فانوس تاریکی

فقط واسه تاریکی هایی که تو زندگیمون وجود داره

فانوس تاریکی

فقط واسه تاریکی هایی که تو زندگیمون وجود داره

10 عامل افسردگی از نظر قرآن


افسردگی

با دقت در آیات و روایات و مراجعه به منابع دینی عوامل ذیل که یکی پس از دیگری بیان می شود به عنوان علل و عوامل نگرانی، اضطراب، افسردگی و سایر بیماری های روحی، مطرح می شود که بیشتر جنبه شناختی دارند. هر چند عوامل دیگر نیز وجود دارند. در این مقاله به ریشه برخی از این تنیدگی ها که در قرآن کریم آمده است اشاره می کنیم.

1. کفر و بی ایمانی

هر چند کفر در بینش اسلامی خود نوعی بیماری روانی است، لکن به نوبه خود یکی از علل بیماری روانی است؛ زیرا کفر یکی از موانع شناخت و درک صحیح واقعیات و حقایق است. به واسطه کفر، ابزار اصلی شناخت یعنی قلب، چشم و گوش از کار می افتد «خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمْعِهِم وَ عَلی اَبْصَارِهِم غِشَاوَة؛(1)؛ خداوند بر دل ها و گوش ها و چشم های شان پرده افکنده است» و این یعنی ظلمت و گمراهی مطلق که در آیه دیگر فرمود: «وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللهُ لَهُ نُورَاً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ؛(2) کسی که برای خدا برای او نوری قرار نداده برای او نور نیست» و این تاریکی و ظلمت مطلق همان ایجاد زمینه بالقوه برای اضطراب، تشویش درونی و نگرانی های روحی است.

2. فراموشی یاد خدا و اعراض از آن

کسی که از یاد خدا غافل گردد و از آن دل بگرداند علاوه بر عذاب اخروی، در دنیا نیز به زندگی سختی مبتلا خواهد شد:«مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ اَعْمَی؛(3) هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی(سخت) و تنگی خواهد داشت و در روز قیامت هم، نابینا محشور می شود.»

درهای زندگی به کلی بر وی بسته می شود و این همان معیشت سخت است؛ زیرا کسی که خدا را فراموش کند برای او چیزی غیر از دنیا نمی ماند که آن را کمال مطلوب خود سازد. قهراً همه کوشش ها معطوف به آن می شود و این نوع زندگی هیچ گاه او را آرام نمی کند و چنین کسی به آرامش نخواهد رسید؛ چرا که همیشه یا برای از دست دادن چیزی و یا برای دست نیافتن چیزی در حال افسردگی، اضطراب و نگرانی و تشویش خاطر و غمگینی بسر می برد.

3. خود فراموشی

به دنبال خدا فراموشی، انسان مبتلا به خود فراموشی می شود. «وَ لاتَکونُوا کالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنْسَیهُمْ اَنْفُسَهُمْ؛(4) ؛ هم چون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به خودفراموشی گرفتار کرد.» کسانی که مبتلا به خود فراموشی هستند ارزش ها، استعدادها و لیاقت های ذاتی خود را فراموش می کنند و کسی که جز به نفس خویش بپردازد، خود را در تاریکی ها سرگردان ساخته و به هلاکت رساند.

کسی که برای خدا برای او نوری قرار نداده برای او نور نیست» و این تاریکی و ظلمت مطلق همان ایجاد زمینه بالقوه برای اضطراب، تشویش درونی و نگرانی های روحی است
4. دلبستگی به امور مادی و غیرالهی

دلبستگی شدید به امکانات فردی و اجتماعی از قبیل ثروت، فرزند، پست، مقام، عشیره و امثال این ها که زینت حیات دنیایی است انسان را از ذکر و یاد خدا غافل می کند، لذا قرآن در این باره هشدار می دهد و می فرماید:

«یا أیهَا الَّذِینَ آمَنُوُا لاتُلْهِکمْ اَمْوَالَکمْ وَ لا اَوْلادَکمْ عَنْ ذِکرِاللهِ وَ مَنْ یفْعَل ذَلِک فَأُولئِک هُمُ الْخَاسِرُون؛(5) ای کسانی که ایمان آورده اید اموال و فرزندان تان شما را از یاد خدا غافل نکند و کسانی که چنین کنند، زیان کارند.»

5. حرص و طمع

یکی از اولین انگیزه هایی که انسان را به صفات رذیله از قبیل اعراض از یاد خدا و جمع و کنز اموال وا می دارد صفتی به نام (هُلْع) است. انسان هلوع هرگاه دچار تنش و فقدانی بشود، عجز و لابه می کند و چون خیری (نفعی) به او برسد بخل می‌وزد و حاضر نیست دیگران از آن منافع حظی داشته باشند:

«إنَّ الإنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إذَا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعاً؛(6) به یقین انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده است. هنگامی که بدی به او می رسد بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او می رسد، مانع دیگران می شود (بخل می ورزد)».

6. بی توجهی به نماز

 یاد خدا مایه آرامش دل هاست و نماز موجب تداوم یاد خداست تا جایی که گفته شد: «أقِمِ الصَّلَوةَ لِذِکرِی؛(7) نماز را به خاطر این که یاد من است بپا دارید» و نماز طبق صریح آیه قرآن از هر عمل عبادی دیگر برتر است: «أنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکرِ وَ لَذِکرُ اللهِ أکبَر؛ (8) نماز فحشا و منکرات را از جامعه و از امن اهل نماز دور می‌سازد و هیچ فریضه ای بالاتر از نماز نیست.» حال بی توجهی به برترین عامل آرامش در انسان، نتیجه آن جز اضطراب، استرس و هیجان نخواهد بود.

7. آرزوهای طولانی

هنگامی که پرده های غفلت و غرور آرزوهای دور و دراز بر قلب و تمامی وجود انسان سایه افکند، دیگر توانایی درک حقایق و واقعیت را نخواهد داشت و همین باعث به فراموشی سپردن یاد خدا می شود. چه زیبا فرمود قرآن کریم درباره کافران که:

«ذَرْهُمْ یأکلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَ یلْهِهِمُ الأمَلُ فَسُوفَ یعْلَمُونَ؛(9) بگذار از آنها بخورند و بهره گیرند، و آرزوها آنان را غافل سازد، ولی به زودی خواهند فهمید».

یعنی نتیجه بد این آرزوهای طولانی را(چون اصل آرزو بد نیست، آرزوهای طولانی مذموم است) بزودی خواهند دید.

8. دنیاطلبی و دلبستگی به آن

انسان دلبسته به دنیا همیشه در اضطراب و نگرانی به سر می برد؛ زیرا دنیا قرین با انواع فقدان هاست و فشارهای روانی ناشی از این فقدان ها اضطراب زاست.

امام علی علیه السلام می فرماید:

«حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ الْفِتَنِ وَ أصْلُ الْمِحَنِ؛(10) دوستی دنیا، سرِ همه فتنه ها و ریشه همه اندوه ها و محنت هاست» یعنی عاشق دل باخته دنیا، تمامی عوامل اندوهگینی و اضطراب را دارد چون ریشه همه این نگرانی ها محبت دنیا است.

هر کس از خدای بزرگ بترسد خداوند خوف او را در دل هر چیزی قرار می دهد یعنی همه از او می ترسند، و هر کس از خدای بزرگ نترسد، خداوند ترس همه چیز را در دل او قرار می دهد و از همه کس می ترسد
9. نداشتن خوف از خدا

کسی که از خدا و مجازات های عادلانه او نترسد تا سبب کنترل افکار، اعمال و احساسات وی شود زمینه خوف(رهبه) یعنی ترس توأم با اضطراب شدید در وی ایجاد می شود. به تعبیر بهتر هر کس از خدا بترسد از هر چیزی دچار وحشت و اضطراب می شود.

در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:

«مَنْ خَافَ اللهَ عزَّوجلَّ أخَافَ اللهُ مِنْهُ کلَّ شَی ءٍ وَ مَنْ لَمْ یخِفِ اللهَ عزَّوجلَّ أخَافَهُ اللهُ مِنْ کلِّ شیءٍ؛ (11) هر کس از خدای بزرگ بترسد خداوند خوف او را در دل هر چیزی قرار می دهد یعنی همه از او می ترسند، و هر کس از خدای بزرگ نترسد، خداوند ترس همه چیز را در دل او قرار می دهد و از همه کس می ترسد».

شبیه این روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالموءمنین علیه السلام نیز نقل شده است. (16)

و امام علی علیه السلام فرمود:

«ثَمَرَةُ الْخَوْفِ ألأمْنِ» و فرمود: «اَلْخَوُفُ أمَانٌ» و فرمود: «ِفْتَأْمَنْ»(12) بنابراین ترس از خدا هم در دنیا و هم در آخرت آرامش و امنیت می آورد و قهراً ترک خوف از خدا، مستلزم وحشت و اضطراب خواهد بود.

