به گزارش رهروان ولایت به نقل از مهر، با رسیدن ضریح جدید حرم مطهر امام حسین(ع) به کربلا، شمارش معکوس برای نصب آن آغاز شده است. ضریحی که در طول 6 سال با طراحی استاد محمود فرشچیان و با دستان هنرمندان ایرانی ساخته شده است. این ضریح قرار است جایگزین ضریح فعلی حرم امام حسین(ع) شود.
دکترعلى شریعتى متفکر و اندیشمندى بود که در یک دوره تاریخى، تأثیر فزایندهاى بر روى نهضت اسلامى گذاشت. شهید دکتر بهشتى با اشاره بدین موضوع، حق مطلب را ادا مىکند: «دکتر در طول چند سال حساس، هیجان مؤثرى در جوّ اسلامى و انقلاب اسلامى به وجود آورد و در جذب نیروهاى جوان درس خوانده و پر شور و پر احساس به سوى اسلام اصیل، نقش سازندهاى داشت و دلهاى زیادى را با انقلاب اسلامى همراه کرد. این انقلاب و جامعه باید قدردان این نقش مؤثر باشد.»
( آثار دکتر شریعتى از فراز و فرودهاى بسیارى برخوردار است؛ برخى آثار وى همچون «اسلامشناسى متعهد با مخاطبهاى آشنا» و «تشیع علوى، تشیع صفوى» داراى ضعفهاى ساختارى و اساسى مىباشد، و برخى از آثار وى از جمله «علىعلیه السلام»، «فاطمه، فاطمه است» و «نیایش» را باید در رده کتاب هاى خوب و تأثیرگذار وى محسوب کرد. برخى از سخنرانىها و نوشته اى دکتر شریعتى در مورد شهادت امام حسین علیه السلام و حادثه کربلا، از جمله آثار خوب وى به شمار مى رود. در این نوشتار سعى خواهیم نمود به حدّ وسع خود، دیدگاه دکتر شریعتى را در این موارد به تصویر کشیم:
شهادت حسین علیه السلام
"شهادت حسینى کشته شدن مردى است که خود براى کشته شدن خویش قیام کرده است... امام حسینعلیه السلام از مقوله دیگرى است؛ او نیامده است که دشمن را با زور شمشیر بشکند و خود پیروز شود، و بعد موفق نشده و یا در یک تصادف یا ترور توسط وحشى، کشته شده باشد. این طور نیست، او در حالى که مى توانسته است در خانه اش بنشیند و زنده بماند، به پا خاسته و آگاهانه به استقبال مردن شتافته و در آن لحظه، مرگ و نفى خویشتن را انتخاب کرده است...
امام حسین علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید - حاکم مدینه - که از او بیعت مطالبه مى کرد، «نه» گفت، این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است." سمبل شهادت حسینى در این تعریف، تنها سلاح پیروز است. البته شهادت حسینى شرایط ویژه خود را مى طلبد. وقتى ظلم، انحطاط و انحراف همه گیر مى شود و ارزشهاى والاى اسلامى مسخ مى گردد و موعظه ها بر گوشهاى سنگین کارگر نمى افتد؛
حسین با همه دانایى به عدم توانایى خود در پیروزى ظاهرى بر دشمن، علناً به پیشواز مرگ مىرود و با انتخاب شهادت، بزرگترین کارى را که مى شد کرد، انجام مى دهد. ثمره شهادت امام حسین علیه السلام آگاهى و بازگشت مردم به هویّت اصیل اسلامى و زدن داغ رسوایى کُشتن فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر پیشانى کریه حکومت یزید است. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه اسلامى براى یارى دین خدا، شهادت است؛ در این جا مجاهد فى سبیل الله با شهادت خود، دین خدا را یارى مى کند. شهادت عمار یاسر نیز از این قبیل است؛ لیکن انعکاس شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام به دلایلى گسترده و خارج از ظرف زمان است.
