آن آلوده مى شوند و به گفته قرآن (وَ هُمْ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُون صُنعاً).( سوره کهف، آیه 104)
سوّم این که اجازه به شیاطین انس و جن بدهد که در او نفوذ کنند و حقیقت را مشتبه سازند. هیچ یک از این سه چیز در وجود مبارک آن حضرت راه نداشت چرا که تمام درهاى خطا و انحراف را از درون و برون به روى وسوسه گران بسته بود و با هوشیارى آمیخته با تقوا، حقیقت را آن چنان که هست در مى یافت و در سایه آن به پیش مى رفت.
از خطبه بالا این معنا استفاده مى شود که شیطان در برنامه اغواگرى خود تنها نیست بلکه لشکریانى دارد که در خطبه فوق به عنوان لشکر سواره و پیاده شیطان (خَیْل و رَجِل) تعبیر شده و همچنین دستیاران و هم مسلکانى دارد که از آن به حزب شیطان تعبیر شده بود و همان گونه که گفتیم این هر دو تعبیر در قرآن مجید آمده است (توجه داشته باشید که «خیل» گاه به معناى اسبها و گاه به معناى اسب سواران است و در این جا معناى دوّم منظور مى باشد).
البتّه شیطان، حزب و لشکر سواره و پیاده اى به آن معنا که در اجتماعات امروزى و ارتشها معمول است ندارد ولى مى دانیم او دستیارانى از جنس خود و از جنس آدمیان براى اغواى مردم دارد و حتّى احزاب کنونى و لشکرهاى سواره و پیاده فعلى که در اختیار سلطه هاى ظالم و ستمگر است همان حزب شیطان و لشکر پیاده و سواره او هستند.
گروهى که چابکتر و کارآمد ترند، لشکر سواره شیطانند و آنها که ضعیف تر و کم اثرترند، لشکر پیاده اند و گاه مى شود که انسان خود، از فرماندهان لشکر شیطان مى باشد و چندان از آن آگاه نیست و حتّى گاه تصوّر مى کند که در زمره «حزب الله» است، ولى در واقع در سلک «حزب الشّیطان» قرار دارد!
رهروان راه حق باید خود را به خدا بسپارد و تحت ولایت او قرار دهند تا به مضمون «اَللهُ وَلِىٌّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلماتِ اِلَى النُّورِ» از تاریکیهاى وساوس شیطانى رهایى یافته و به نور ایمان و تقواى الهى راه یابند و خود را با تمام وجود در ظلّ عنایت الهى قرار دهند تا به مضمون «اِلهى لا تَکِلْنى اِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَیْن اَبَداً»، خداوند امورشان را بر عهده گیرد و هدایتشان را تضمین کند.
شرط وصول به این مقام همان است که مولا در خطبه بالا فرموده است، یعنى باید تا آن جا که امکان دارد بصیرت و معرفت و شناخت را با خود همراه داشت و از فریب خویشتن پرهیز کرد و از قرار گرفتن در معرض فریب و وسوسه هاى دیگران بر حذر بود.
جواب: اولا: شیطان به صورت یک موجود پاک آفریده شد و سالها قداست و پاکى خود را حفظ کرد تا آن جا که بر اثر اطاعت پروردگار همردیف فرشتگان شد، ولى سرانجام بر اثر خودخواهى و کبر و غرور و با سوء استفاده از آزادى خویش طریق گمراهى را پیش گرفت و به آخرین درجه انحطاط سقوط کرد.
ثانیاً: توجّه به این نکته ضرورى است که نفوذ وسوسه هاى شیطانى در انسانها یک نفوذ ناآگاه و اجبارى نیست بلکه انسانها به میل و اختیار خودشان راه نفوذ را به روى او مى گشایند و اجازه ورود را به کشور جانشان صادر کرده و به اصطلاح، گذرنامه آن را نیز در اختیار شیطان مى گذارند و به همین دلیل قرآن با صراحت مى گوید: «اِنَّ عِبادِى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطان اِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ» (تو بر بندگان من تسلّط نخواهى یافت مگر گمراهانى که از تو پیروى کنند).( سوره حجر، آیه 42)
ثالثاً: امیرمؤمنان على(علیه السلام) به صورت ظریف و لطیفى جواب این سؤال را بیان کرده، مى فرماید: «خداوند به او مهلت داد چرا که مستحقّ غضب الهى بود و مى خواست امتحان را بر بندگان تمام کند و وعده اى را که به وى داده بود منجّز گرداند».
یعنى از یک سو خداوند مجازات او را با این مهلت دادن سنگین تر ساخت، زیرا همان گونه که از آیات قرآن استفاده مى شود کسانى که در مسیر گناه و گمراهى گام مى گذارند خداوند هشدارهاى مکرّرى به آنها مى دهد اگر این هشدارها مؤثّر شد و بازگشتند چه بهتر وگرنه آنها را به حال خود وامى گذارد و مهلت کافى مى دهد تا بارشان سنگین تر شود.( سوره آل عمران، آیه 178 و سوره روم، آیه 41)
از سوى دیگر وجود شیطان مایه آزمایش بزرگى براى انسانها و به تعبیر دیگر سبب تکامل افراد با ایمان مى شود زیرا وجود این دشمن نیرومند براى مؤمنان آگاه و کسانى که مى خواهند راه حق را بپویند نه تنها زیان بخش نیست بلکه وسیله پیشرفت و تکامل است زیرا مى دانیم پیشرفتها و تکاملها معمولا در میان تضادها صورت مى گیرد و هنگامى که انسان در مقابل دشمن نیرومندى قرار مى گیرد، تمام نیرو و توان و نبوغ خود را بسیج مى کند و به تعبیر دیگر وجود این دشمن نیرومند سبب تحرّک و جنبش هر چه بیشتر مى گردد و در نتیجه ترقّى و تکامل حاصل مى شود.
امّا کسانى که بیمار دل و سرکش و آلوده و گنهکارند، بر انحراف و بدبختیشان افزوده مى شود و آنها در حقیقت مستحقّ چنین سرنوشتى هستند! «لِیَجْعَلَ ما یُلْقِى الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَض وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ» (هدف این بود که خداوند القاى شیطان را آزمایشى قرار دهد براى آنها که در دلهایشان بیمارى است و آنها که سنگ دل اند).
«وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ اُوتُو الْعِلْمَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ» (و نیز هدف این بود که آگاهان بدانند، این حقّى است از سوى پروردگارت و در نتیجه به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن، خاضع گردد) . (سوره حج، آیات 53 و 54)
منبع : سایت آیت الله مکارم شیرازی