10. ترک ازدواج

یکی از مواهب الهی وجود همسر شایسته برای انسان است که مایه آرامش زندگی است. چنان چه قرآن کریم در دو آیه به این جهت تصریح فرموده است: «وَ مِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ اَنْفُسِکمْ اَزْوَاجاً لِتَسْکنُوا اِلَیهَا؛(13) از جمله نشانه های خدا این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید» در آیه دیگر هم فرمود: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ فِیهَا زَوُجَهَا لِیسْکنَ اِلَیهَ؛(14) او خدایی است که همه شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید و آرام گیرد.» این آرامش از اینجا ناشی می شود که این دو جنس، مکمل و مایه نشاط و شکوفایی و پرورش یکدیگر می باشند؛ به طوری که هر یک بدون دیگری ناقص است. طبیعی است که در میان یک موجود و مکمل وجود او، چنین جاذبه نیرومندی وجود داشته باشد. از اینجا می توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهی می زنند وجود ناقصی دارند؛ چرا که یک مرحله تکاملی آنها متوقف شده است. این آرامش و سکونت هم از نظر جسمی است و هم از نظر روحی، هم از جنبه فردی است و هم اجتماعی.

بیماری هایی که به خاطر ترک ازدواج برای جسم انسان پیش می آید قابل انکار نیست. هم چنین عدم تعادل روحی و ناآرامی های روانی که افراد مجرد با آن دست به گریبانند کم و بیش بر همه روشن است. از نظر اجتماعی افراد مجرد کمتر احساس مسئولیت می کنند و به همین جهت انتحار و خودکشی در میان مجردها بیشتر دیده می شود و جنایات هولناک نیز از آنها بیشتر سر می زند. به هر حال، وقتی وجود همسر مایه آرامش باشد قهراً فقدان آن مایه اضطراب و نگرانی است.

 

پی نوشت ها:

(1) - بقره، 7.

(2) - نور، 40.

(3) - طه، 12.

(4) - حشر، 19.

(5) - منافقون، 9.

(6) - رعد، 28.

(7) - معارج، 21-19.

(8) - طه، 14.

(9) - عنکبوت، 45.

(10) - حجر، 3.

(11) - میزان الحکمه، ج 3، ص 294.

(12) - بحار، ج 70، ص 381.

(13) - میزان الحکمه، ج 3، ص 184.

(14) - همان، ص 186.



منبع : کتاب نقش باورهای دینی در رفع نگرانی ها، حبیب الله طاهری

 

دستور العمل هایی برای ترک گناه؟

برای ترک گناه باید مبدا میل را عوض کرد و به جای محبت گناه، محبت تقوا و خدای متعال را جایگزین آن کرد.


توکل
زود فراموش می کنم با خدا چه عهدی بستم!

خدای متعال ما را مختار آفریده است و ما هستیم که برای خود تصمیم می‌گیریم. ما هستیم که سرنوشت خود را رقم می‌زنیم و سعادت یا شقاوت ابدی خود را تعیین می‌کنیم.

چرا با این که خدا را قبول داریم و می‌دانیم همین اعمال اختیاری ما مشخص کننده عاقبت ما در سعادت یا شقاوت است و روز قیامت بازتاب و باطن همین اعمال به ما می‌رسد چرا درست انتخاب نمی‌کنیم؟ چرا باز سمت گناه می‌رویم؟

اینجا سرّی در تصمیم گیری‌های همه ما وجود دارد که در واقع ما بر اساس آن، نحوه عمل خود را برمی‌گرینیم و مسیر انتخاب و اختیار خود را به آن سمت می‌بریم و آن این است که ما بر اساس چیزی تصمیم می‌گیریم که به آن محبت داریم. پشت تمام انتخاب‌های ما محبت و علاقه‌ای به آن وجود دارد که به صورت اتوماتیک و خودکار ما را به سمت خود می‌کشد.

آن محبت واقعی‌ای که در دل ما جا گرفته است مسیر انتخاب‌های ما را رقم می‌زند. در تمام کارها نیز این مطلب صادق است و اختصاص به ترک گناه ندارد. مخصوصا آنجا که ما خودمان را تحت اشراف کسی نمی‌دانیم و یا در شرایطی که فرصت برای دقت و تامل در انتخاب وجود ندارد یا اینکه ما تنها هستیم و خودمان را تنها می‌دانیم، آن محبت که در دل ما جا گرفته باعث رفتارهایی از ما می‌شود و همان محبت مسیر انتخاب ما را رقم می‌زند.

اگر خوب این مقدمه را متوجه باشیم به این نتیجه خواهیم رسید که برای ترک گناه باید مبدا میل را عوض کرد و به جای محبت گناه، محبت تقوا و خدای متعال را جایگزین آن کرد.

در واقع تا هنگامی که به دستورالعمل مشخصی در مسیر تغییر این محبت حرکت می‌کنیم باید کارهایی را نیز برای تقویت اراده انجام دهیم تا در بزنگاه‌هایی که برخی از آنها ذکر شد پایمان نلغزد. همان طور که گفتم اگر محبت گناه در دلمان نباشد دیگر به صورت خودکار و اتوماتیکی سمت گناه نخواهیم رفت.

حتما مقید باشید در مجالس اهل بیت علیهم السلام و مجالس دعا شرکت کنید. حتما منبر این مجالس را از دست ندهید و قدر شرکت در مجالس روضه را بدانید. نورانیت این مجالس تأثیر عمیقی در الگو برداری از اولیای دین دارد و باعث می‌شود انسان از هر آنچه با اهل بیت علیهم السلام در تعارض است بدش بیاید. در واقع سعی خواهد کرد خود را به شکل اهل بیت در آورد که نتیجه قهری آن دوری از گناه است

دستورالعمل هایی برای تقویت اراده

1- یک کار کوچک انتخاب کنید و هر روز در زمان مشخص به آن عمل کنید. مثلا هر روز راس ساعت 8 به خدمت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام سلام بدهید و فقره سلام زیارت عاشورا را بخوانید. یا ساعت 11 صبح،50 صلوات به وجود ولی عصر ارواحنا فداه هدیه کنید. مداومت شما تحت هر شرایطی به این کار باعث تقویت اراده شما می‌شود. اقلا این کار را باید تا یک سال ادامه بدهید.

2- دفترچه یادداشتی تهیه کنید و هر شب قبل از خواب اعمال روز خود را محاسبه کنید. بابت کارهای خوب و انجام به موقع واجبات خدا را شکر کنید و از بابت گناهان استغفار کنید و تصمیم بگیرید دیگر سمت آن نروید. حتما این کار را انجام دهید و در همه حال و در همه جا آن دفترچه یادداشت را همراه داشته باشید و به هیچ وجه این محاسبه را ترک نکنید.

3- خوردن بیش از حد نیاز بدن، خواب زیاد و حرف زدن بی‌جا و زیادی، دشمن و نابود کننده اراده است. اگر به این موارد مبتلا هستید باید برای هر کدام برنامه ریزی خاصی کنید تا آنها را به اختیار خود در آورید. تا زمانی که انسان بر سر سفره غذا با دیدن غذاهای رنگارنگ، مثلا سفره مهمانی یا عروسی دیگر اختیار نداشته باشد و خود را خفه! کند یا در یک روز تعطیل که کار یا کلاس ندارد تا می‌تواند بخوابد یا هر چه به زبانش آمد و لو حلال بگوید؛ قدرت تصمیم گیری و اراده‌اش بسیار ضعیف خواهد بود. حتما در مورد هر یک از این سه موضوع تفکر کنید و راه و منش صحیح را بیابید.

فعلا همین میزان از دستورات برای تقویت اراده کفایت می‌کند. إن شاء الله یک سال دیگر، پس از عمل به این دستورات نتایج آن را به ما اطلاع دهید. اگر ابهام یا سوالی نیز در این موارد دارید با ما در میان بگذارید.

اما برای آنکه محبت غیر خدا از دل ما بیرون رود و محبت الهی جای آن را بگیرد؛ که همان طور که بیان کردم ریشه تمام کارهای اختیاری ما در همین محبت نهفته است و ما بر اساس آن تصمیم گیری می‌کنیم به این دستورات عمل کنید. دقت دارید که گناه کردن نشانه این است که محبت گناه در دل ما وجود دارد و در واقع قلب ما بیمار است و باید با دل دادن به خدا در مسیر بیرون کردن محبت غیر خدا تلاش نماییم.