در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مى شود و در شهادت حمزه اى، با خوب کشتن. در شهادت حسینى، شهید با شکست ظاهرى از دشمن پیروز مى شود و در شهادت حمزه اى، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزهاى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شکست دشمن است.
امام حسین علیه السلام
تأثیر اباعبدالله الحسین علیه السلام بر روى اندیشه هاى دکتر شریعتى و خلق روح حماسى و نگاه حسینى وى، در همه آثارش به وضوح دیده مى شود. بازتاب حماسه حسینى در جولان فکر و روحیه وى بسیار گسترده، شورانگیز و عمیق مى باشد؛ به طورى که بسیارى از جریانات سیاسى و اجتماعى و رویدادهاى تاریخى را با رویکرد به «حادثه کربلا» تحلیل و ارزیابى مى کند. پرداختن به عاشوراى حسینى از منظر دکتر شریعتى بیشتر انعکاس یک قریحه قوى، احساس شورانگیز و ترجمان روح حماسى و بى تاب اوست. این بخش در زوایاى مختلفى قابل مدح است، که اختصاراً به چند مورد از آن مى پردازیم:
الف) شرایط نهضت امام حسین علیه السلام
"شکل مبارزهاى که حسین انتخاب کرده، قابل فهمیدن نیست مگر این که اوضاع و شرایطى که حسین در آن شرایط، قیام خاصّ خودش را آغاز کرد، فهمیده بشود... اکنون حسین مسئول نگاهبانى انقلابى است که آخرین پایگاههاى مقاومتش از دست رفته است و از قدرت جدش و پدر و برادرش، یعنى حکومت اسلام و جبهه حقیقت و عدالت، یک شمشیر برایش نمانده و حتى یک سرباز! سالهایى است که بنى امیه همه پایگاههاى اجتماعى را فتح کرده است." اسلام در این زمان، چون پوستین وارونه شده است؛ ارزشهاى اسلامى رنگ باخته و دین با حاکمیت افراد فاسد و غاصب، رو به انحطاط و انحراف مى رود.
امام حسین علیه السلام در چنین شرایطى براى اصلاح دین جدش قیام مى کند؛ از یک سو، نیرویى براى تغییر وضع موجود ندارد و از دیگر سو، در سکوت خود مشعل امیدى نمى بیند. بنابراین، با تنهاترین و برندهترین سلاح، سلاح شهادت، به رویارویى با یزید، مظهر باطل مى شتابد و با شهادت خویش بر آنها پیروز مى شود. این که حسین فریاد مى زند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مى بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمى بیند - فریاد مى زند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مىکند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى نماید.
ب) بایستن و نتوانستن
"فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست؛ براى او زندگى، عقیده و جهاد است. بنابراین، اگر او زنده است و به دلیل این که زنده است، مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسین، زنده تر کیست؟ در تاریخ ما، کیست که به اندازه او حق داشته باشد که زندگى کند؟ و شایسته باشد که زنده بماند؟
نفس انسان بودن، آگاه بودن، ایمان داشتن، زندگى کردن، آدمى را مسئول جهاد مىکند و حسین مَثَلِ اعلاى انسانیت زنده، عاشق و آگاه است. توانستن یا نتوانستن، ضعف یا قدرت، تنهایى یا جمعیت، فقط شکل انجام رسالت و چگونگى تحقق مسئولیت را تعیین مى کند نه وجود آن را." «بایستن» یعنى براى انجام دادن وظیفه مسئولیت دینى و شرعى، تلاش نمودن و تا حد توان براى پیشبرد آن، به تناسب زمان و شرایط، اقدام کردن.
گویاترین کلام براى اداى این مفهوم، فرمایش حضرت امام قدس سره است؛ ایشان در پیامى فرمودند: "ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفهایم، نه مأمور به نتیجه." هر مسلمانى در هر شرایطى، وظیفه اى دارد که باید بدان عمل نماید؛ لیکن اقتضاى زمان، شکل انجام وظیفه را به تناسب خود، دستخوش تغییر مى سازد. عمل به وظیفه در بستر زمانى خاص، «جهاد» و در شرایطى «فقه» و در برههاى «پرداختن به مسایل علمى» است؛ لیکن آنچه با تحول زمان دگرگون نمى شود، اصل اداى تکلیف و انجام وظیفه است.