آن محبت واقعی‌ای که در دل ما جا گرفته است مسیر انتخاب‌های ما را رقم می‌زند. در تمام کارها نیز این مطلب صادق است و اختصاص به ترک گناه ندارد. مخصوصا آنجا که ما خودمان را تحت اشراف کسی نمی‌دانیم و یا در شرایطی که فرصت برای دقت و تامل در انتخاب وجود ندارد یا اینکه ما تنها هستیم و خودمان را تنها می‌دانیم، آن محبت که در دل ما جا گرفته باعث رفتارهایی از ما می‌شود و همان محبت مسیر انتخاب ما را رقم می‌زند
1- حتما مقید باشید در مجالس اهل بیت علیهم السلام و مجالس دعا شرکت کنید. حتما منبر این مجالس را از دست ندهید و قدر شرکت در مجالس روضه را بدانید. نورانیت این مجالس تأثیر عمیقی در الگوبرداری از اولیای دین دارد و باعث می‌شود انسان از هر آنچه با اهل بیت علیهم السلام در تعارض است بدش بیاید. در واقع سعی خواهد کرد خود را به شکل اهل بیت در آورد که نتیجه قهری آن دوری از گناه است.

2- در مورد دستورات مختلف دین، در مورد روش کارهای مختلف مطالعه کنید و سعی کنید شیوه زندگی خود را همان قرار دهید. تطبیق زندگی بر این روش، که در واقع می‌دانیم باعث ارج و قرب معنوی نیز است، در انسان علقه و دلبستگی‌ای ایجاد می‌کند که به کمتر از آن راضی نخواهد شد. مثل آداب خواب، آداب خوراک، آداب معاشرت و دوستی و ...

3- حتما مرجع تقلید داشته باشید و کارهای خود را مطابق فتوای ایشان انجام دهید. تقیّد به این موضوع بسیار مهم است. تقیّد به این نوع رفتار انسان را متشرع و خدایی بار می‌آرود و باعث نشاط معنوی در انسان می‌شود که آثار زیادی در زندگی خواهد داشت.بررسی این آثار از موضوع بحث ما خارج است.

4و5- در هنگام عصبانیت و در خلوت‌های خود، همچنین هنگامی که فکر می کنید کسی از نوع رفتار شما بازخواست نخواهد کرد، تقوا را رعایت کنید. یعنی خدا را ناظر بدانید و برای رضایت و خشنودی او دستورش را اطاعت کنید.

این نکته بسیار مهم است: حرکت در مسیر رضای الهی که در واقع منجر به اخلاص در عمل می‌شود، تأثیر بسیار زیادی در محبت الهی دارد. اخلاص مایه برکت در مسیر الهی است و محبت خدا را در دل انسان می‌پروراند.

6- گناه دور کننده انسان از خدا و محبت خدا است. هر چیزی که گناه است در واقع سمّی است که جان ما را از محبت خدا تهی می‌کند و ما را در آغوش شیطان جای می‌دهد. باید در مورد آثار تک تک گناهان فکر کرد و بلایی که انسان را از جانب آن تهدید می‌کند شناخت.

7- یاد مرگ را فراموش نکنید. یاد مرگ و حالات انسان از هنگام جان کندن تا برپایی قیامت، انسان را هوشیار می‌کند که چه باید بکند و چه نباید بکند.



منبع :

آموزه ؛سید مصطفی علم خواه

شفا از خداست یا دارو؟

یکى از پیامبران الهى بیمار شد و با خودش گفت من دنبال درمان کردن خود نمى روم، این پیامبر خیال مى کرد که سراغ دوا رفتن، با حقیقت توکّل سازگار نیست، خداوند هم وحى فرستاد که تا سراغ دوا نروى من تو را شفا نمى دهم چرا که شفا دادن آن دوا هم به اذن من است .


خدا

امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «إنَّ نَبیّاً مِنَ الأنبیاءِ مَرِضَ، فقال: لا أَتَداوى حَتّى یکونَ الّذى أمْرَضَنِى هُو الذى یَشْفینى، فأوحى اللهُ تعالى إلیهِ: لا أشْفِیکَ حَتّى تَتَداوى، فإنَّ الشِّفاءَ مِنّى؛ یکى از پیامبران بیمار شد، و با خود گفت: خود را درمان نمى کنم تا همان کسى که بیمارم کرده شفا دهد. خداوند تعالى به او وحى کرد که: تا خود را درمان نکنى، شفایت نمى دهم، زیرا شفا دادن از من است».(1)

در روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به همین مضمون آمده که«تَداوُوا فإنَّ اللهَ تَعالى لَمْ یُنزِلْ داءً إلاّ وَقَدْ أنْزَلَ اللهُ لَهُ شِفاءً، إلاَّ السّامَ وَالْهَرَمَ ؛ خود را مداوا کنید زیرا خداوند متعال هیچ دردى نداده است مگر آنکه برایش شفایى نهاده، به جز مرگ و پیرى (که دوایى ندارد)».(2)

و امام على(علیه السلام) فرموده است: «لِکلّ عِلّة دَواءٌ ؛ هر دردى، دارویى دارد».(3)

اشتباهى که خیلى از افراد به آن مبتلا هستند این است که وقتى گفته مى شود:

عوامل طبیعى منشأ فلان اثر هستند، خیال مى کنند که این عوامل خودشان منهاى خداوند اثر گذارند و یکى از اشکالات مادّى ها در مسأله توحید همین است که مى گویند: وقتى عوامل و علل اشیا کشف شد دیگر چرا علّت این عالَم را به خدا نسبت بدهیم. جواب ما این است که از نظر توحیدى تمام این عالم فعل الله است و اگر اذن خدا نباشد چیزى در این عالم از خود اثرى ندارد مثلاً وقتى باران مى بارد، آفتاب به سطح اقیانوس ها و دریاها مى تابد و بخار به وجود مى آید و به آسمان مى رود و بعد به قطرات باران تبدیل مى شود، اما همه اینها به اذن خداوند است و الا نه تابش آفتاب است و نه بخارى تا تبدیل به باران شود.

با ذکر این مقدّمه برگردیم به حدیث که یکى از پیامبران الهى بیمار شد و با خودش گفت من دنبال درمان کردن خود نمى روم، این پیامبر خیال مى کرد که سراغ دوا رفتن، با حقیقت توکّل سازگار نیست، خداوند هم وحى فرستاد که تا سراغ دوا نروى من تو را شفا نمى دهم چرا که شفا دادن آن دوا هم به اذن من است.

خود را درمان نمى کنم تا همان کسى که بیمارم کرده شفا دهد. خداوند تعالى به او وحى کرد که: تا خود را درمان نکنى، شفایت نمى دهم، زیرا شفا دادن از من است
درسى که از این حدیث مى گیریم این است که انسان براى رسیدن به مقاصدش در عین توکّل و توجه به خداوند، باید دنبال اسباب برود و اگر دنبال اسباب نرود، این ضد توکل است، چرا که اثرگذارى این اسباب هم به اذن خداست. پیشوایان ما در زندگى خود به سراغ اسباب مى رفتند با اینکه معجزه در اختیار آنها بود.

در جنگ خندق رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خندق مى کند و بین افراد دشمن اختلاف مى انداخت که باعث تفرقه و در نتیجه فرار آنها مى شد.

در جنگ بدر حضرت جاسوسى مى فرستد تا تعداد عِدّه و عُدّه دشمن را براى حضرت بیاورند.

باید در زندگى از تمام عوامل طبیعى که خداوند آفریده استفاده کنیم که به دنبالش امدادهاى غیبى خداوند هم خواهد بود.

پی نوشت ها :

1. میزان الحکمه، ج 3، ص 362.

2. همان مدرک.

3. همان مدرک.


منبع : سایت آیت الله مکارم شیرازی


بهشت چگونه مکانی است؟



در بهشت داخل نمى ‏شود، جز کسى که امامان را بشناسد و امامان نیز او را بشناسند .

جهاد

بهشت، جایگاهی است که همه انسان ها رسیدن به آن را آرزو می کنند. همه افراد در نهاد خویش، چنین خواسته ای را دارند و اهل ایمان هم سودای دستیابی به آن عالم جاویدانِ بدونِ رنج و ناراحتی را در سر می پرورانند. آنان هم که با بصیرت و عرفان به جهان هستی می‌ نگرند و خود را پاک و صالح احساس می کنند، برای نجات از سختی ها و تلخی ها و پرگشودن به جهان نعمت ها و لذّت ها، با خوشحالی خواستار کنار رفتن «پرده و حجاب تن» هستند. اما اینکه بهشت چگونه جایگاهی است، عوامل ورود به بهشت چیست و درجات بهشتیان چگونه است، از مجهولاتی است که دست یافتن به آن ها برای آدمی بسیار خوشایند است. امام علی علیه السلام در نهج البلاغه به این مسائل پرداخته است. بهشت چگونه مکانى است؟ امام علیه السلام در توصیف جایگاه بهشت می فرماید: «وَ یُخَلِّدْهُ فِیَما اشْتَهَتْ نَفْسُهُ، وَ یُنْزِلْهُ مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ عِنْدَهُ، فِی دَار اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِهِ، ظِلُّهَا عَرْشُهُ، وَ نُورُهَا بَهْجَتَهُ، وَ زُوَّارُهَا مَلاَئِکَتُهُ، وَ رُفَقَاؤُهَا رُسُلُهُ؛ خداوند آن انسان پارسا و با تقوا را در آنجا که خود مى ‏خواهد، زندگى جاوید مى‏ دهد و در نزد خود در جایگاه گرامى و با ارزش منزل مى ‏دهد؛ در سرایى که خداوند آنان را براى دوستان خود برپا ساخته است، سایبان آن عرش او و روشنایى آن، خوشنودى او و دیدار کنندگان آن، فرشتگان و دوستان آن، پیامبران مى ‏باشند.»(1)  

 

عوامل ورود به بهشت

اینکه داشتن چه ویژگی ها و چه عواملی زمینه ساز ورود آدمی به بهشت هستند، از مسائل مهم در این زمینه است که هر کسی مشتاق دانستن آن می باشد.

از کسانى مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مى اندازد، در دنیا چونان زاهدان سخن مى گوید، اما در رفتار همانند دنیاپرستان است. اگر نعمت ها به او برسد، سیر نمى شود و در محرومیت قناعت ندارد. از آنچه به او رسید، شکرگزار نیست و از آنچه مانده، زیاده طلب است

معرفت خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم ‏السلام

«فَإِنّهُ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ عَزَّوَجَلّ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ مَاتَ شَهِیداً، وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللهِ، واسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ، وَ قَامَتِ النِّیَّةُ مَقَامَ إِصْلاَتِهِ لِسَیْفِهِ؛ پس راستى چنین است که اگر یکى از شما در بستر خود در حالتى بمیرد که به حق پروردگار و حق پیامبر و اهل بیت پیامبر آشنا باشد، او شهید از دنیا رفته پاداش شهیدان را دارد و پاداش او در روز قیامت بر عهده خداوند متعال است، و ثواب آن کار نیک که انجام آن را در دل داشته و قصد آن را نموده بود، خواهد برد و آن قصد او براى جنگیدن در راه خدا و انجام کار نیک جایگزین و جانشین از نیام بر کشیدن شمشیرش مى ‏شود.»(2) ورود به بهشت با مشروط شدن بر اینکه عارف به مقام خداوند و پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم ‏السلام بودن، نشانگر اهمیت این مسئله است و کسی که عارف به این مسئله نباشد، هر چقدر هم که کار نیکی انجام داده باشد، نمی تواند به بهشت وارد شود: «لاَ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَهُمْ وَعَرَفُوهُ؛ در بهشت داخل نمى ‏شود، جز کسى که امامان را بشناسد و امامان نیز او را بشناسند.»(3)  

 

یارى و دوستى اهل بیت علیهم‏ السلام

«نَاصِرُنا وَمُحِبُّنَا یَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ؛ آن که ما را یارى رساند و ما را دوست داشته باشد، رحمت خداوند در انتظار اوست.»(4) صرف دوست داشتن پیامیر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، جوازی برای ورود به بهشت نمی شود؛ بلکه این دوست داشتن باید با یاری و کمک کردن آنان در همه موارد همراه باشد.

در حال عبادت
مطابقت عمل با عقیده

کسی که مشتاق ورود به بهشت است، باید شایستگى خود را به اندازه ‏اى برساند که امامان اهل بیت علیهم ‏السلام او را به عنوان شیعه و پیرو بپذیرند؛ یعنی اعمال او مطابق سیره و روش آنان باشد: «إنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ کِتَاباً هَادِیاً بَیَّنَ فِیهِ الْخَیْرَ وَالْشَّرَّ؛ فَخُذُوا نَهْجَ الْخَیْرِ تَهْتَدُوا، وَاصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا الْفَرَائِضَ الْفَرائِضَ! أَدُّوهَا إلَى اللهِ تُؤَدِّکُمْ إِلَى الْجَنَّةِ؛ خداوند، کتاب راهنمایى را فرستاده است که نیک و بد در آن بیان گردیده است. پس روش نیک را برگزینید تا هدایت گردید و از بدى دورى نمایید تا راه مستقیم و درست را بپیماید. واجبات را رعایت کنید! واجبات را رعایت کنید ـ آن ها را به گونه ‏اى پسندیده انجام بدهید ـ حق خداوند را در مورد آن ها بپردازید که رعایت واجبات و رعایت حق خداوند در آن ها شما را به بهشت مى‏ کشاند.»(5) به عبارتی مطابقت اعتقادات و باورها با اعمال انسان، از ویژگى ‏هاى انسان‏ هایى است که در روز قیامت جایگاه آنان بهشت جاوید خواهد بود: «وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِى الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَیْدِى وَ الْأَقْدَامِ؛ و همانا پاداش انسان در گفتار به وسیله زبان و در کردار به وسیله کار و تلاش با دستان و پاهاست.»(6)

امام علیه السلام این مسئله در پندی به مردی که از حضرت درخواست پندی کرده بود، این گونه بیان می دارد: «از کسانى مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مى اندازد، در دنیا چونان زاهدان سخن مى گوید، اما در رفتار همانند دنیاپرستان است. اگر نعمت ها به او برسد، سیر نمى شود و در محرومیت قناعت ندارد. از آنچه به او رسید، شکرگزار نیست و از آنچه مانده، زیاده طلب است.

دیگران را پرهیز مى دهد، اما خود پروا ندارد. به فرمانبردارى امر مى کند، اما خود فرمان نمى برد. نیکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد. گناهکاران را دشمن دارد، اما خود یکى از گناهکاران است و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمى دارد، اما در آنچه که مرگ را ناخوشایند ساخت، پافشارى دارد. اگر بیمار شود، پشیمان مى شود و اگر مصیبتى به او رسد، به زارى خدا را مى خواند؛ اگر به گشایش دست یافت، مغرورانه از خدا روى بر مى گرداند. نفس به نیروى گُمان ناروا بر او چیرگى دارد و او با قدرت یقین بر نفس چیره نمى گردد. براى دیگران که گناهى کمتر از او دارند، نگران و بیش از آنچه که عمل کرده، امیدوار است. اگر بى نیاز گردد، مست و مغرور شود و اگر تهى دست گردد، مأیوس و سْست شود؛ چون کار کند، در آن کوتاهى ورزد و چون چیزى خواهد، زیاده روى نماید؛ چون در برابر شهوت قرار گیرد، گناه را برگزیده، توبه را به تأخیر اندازد و چون رنجى به او رسد، از راه ملت اسلام دورى گزیند؛ عبرت آموزى را طرح مى کند، اما خود عبرت نمى گیرد. در پند دادن مبالغه مى کند، اما خود پند پذیر نمى باشد.

پس راستى چنین است که اگر یکى از شما در بستر خود در حالتى بمیرد که به حق پروردگار و حق پیامبر و اهل بیت پیامبر آشنا باشد، او شهید از دنیا رفته پاداش شهیدان را دارد و پاداش او در روز قیامت بر عهده خداوند متعال است
سخن بسیار مى گوید، اما کردار خوب او اندک است. براى دنیاى زودگذر تلاش و رقابت دارد، اما براى آخرت جاویدان آسان مى گذرد؛ سود را زیان و زیان را سود مى پندارد. از مرگ هراسناک است، اما فرصت را از دست مى دهد؛ گناه دیگران را بزرگ مى شمارد، اما گناهان بزرگ خود را کوچک مى پندارد. طاعت خود را ریاکارانه برخورد مى کند، خوشگذرانى با سرمایه داران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زیان دیگران حکم مى کند، اما هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد.»(7)

چنین فردی هرگز جایگاهی در بهشت نخواهد داشت؛ زیرا کردارش با عقیده اش یکسان نیست.

 

نیت خالص

وقتی اعمال انسان درست باشد و همه کارهایش مطابق فرمان خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله و اولیاى دین انجام باشد و از انجام آنچه که مورد نهى آنان است، خوددارى ورزد؛ شایسته بهشت است، چرا که دارای نیتی خالص و پاک است: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ؛ و خداى سبحان به خاطر نیت راست و درون پاک، هر کس از بندگانش را که بخواهد وارد بهشت خواهد کرد.»(8)

 

جهاد در راه خدا

جهاد و پیکار در راه خدا و پایداری دین، یکی از اصلی ترین عوامل ورود به بهشت است: «فَإِنَّ الجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ؛ پس راستى چنین است که جهاد دروازه ‏اى از دروازه ‏هاى بهشت است که خداوند این دروازه را براى دوستان مخصوص خود گشوده است.»(9)

 

تقوا و پارسایى

تقوا و پارسایی نیز یکی دیگر از عواملی است که آدمی را به بهشت می رساند: «أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللهِ، بِتَقْوَى اللهِ وَ طَاعَتِهِ، فَإنَّهَا النَّجَاةُ غَداً، وَ الْمَنْجَاةُ أَبَدا؛ اى بندگان خدا! شما را به پارسایى تقواى الهى و پیروى از او ـ خداوند - سفارش مى‏کنم، به راستى که آن پارسایى سبب رستگارى فردای قیامت و رهایى از عذاب و کیفر همیشگى است.»(10)

 

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه، خطبه 183.

2. همان، خطبه 190.

3. همان، خطبه 152.