ج) هنر خوب مردن
"او (امام حسین علیه السلام) فرزند خانواده اى است که هنر خوب مردن را در مکتب حیات، خوب آموخته است... آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى شود و حسین «وارث آدم» - که به بنىآدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - که به انسان چگونه باید زیست را آموختند - اکنون آمده است تا در این روزگار به فرزندان آدم چگونه باید مردن را بیاموزند."
شهادت، هنر مردان خداست؛ چنان که خوب زیستن و خوب زندگى کردن، هنر مردان الهى مى باشد. خوب مردن نیز هنرى است که در درجه اول، شهدا آن را به ارث مى برند. شهدا شمع هاى فروزانى هستند که با نثار هستى و وجود خود در محضر حق تعالى، پیروز مى شوند. سیدالشهداء سمبل و الگوى خوب مردن (شهادت) در همه اعصار است. مقتدایان امام حسین علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مىکنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بىتاب انسانهاى عاشق، تزریق می کند.
د) آثار شهادت امام حسین علیه السلام
"برخى درباره آثار شهادت حسینى تردید کردند! و آن را قیامى خوانده اند که شکست خورده است؛ شگفتا! کدام جهاد و کدام جنگِ پیروزى بوده است که دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ، این همه گسترده و عمیق و بارآور باشد؟... حسین با شهادت «ید بیضاء» کرد، از خون شهیدان «دم مسیحائى» ساخت که کور را بینا مى کند و مرده را حیات مىبخشد... اما نه تنها در عصر خویش و در سرزمین خویش، که «شهادت» جنگ نیست، رسالت است؛ سلاح نیست، پیام است؛ کلمهاى است که با خون تلفظ مى شود." تأثیر حادثه کربلا، هم در بستر زمان خود و هم در طول تاریخ، عمیق و فراگیر بوده است.
نهضت هایى که با فاصله کمى با الهام گیرى از قیام خونین کربلا شکفتند - مانند قیام توابین و ابومسلم خراسانى - و جان هاى مردمى که از ترنم خونهاى گرم شهیدان کربلا زندگى یافتند، معدود نیستند؛ انقلاب اسلامى شاهد و مثالى زنده در عصر حاضر است که هم در شروع نهضت، پیروزى انقلاب، ثبات نظام و ادامه آن تا هم اکنون همواره زیر درخشش پرتو عشق به اباعبدالله الحسین علیه السلام جریان یافته است. به راستى کدامین عشق و ایمان جوشان براى پیشبرد انقلاب اسلامى مى توانست به اندازه عشق و ایمان حسینى مؤثر باشد؟
ه) زندگانی جاوید
"آنها که تن به هر ذلتى مى دهند تا زنده بمانند، مرده هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده اند و مرگ خویش را انتخاب کرده اند - در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود - توجیه و تأویل نکرده اند و مرده اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندنشان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده اند؟
هر کس زنده بودن را فقط در یک لَشِ متحرک نمى بیند، زنده بودن و شاهد بودن حسین را با همه وجودش مى بیند، حس مى کند و مرگ کسانى را که به ذلتها تن داده اند تا زنده بمانند، مى بیند." شهدا زنده اند و سیدالشهداء زنده ترین شهید تاریخ است. نام او، یاد او، خاطره او و داستان شگرف کربلاى او، همه و همه در طول تاریخ براى همه نسلها نیروبخش، حیات آفرین، امیدزا و انقلاب گستر است. به راستى کدامین ملت را مى توان سراغ گرفت که با روح و خون حسین همگرایى کنند و به افتخار یکى از دو پیروزى نرسند؟ خون حسین، مایه حیات بخشى است که در گذر زمان بر کالبد ملتها دمیده مى شود و آنها را به زندگى فرا مى خواند و حسین علیه السلام زنده جاویدى است که هر سال، دوباره شهید مى شود و همگان را به یارى جبهه حق زمان خود، دعوت مى کند.