4. همان، خطبه 109.

5. همان، خطبه 167.

6. همان، حکمت 42.

7. همان، حکمت 150.

8. همان، حکمت 42.

9. همان، خطبه 27.

10. همان، خطبه 161.

عالم ذر چیست؟وکجاست؟

مى گویند در عالم ذرّ، ارواح قبول سعادت و شقاوت نمودند چنانچه اضطرارى بوده، ظلم است و هرگاه اختیارى بوده اگر عقل داشتند چطور پذیرفتند و اگر بى شعور بودند مؤاخذه و عقوبت، سزاوار نیست. کیفیت عالم ذر را بیان فرمایید؟

ج:

علامه مجلسى(ره )، در جلد سوم بحارالانوار، اخبار زیادى راجع به طینت و عالم ذر و اخذ میثاق نقل نموده و خلاصه مضمون آن اخبار این است که: خداى تعالى از صلب حضرت آدم ابوالبشر ذرّیه او را تا روز قیامت به صورت ذرّ بیرون آورد؛ یعنى از خُردى و کوچکى مثل مورچه بودند، بعد ارواح آنها راتعلّق به این اجساد داد و در آن حال، کمال عقل و شعور و اراده و اختیار داشتند، پس اخذ میثاق به وحدانیت خود و رسالت انبیاء(علیهم السّلام ) و ائمه هدى(علیهم السّلام) نمود و فرمود: (الست بربکم) عده اى که اصحاب یمین بودند از روى اطاعت و رغبت گفتند((بلى )) و اقرار و تصدیق حق نمودند و مابقى که اصحاب شمال بودند، از روى کراهت و بى میلى((بلى)) گفتند، سپس امتحان فرمود آنها را به این که آتش ظاهر شد و امر شد داخل آتش شوید، اصحاب یمین داخل شدند و آتش بر آنها سرد گردید و مابقى اعراض نمودند و این امر امتحانى، تا سه مرتبه انجام گرفت .

در تحقیق معانى و بیان مراد از اخبار طینت و عالم ذر و اخذ میثاق، علما را سه مسلک است:

اول: مسلک اخباریّین است و گویند این اخبار از متشابهات است و ادراک حقیقت آنها از عقل و فهم ما دور و ایمان اجمالى به آنها کافى است و علم به آنها را باید به اهل بیت (علیهم السّلام) رجوع داد.

همه افراد بشر داراى روح توحیدند و پرسشى که خداوند از آنها فرمود به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها داده اند نیز به همین زبان است و خلاصه این سؤ ال و جواب و پیمان مزبور، یک پیمان فطرى است که الا ن هم هرکس در درون جان خود آثار آن را مى یابد و حتى طبق تحقیقات روانشناسان اخیر، حس مذهبى یکى از احساسات اصیل روان ناخودآگاه انسانى است و همین حس است که بشر را در طول تاریخ به سوى خداشناسى هدایت نموده و هر انسان عاقلى به وجدان خود که رجوع کند مى فهمد او را آفریننده و پرورش دهنده اى است

دوم: مسلک شیخ ‌مفید و سیدمرتضى و طبرسى صاحب مجمع البیان و مفسرین و اتباع ایشان علیهم الرحمه است و ایشان اخبار طینت و آیات و اخبار اخذ میثاق را حمل بر کنایه و مجاز و استعاره نموده اند به تفصیلى که در بحار و شرح کافى ذکر شده است و نسبت به خصوص عالم ذر، شیخ مفید علیه الرحمه مى فرماید:

خبر صحیح آن این است که خداوند تعالى خارج فرمود از پشت آدم ذرّیه او را مثل ذر و پر کرد افق را و آنها را سه قسم فرمود؛ بعضى نور بدون ظلمت و آنها برگزیدگان و پاکان از گناه از اولاد آدم بودند و بعضى ظلمت بدون نور و آنها کفارند که هیچ طاعتى ندارند. و بعضى نور و ظلمت و آنها اهل طاعت و معصیت اند از مؤمنین و غرض از اخراج ذریه آدم به صورت مزبور، براى این بود که خداوند خواست به آدم، کثرت نسل او را بشناساند و قدرت و سلطنت و عجایب خلقت خود را و آنچه را که بعد واقع مى شود به او بفهماند و اما اخبارى که در آنهاست فرموده حق تعالىالست بربکم ) تا آخر و جواب آنها پس‍ اخبار آحاد است و اعتبارى به آنها نیست بلکه مى فرماید از مجعولات است.

سپس شیخ مفید آیه شریفه:

(وَ اِذْاَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلى اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا اَنْ تَقُولُوا یَوْمَ القِیمَةِ اِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ.(1)

یعنى: ((به خاطر بیاور زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى دهیم چنین کرد براى این که در روز رستاخیز نگویید ما از این یعنى توحید غافل بودیم و از پیمان فطرى توحید، بى خبر بودیم.))

ایمان

شیخ مفید فرموده این پیمان الهى از ذریه آدم به اینکه اقرار کنند به ربوبیت حضرت آفریدگارو توحیدش، همه آنها پذیرفتند، پیمان لفظى و نطقى نبوده و نیز تنها در زمان آدم ابوالبشر نبوده بلکه پیمانى است تکوینى که همراه آفرینش هر فردى از بشر بوده و هست؛ یعنى حس خداجویى و خداشناسى و استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید در نهاد بشر همراه آفرینش او قرار داده است و این سرّ الهى در عقل انسانى به صورت یک حقیقت خودآگاه ودیعه گذاشته شده است .

بنابراین، همه افراد بشر داراى روح توحیدند و پرسشى که خداوند از آنها فرمود به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها داده اند نیز به همین زبان است و خلاصه این سؤ ال و جواب و پیمان مزبور، یک پیمان فطرى است که الا ن هم هر کس در درون جان خود آثار آن را مى یابد و حتى طبق تحقیقات روانشناسان اخیر، حس مذهبى یکى از احساسات اصیل روان ناخودآگاه انسانى است و همین حس است که بشر را در طول تاریخ به سوى خداشناسى هدایت نموده و هر انسان عاقلى به وجدان خود که رجوع کند مى فهمد او را آفریننده و پرورش دهنده اى است و نیز مى فهمد که رب او و رب تمام اجزاى جهان آفرینش، یکى است .

بچه سه - چهار ساله اگر به طورى که نفهمد چیزى جلویش بگذارید، پیش ‍ از آنکه دست به آن بزند به آورنده اش متوجه مى شود و به فطرت خود مى فهمد که هر پدیده اى، پدیدآورنده دارد. و براى پرسش و پاسخ فطرى، تکوینى، استعدادى و حالى در قرآن مجید و غیر آن مواردى است که نقل آنها براى محل مناسب ترى واگذار مى شود.

مى گویند در عالم ذرّ، ارواح قبول سعادت و شقاوت نمودند چنانچه اضطرارى بوده، ظلم است و هر گاه اختیارى بوده اگر عقل

سوم: مسلک کثیرى از علماى متقدمین و متاخرین است که تمام اخبار وارده در باب طینت و عالم ذر و اخذ میثاق صحیح است و ظاهر آنها هم مراد است و منافات با هیچ اصلى و قاعده اى از اصول دین و قواعد عقلى ندارد.

اگر کسى بگوید لازمه این اخبار، تایید مذهب جبر است؛ زیرا در عالم ذر، آنچه را شخص قبول کرده، اضطرارا بوده، در جواب گوییم:

اولا: هر کس در آن عالم هرچه قبول نموده از روى اختیار و شعور بوده چنانکه قبلا ذکر شد، بلکه بعضى فرموده اند شعور و عقل براى هر کس در آن عالم بیشتر بوده تا این عالم .

و ثانیا: مفاد عده اى از اخبار وارده در مقام، این است که هر کس در عالم ذر هرچه قبول کرده مجبور و مضطر نیست که در این عالم مثل همان را قبول و عمل نماید، بلکه ممکن است در این عالم تغییر نماید؛

چنانچه در ذیل حدیثى که از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) مروى است مى فرماید:

(و شرط فى ذلک البداء فیهم)؛ یعنى: (شرط فرمود پروردگار عالم بداء را در اصحاب شمال.)

یعنى کسانى که در آن عالم به سوء اختیار خود سرکشى و طغیان ورزیدند و جزء اصحاب شمال شدند، اگر در این عالم توبه و انابه نمایند و در تبعیت انبیا سعى نمایند، خداوند تغییر مى دهد و آنها را از اصحاب یمین قرار خواهد داد و چون قابل تغییر است در دعاهاى ماه مبارک رمضان و غیر آن وارد است:

(و ان کنت من الاشقیاء فامحنى من الاشقیاء واکتبنى من السعداء فانک قلت و قولک حق:

(یَمْحُواللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ)(2).

و اما استعجاب از اینکه اگر عاقل بودند چگونه اقدام به زیان خود نمودند، گوییم این استعجاب بى مورد است، مشاهده مى شود که بسیارى از عقلا در بسیارى از موارد با کمال شعور و اختیار، اقدام به زیان خود نموده اند و بعد پشیمان شده اند و نیز شیطان ملعون با کمال شعور و اختیار، ترک نمود امر حق را و از سجده تمرد کرد.

 

پی نوشت ها:

1- اعراف/ 172.

2- رعد/39.


منبع: 82 پرسش، شهید آیه الله سید عبدالحسین دستغیب


استدلال قرانی حضرت زهرا(س)

پس از رحلت رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) وقتى که ابوبکر بر مسند خلافت نشست ؛ منافقین باغ فدک را که از مِلک پیامبر(صلّى الله علیه و آله) بود و به فاطمه (علیهاالسّلام) مى رسید؛ غصب کرده و عامل آنحضرت را از فدک ، بیرون راندند.
على
(علیه السّلام) به فاطمه (علیهاالسّلام) فرمود: ((برو نزد ابوبکر، ارِث خودت را از او بگیر.))

فاطمه (علیهاالسّلام) نزد ابوبکر آمد و فرمود: ((ارثى که از ناحیه پدرم (رسول خدا(صلّى الله علیه و آله))رسیده ، به من برگردانید.)) ابوبکر گفت : ((پیامبران ارث نمى گذراند))

فاطمه (علیهاالسّلام) فرمود: ((آیا سلیمان از پدرش داوود ارث نبرد؟ که خداوند مى فرماید: (وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داودَ) ))(1)

ابوبکر خشگمین شد و گفت : ((پیامبر ارث نمى گذارد.))

فاطمه (علیهاالسّلام) فرمود: ((آیا زکریّاى پیغمبر عرض ‍ نکرد: (فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً وَ یَرِثُنى وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب )2) ((خدایا از پیشگاهت به من جانشینى ببخش ، که وارث من و آل یعقوب باشد.)

ابوبکر باز همان سخن قبل را تکرار کرد که پیامبر ارث نمى گذارد.

فاطمه (علیهاالسّلام) فرمود: ((آیا خداوند در قرآن نفرموده است که : (یُوصیکُمُ اللّهُ فى اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنْثَیَیْنِ)3) ((شما را در مورد فرزندانتان ، سفارش ‍ مى کنم که براى فرزند پسر، مطابق نصیب دو دختر بدهید.))

ابوبکر باز همان جواب را داد و گفت : ((پیامبر از خود ارث نمى گذارد)).

به این ترتیب ، فاطمه (علیهاالسّلام) با استدلال قرآنى ، حق ارث خود را ثابت نمود، ولى جواب درستى نشنید و در برابر چنین منطق الهى او را مظلوم کردند.(4)


1- نمل / 16.
2- مریم / 5 و 6.
3- نساء / 11.
4- کشف الغمه ، ج 2، ص 37.


شأن نزول سوره کوثر


امام فخر رازى در ذیل آیه إنّا أعطیناک الکوثر می‌نویسد:



کوثر هشت معنا دارد که تمام آن معانى درباره حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا‌(سلام الله علیها) است. آنگاه خودش می‌گوید: چگونه، فاطمه کوثر نباشد که چون علی‌بن‌الحسین و محمد‌بن‌على باقرالعلوم و صادق المصدق، میوه و ثمره دارد.


سوره کوثر
سوره کوثر

إنّا أعطیناک الکوثر، فصلّ لربّک وانحر، إنّ شانئک هو الأبتر

در شأن نزول این سوره گفته شده:

زمانى که رسول‌(صلی الله علیه وآله) دو تن از فرزندان خود به نام‌هاى عبد‌اللّه و قاسم را از دست داد و دشمنان آن حضرت، براى تضعیف او، زبان طعن و شماتت، گشودند، عاص بن وائل او را «ابتر» خواند،که در لغت عرب به «مقطوع النسل» اطلاق می‌شود.1

کوثر از ریشه کثرت است و بر چیزى اطلاق می‌شود که شأنیت کثرت در او باشد و مراد از کوثر خیر فراوان است.2

البته آن خیر کثیرى که پیامبر در نتیجه اعطاى خداوند؛ مالک آن شده است، در آیه اول مشخص نشده و شاید بدین لحاظ باشد که با اطلاق و عدم تقیید آن، عظمت و شأن خاص، بدان ببخشد.

براى کلمه (کوثر) در این سوره، معانى متعدد مطرح شده است، علامه طباطبایى در المیزان با توجه به معناى آخرین آیه که دشمن آن حضرت را، ابتر معرفى کرده، مناسب‌ترین معنا را «کثرت» ذریه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) ذکر می‌کند.3 اگر خیر کثیر هم مراد باشد، یقیناً یکى از مصادیق آن، فراوانى نسل آن حضرت است.

کوثر، صیغه مبالغه است. یعنى اى پیامبر، به تو، دخترى دادیم که مجسمه خیر است، استوانه برکت و اسطوره بالندگى است، به تو دخترى دادیم که اگر همه فضایل و سجایاى انسانى را مجسم کنند، زهرا می‌شود.

اى پیامبر، به شکرانه این نعمتى که به هیچ‌کس داده نشده و نخواهد شد، نماز بخوان و در هنگام تکبیر، دستهایت را بلند کن که این یک حالت خضوع است براى بنده و جلالتى است برا ى خدا!

کوثر از ریشه کثرت است و برچیزى اطلاق می‌شود که شأنیت کثرت در او باشد و مراد از کوثر خیر فراوان است
امام فخر رازى در ذیل آیه می‌نویسد:

کوثر هشت معنا دارد که تمام آن معانى درباره حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا‌(سلام الله علیها) است. آنگاه خودش می‌گوید: چگونه، فاطمه کوثر نباشد که چون علی‌بن‌الحسین و محمد‌بن‌على باقرالعلوم و صادق المصدق، میوه و ثمره دارد.4

آرى فاطمه، چگونه خیر کثیر نباشد که از این نهر کوثر، صدها و بلکه هزاران جوى زلال و روشن، منشعب است.

حسن ختام این بخش، آن که نزول چنین سوره‌اى و چنین تعبیر بلندى (کوثر) درباره فاطمه در عهد جاهلیت عربى که «زن» نه تنها از کم‌ترین حقوق انسانى برخوردار نبود، بلکه تولد دختر مایه ننگ و سرافکندگى بود و دختران، زنده به گور می‌شدند، نشانگر جایگاه ارزشمند زن در مکتب حیات بخش اسلام است.

موجودى که می‌تواند منشأ این مقدار خیر و برکت در تاریخ بشریت باشد. موجودى که بنده ف این برگزیده خدا و اشرف مخلوقات عالم، باید به شکرانه برخوردارى از آن، در برابر پروردگارش، سربرخاک بساید.

به راستی در کدامین مکتب می‌توان چنین قرب و منزلتى براى زن یافت؟5

 

پی نوشت ها :

1. ابن منظور، لسان العرب/36.

2. طبرسی، مجمع البیان فى علوم القرآن، 5/549.

3. علامه طباطبایی، المیزان، 7/370.

4. امام فخر رازی، التفسیر الکبیر، 32/122.

5. سید جواد ورعی، کوثر، محبوبه است/63؛ ماهنامه پیام زن.



منبع : سایت شبکه قرآن

برگرفته شده از سایت :کلوب


رنج های فاطمه علیها السلام از زبان علی (ع)

90537625841444592914.gif


فاطمه و علی علیهما السلام دو یار همراه و دو ستاره آسمانی اند که برای نشان دادن راه آسمان چند روزی به زمین آمدند و سپس به آسمان بازگشتند . آن دو یار مهربان، نامهربانی ها و بی مهری های بی حسابی از خاکیان دیدند و بزرگوارانه از کنار مزاحمت های شب پره های مزاحم گذشتند . از این بی مهری ها و مزاحمت ها، حکایات فراوانی گفته اند و شنیده ایم، اما در این اوراق معدود، برآنیم تا از زبان تنها همتای زهرا، گوشه ای اندک از تلخی های رفته بر آن عزیز را بخوانیم و بدانیم . پیش از ذکر این تلخی ها، جملاتی چند در بلندای مقام آن زهره درخشنده را از زبان علی علیه السلام نقل می کنیم و سپس به بیان رنج های حضرت زهرا علیها السلام می پردازیم .

 

فاطمه، برترین بانو

 

معاویه در نامه ای که به امام علی علیه السلام می نویسد، به فخر فروشی در مقابل امام می پردازد . امام در پاسخ به نامه او، به بیان فضیلت های بنی هاشم و فضیحت های بنی امیه می پردازد:

 

«وانی یکون ذلک کذلک، ومنا النبی ومنکم المکذب ومنا اسد الله ومنکم اسد الاحلاف ومنا سیدا شباب اهل الجنة ومنکم صبیة النار ومنا "خیر نساء العالمین" ومنکم حمالة الحطب فی کثیر مما لنا وعلیکم (1) ;

 

شما چگونه و کجا با ما برابرید! که از میان ما پیامبر صلی الله علیه و آله برخاست و دروغزن (ابوجهل) از شما است، واسد الله (حمزه سید الشهدا) از ما و اسد الاحلاف (شیر سوگندها; اسد بن عبد العزی) از شما، و از ماست دو سید جوانان اهل بهشت (حسن علیه السلام و حسین علیه السلام) و از شما است کودکانی (2) که آتش نصیب آنان گردید . و از ما است بهترین زنان جهان (فاطمه علیها السلام) و از شماست آن که هیزم کشد برای دوزخیان (ام جمیل همسر ابی لهب) (3) وبیش از این ما را فضیلت ها و شما را فضیحت ها است .»

 

علی و فاطمه علیهما السلام از زبان یکدیگر

 

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پس از ازدواج حضرت علی و فاطمه علیهما السلام و سپری شدن مراسم عروسی، ابتدا از علی علیه السلام پرسیدند: همسرت فاطمه علیها السلام را چگونه یافتی؟ امام پاسخ داد: «نعم العون علی طاعة الله; در اطاعت کردن از خدا خوب یار و یاوری است .» سپس از دختر خود، فاطمه علیها السلام پرسیدند: شوهرت را چگونه یافتی؟ آن حضرت پاسخ داد: «خیر بعل; بهترین شوهراست . (4) »

 

زحمات فاطمه علیها السلام در منزل

 

به دنبال تقسیم کار پیامبر صلی الله علیه و آله بین حضرت زهرا علیها السلام و علی علیه السلام و واگذاری کارهای داخل منزل به فاطمه علیها السلام، گرچه علی علیه السلام نیز در کمک به همسرش از هیچ کوششی دریغ نمی کرد، اما در عین حال انجام تمام کارهای منزل برای فاطمه علیها السلام باری گران بود . برای کاهش زحمت های منزل، علی علیه السلام راه حلی به فاطمه پیشنهاد می کند . آن حضرت بعدها این ماجرا را چنین نقل فرمود: «فاطمه زهرا علیها السلام، عزیزترین عزیزان رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه من بود . فاطمه علیها السلام آنقدر با آسیاب آرد کرد تا دست هایش پینه بست و آنقدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه اش باقی مانده بود و به اندازه ای خانه را روبید تا اینکه لباس هایش غبار آلود شد، و آن قدر زیر دیگ آتش بر افروخت تا لباسش کثیف و گرد آلود گردید و به همین علت، به سختی و زحمت افتاد . روزی شنیدم چند غلام خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آورده اند . به فاطمه گفتم: وقتی خدمت پدر رفتی از او خادمی بخواه تا در کارها مدد رسان تو باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوی .

 

فاطمه زهرا علیها السلام خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت . ملاحظه کرد که گروهی با ایشان مشغول بحث و گفت و گو هستند . لذا بدون اینکه با پدر سخنی بگوید از شرم و حیا بازگشت . چون رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانست که فاطمه علیها السلام برای حاجت و نیازی مراجعه کرده است، خود به منزل ما آمد . ما در بستر استراحت بودیم، وی بالای سر فاطمه علیها السلام نشست و فاطمه علیها السلام از جهت شرم و حیا سر خود را زیر رخت خواب کرد .

 

حضرت فرمود: فاطمه جان! برای چه منظوری نزد من آمدی؟ او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساکت بود .

 

عرض کردم: ای رسول خدا! من علت را برای شما عرض می کنم . فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده که دستش پینه بسته و آن قدر آب کشیده که بر سینه اش اثر آن باقی مانده و آن قدر خانه را جاروب کرده که لباسش خاک آلود شده، و آن قدر آتش در زیر دیگ افروخته که پیراهن او کثیف شده و بوی دود گرفته است . شنیدیم که غلامان و خادمان چندی را خدمت شما آوردند، به فاطمه علیها السلام گفتم: به سراغ پدر خود رفته، از ایشان خدمت کاری بخواه تا تو را کمک کند .

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الا ادلکما علی خیر مما سالتما . اذا اخذتما مضاجعکما تکبرا اربعا وثلاثین وتسبحا ثلاثا وثلاثین وتحمدا ثلاثا وثلاثین فهو خیر لکما من خادم یخدمکما; شما را از مطلبی آگاه کنم که برای شما از خادمی که خواستید بهتر است . وقتی از خواب برخاستید (دربعضی روایات است وقتی به رختخواب رفتید) سی و چهار مرتبه «الله اکبر» ، سی و سه بار «سبحان الله » و سی و سه بار «الحمد لله » بگویید، این برای شما از خادمی که به شما خدمت کند بهتر است .»

 

آنگاه فاطمه سر خود را بیرون آورد و سه بار فرمود: «رضیت عن الله ورسوله; از خدا و رسول او راضی و خشنود شدم . (5) »

 

عیادت ناتمام

 

وقتی عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله برای عیادت فاطمه علیها السلام به منزل علی علیه السلام آمد، به دلیل سالت شدید آن حضرت و ممنوع الملاقات بودن ایشان، موفق به عیادت آن عزیز نشد . به منزل خود بازگشت و پیکی روانه منزل علی علیه السلام کرد، تا به علی علیه السلام این پیغام را برساند: «آن گونه که من احساس می کنم، فاطمه علیها السلام روزهای پایان عمر خود را می گذراند و اول کسی است که به پیامبر صلی الله علیه و آله ملحق می شود . من پیشنهاد می کنم در صورت رحلت ایشان، مهاجرین و انصار را خبر کنید تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شرکت کنند، که این کار، هم باعث فیض معنوی و ثواب حاضران است، و هم باعث تقویت شعائر دینی .»

 

علی علیه السلام در پاسخ به پیشنهاد عمویش عباس بن عبد المطلب، فرستاده ای به نزد او روانه کرد تا این پیام را برساند: «ابلغ عمی السلام وقل لا عدمت اشفاقک وتحیتک وقد عرفت مشورتک ولرایک فضله . ان فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله لم تزل مظلومة من حقها ممنوعة وعن میراثها مدفوعة . لم تحفظ فیها وصیة رسول الله صلی الله علیه و آله ولا رعی فیها حقه ولا حق الله عزوجل وکفی بالله حاکما ومن الظالمین منتقما وانا اسالک یا عم ان تسمح لی بترک ما اشرت به فانها وصتنی بستر امرها; سلام مرا به عمویم برسان و بگو: خیر خواهی شما را فراموش نمی کنم . نظر شما را به خوبی دریافتم و البته احترام آن - در جای خود - محفوظ است . فاطمه علیها السلام همیشه مظلوم واقع شده، و از حق خود بازداشته شد و از ارث خود بی بهره گردید . سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد او عمل نشد و حقی که خدا و رسول او در مورد فاطمه علیها السلام داشتند، رعایت نگردید و خداوند برای حکمرانی و انتقام از ظالمین [ما را] بس است .

 

عموی گرامی! از شما می خواهم به من رخصت دهید که به نظر شما عمل نکنم، چرا که فاطمه علیها السلام خودش به من وصیت کرده است که امر [کفن و دفن] او مخفی باشد .»

 

وقتی که فرستاده عباس با این پیام به سوی او بازگشت، عباس گفت: غفران الهی نثار فرزند برادرم که البته او آمرزیده است . به راستی که نظر او بدون اشکال و صحیح است . برای عبد المطلب فرزندی با برکت تر از علی علیه السلام زاده نشد، مگر پیامبر صلی الله علیه و آله . . . (6) .

 

آهنگ جدایی

 

آن گاه که فاطمه زهرا علیها السلام احساس کرد زمان رحلتش فرا رسیده است، در حالی که در بستر بیماری آرمیده بود خطاب به علی علیه السلام فرمود: «یا ابن عم، انه قد نعیت الی نفسی واننی لا اری ما بی الا اننی لاحق بابی ساعة بعد ساعة وانا اوصیک باشیاء فی قلبی; ای پسر عمو! خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که در می یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می شوم، آنچه را در دل دارم به تو وصیت می کنم .»

 

علی علیه السلام به فاطمه علیها السلام فرمود: «اوصینی بما احببت یا بنت رسول الله; ای دخت رسول خدا! آنچه دوست داری وصیت کن .»

 

آنگاه علی علیه السلام کنار سر فاطمه علیها السلام نشست و به آنان که در اتاق بودند فرمود بیرون روند . سپس فاطمه علیها السلام به علی علیه السلام فرمود: «یا ابن عم! ، ما عهدتنی کاذبة ولاخائنة ولا خالفتک منذ عاشرتنی; ای پسر عمو! از روزی که با من زندگی کردی، از من دروغ و خیانت ندیدی و هیچ گاه با تو مخالفت ننمودم .»

 

و علی علیه السلام در پاسخش چنین گفت: «معاذ الله انت اعلم بالله وابر واتقی واکرم واشد خوفا من الله [من] ان اوبخک بمخالفتی . قد عز علی مفارقتک وتفقدک، الا انه امر لابد منه . والله جددت علی مصیبة رسول الله وقد عظمت وفاتک وفقدک فانا لله وانا الیه راجعون من مصیبة ما افجعها وآلمها وامضها واحزنها، هذه والله مصیبة لا عزاءلها ورزیة لا خلف لها; نه، هرگز! تو نسبت به خداوند آگاه تر، نیکوکارتر، پرهیزگارتر، گرامی تر، و خائف تر از آن هستی که تو را به عنوان مخالفت با من سرزنش کنم . جدایی و فقدان تو برای من بسیار سخت است . ولی چه باید کرد که چاره ای برای مرگ نیست . سوگند به خدا، مصیبت رسول خدا برای من تازه شد و وفات و فقدان تو، [برای من] بسیار بزرگ [و دشوار] است . پس «انا لله وانا الیه راجعون » از مصیبتی که بسیار دلخراش و دردناک و دشوار و اندوه آور است . به خدا قسم! این مصیبتی است که تسلیت [و آرامش] ندارد و حادثه جانسوزی است که جبران ناپذیر است . »

 

سپس مدتی با هم گریستند و علی علیه السلام سر فاطمه علیها السلام را به سینه چسبانید و فرمود: «اوصینی بما شئت فانک تجدنی فیما امضی کما امرتنی به واختار امرک علی امری; آنچه می خواهی وصیت کن، همانا مرا آن گونه خواهی یافت که به وصیت تو بخوبی عمل کنم و امر تو را بر امر خودم مقدم می دارم .»

 

سپس فاطمه علیها السلام به بیان وصایای خود پرداخت (7) .

 

آغاز جدایی

 

پس از شهادت حضرت زهرا علیها السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام از شهادت مادر خود با خبر شدند، اسماء به حسنین علیهما السلام گفت: به نزد پدرتان علی علیه السلام روید و خبر شهادت فاطمه علیها السلام را به او رسانید . حسنین علیهما السلام از خانه بیرون آمدند و در حالی که فریاد می زدند: «یا محمداه! یا احمداه! الیوم جدد لنا موتک اذ ماتت امنا» ، وارد مسجد شدند و علی علیه السلام را که در مسجد بود، از شهادت فاطمه علیها السلام آگاه نمودند . علی علیه السلام با شنیدن این خبر، آنچنان دگرگون شد که بی حال افتاد . آب به صورتش پاشیدند و به حال آمد . با سوز و گداز فرمود: «بمن العزاء یا بنت محمد کنت بک اتعزی ففیم العزاء من بعدک; ای دختر محمد صلی الله علیه و آله! به چه کسی خود را تسلیت دهم. [تا زنده بودی] مصیبتم را به تو تسلیت می دادم، اکنون پس از تو چگونه آرام و قرار گیرم؟ (8) »

 

در سوگ یار

 

علی علیه السلام پس از به خاک سپاری یار دیرینه و همراه روزگار خوشی ها و تلخی های خود، در کنار تربت آن عزیز، با رسول خدا چنین درد دل کرد:

 

«السلام علیک یا رسول الله عنی . والسلام علیک عن ابنتک و زائرتک والبائتة فی الثری ببقعتک والمختار الله لها سرعة اللحاق بک . قل یا رسول الله عن صفیتک صبری وعفا عن سیدة نساء العالمین تجلدی . الا ان لی فی التاسی بسنتک فی فرقتک موضع تعز فلقد وسدتک فی ملحودة قبرک وماضت نفسک بین نحری وصدری . بلی وفی کتاب الله [لی] انعم القبول «انا لله وانا الیه راجعون » قد استرجعت الودیعة واخذت الرهینة واخلست الزهراء فما اقبح الخضراء والغبراء، اما حزنی فسرمد واما لیلی فمسهد . وهم لا یبرح من قلبی او یختار الله لی دارک التی انت فیها مقیم . کمد مقیح و هم مهیج . سرعان ما فرق بیننا والی الله اشکو وستنبئک ابنتک بتظافر امتک علی هضمها . فاحفها السؤال والستخبرها الحال . فکم من غلیل معتلج بصدرها لم تجد الی بثه سبیلا . وستقول ویحکم الله وهو خیر الحاکمین . سلام مودع لا قال ولا سئم . فان انصرف فلا عن ملالة وان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرین . واها واها والصبر ایمن واجمل .

 

ولولا غلبة المستولین لجعلت المقام واللبث لزاما معکوفا ولاعولت اعوال الثکلی علی جلیل الرزیة . فبعین الله تدفن ابنتک سرا وتهضم حقها وتمنع ارثها ولم یتباعد العهد ولم یخلف منک الذکر والی الله یا رسول الله المشتکی وفیک یا رسول الله احسن العزاء .

 

صلی الله علیک و علیها السلام والرضوان;

 

ای پیغمبر خدا! از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد! همان که خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختیار کرد . ای رسول خدا! پس از دختر برگزیده ات شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن داری من به خاطر سیده زنان جهان از دست رفته است . اما برای من پیروی از سنت تو [که همان صبر باشد] در جدایی تو موجب تسلیت است [ . ای پیامبر خدا!] تو را به دست خود در دل خاک سپردم! و تو بر روی سینه من جان دادی! آری، قرآن خبر داده است که همه از خدائیم و به سوی او باز می گردیم . اکنون امانت به صاحبش رسید، و آنچه در گرو بود گرفته شد و زهرا از دست رفت [ . پس از او] آسمان و زمین زشت می نماید و هیچگاه اندوه دلم نمی گشاید و شبم بی خواب است و غم از دلم نمی رود، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند .

 

[مرگ زهرا] ضربتی بود که دل را خسته و غصه را پیوسته گردانید، چه زود جمع ما به پریشانی کشیده شد . شکایت [خود را] به خدا می برم و دخترت خواهد گفت که امتت پس از تو با وی چه ستم ها کردند . آنچه خواهی از او بپرس و احوال را از او جویا شو . تا سر دل بر تو گشاید و خونی که خورده است بیرون آید . او به زودی خواهد گفت و خدا که بهترین داور است [میان او و ستمکاران داوری] نماید .

 

[سلامی که به تو می دهم] سلام وداع کننده است نه از روی ملالت و کسالت . اگر می ورم ملول [و خسته جان] نیستم و اگر می مانم به وعده خدا بد گمان نیستم، به خاطر وعده ای که خداوند به شکیبایان داده است . در انتظار پاداش می مانم که شکیبایی نیکوتر است .

 

اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود برای همیشه در کنار قبرت می ماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزند مرده جوی اشک از دیدگانم می راندم .

 

خدا گواه است که دخترت پنهانی به خاک می رود و در حالی که هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبان ها نرفته، حق او برده می شود و از میراث او منع می شود .

 

ای رسول خدا! شکایت را به سوی خدا می برم و دل را به یاد تو خوش می دارم، که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه . (9) »

 

وقتی آن حضرت از دفن فاطمه 3 فراغت یافت بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء کرد:

 

لکل اجتماع من خلیلین فرقة

 

وکل الذی دون الممات قلیل

 

وان افتقادی واحدا بعد واحد

 

دلیل علی ان لا یدوم خلیل (10)

 

«جمع هر دو دوست را پریشانی است و هر چیز جز مرگ ناچیز است . اینکه من یکی را پس از دیگری از دست می دهم، نشان آن است که هیچ دوستی جاوید نمی ماند .»

 

. . .

 

مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود

 

که روز محشر بدین پنج تن رسانم تن

 

بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر

 

محمد و علی و فاطمه حسین و حسن (11)

 

. . .

 

آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع

 

پیش شهدا دست من و دامن زهرا

 

تا داد من از دشمن اولاد پیمبر

 

بدهد بتمام ایزد دادار تعالی (12)

 



پی نوشت ها:

 

1) نهج البلاغه، نامه 28، ترجمه دکتر شهیدی .

2) اشاره به جمله رسول خدا صلی الله علیه و آله است . وقتی آن حضرت پس از جنگ بدر دستور کشتن عقبة بن ابی معیط را داد، عقبة گفت: «من للصبیة یا محمد; چه کسی برای کودکان خواهد ماند؟» حضرت فرمود: «النار; آتش .»

 

3) ام جمیل، خواهر ابوسفیان، زن ابولهب و عمه معاویه بود .

 

4) بحار الانوار، ج 43، ص 117 و 133 .

5) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 41; بحار الانوار، ج 43، ص 82 .

6) بحار الانوار، ج 43، ص 210 و 211 .

7) بیت الاحزان، محدث قمی، با ترجمه محمدی اشتهاردی، ص 241; بحار الانوار، ج 43، ص 191 .

8) همان، ص 249  

9) اصول کافی، ج 1، ص 458و459; بحار الانوار، ج 43صص 194 و 193 .

10) الاخبار الموفقیات، زبیر ابن بکار، ص 194 .

11) غضائری رازی .

12) ناصر خسرو .

منبع :سایت کلوب