و) ساعات آخر شهادت
"عصر عاشورا، امام حسین علیه السلام با آن دقت نظافت مى کند، با آن دقت آرایش مى کند، بهترین لباسهایش را مى پوشد و بهترین عطرهایش را مى زند، در اوج خون و در اوج مرگ و در اوج نابودىِ همه کسانش و در آستانه رفتن خودش، هر ساعتى که مى گذشت و شهدا هم بر هم انباشته مى شدند، چهره او گلگون تر و برافروخته تر و قلبش بیشتر به تپش مى آمد، که مى دانست فاصله حضور، اندک است؛ چه «شهادت» حضور نیز هست." حضور شایسته در محضر خدا، آرزوى سرشار از اشتیاقى است که مردان خدا همواره براى آن، لحظه شمارى مى کنند و شهادت، شایسته ترین وسیله حضور در پیشگاه الهى است. آرایش با دقّت امام حسین علیه السلام در عصر عاشورا نیز به خاطر شایسته ترین حضورى است که یک امام مى تواند در محضر الهى داشته باشد.
ز ) مسئولیت ما
"این که حسین فریاد مى زند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مى بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمى بیند - فریاد مى زند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مىکند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى نماید
." امام حسین علیه السلام مظهر و سمبل حق است که در همه عصرها، چون نمادى زنده و خروشان، ظهور پیدا مى کند و همه کسانى را که از پاسدارى حقیقت زمان خود طفره مى
روند، به یارى مى طلبد و در واقع یارى طلبیدن امامِ عشق در کربلا، انعکاس موج اندیشه اسلامى براى کمک به حق در همه زمان هاست. «هل من ناصر ینصرنى»، یعنى آیا کمک کننده اى هست که حق را یارى کند؟
حضرت زینب علیها السلام
نمى توان از کربلاى حسین نوشت و در آن، از کار بزرگ زینبى یادى نکرد؛ چرا که حادثه کربلا با نقش مکمّل و بى بدیل حضرت زینب علیها السلام کامل مى شود.
مرحوم شریعتى در این مورد مى گوید: "رسالت پیام از امروز عصر، آغاز مى شود. این رسالت بر دوشهاى ظریف یک زن، «زینب» - زنى که مردانگى در رکاب او جوانمردى آموخته است و رسالت زینب دشوارتر و سنگینتر از رسالت برادرش. آنهایى که گستاخى آن را دارند که مرگ خویش را انتخاب کنند، تنها به یک انتخاب بزرگ دست زدهاند؛ اما کار آنها که از آن پس زنده مىمانند، دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، کاروان اسیران در پىاش، و صفهاى دشمن تا افق در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش. وارد شهر مىشود، از صحنه بر مىگردد. آن باغهاى سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوى گلهاى سرخ به مشام مىرسد. وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادى شده است؛ آرام و پیروز، سراپا افتخار؛ بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد مى زند: «سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد، افتخار نبوت، افتخار شهادت...»
اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ مى ماند." بدون شک حضور حضرت زینب علیهاالسلام در کربلا به عنوان پیام رسان شهیدان، حیاتى ترین عنصر در ماندگارى «حماسه حسینى» است. اگر زینب نبود، کربلا در کربلا مى ماند و حماسه درخشان حسینى اسیر حصار زمان خود مى شد. حضرت زینب علیها السلام خود سرود حماسه اى بود که درخشید و حماسه سترگ کربلا را در همه زمانها سارى و جارى ساخت.
اِنَّ الحُسَین مِصباحُ الهُدی وَ سَفینهُ النِّجاهنَحنُ فَداکَ یا رَسُولُ الله
بانوشتن
یک یا امام حسین(ع)
و یا سلام بر امام حسین(ع)
و یاران با وفا دارش دل ها را به سوی کربلا رو انه سازیم
هر وقت دلت پر کشید به آسمون کربلا ، یا هر وقت خواستی با چشم دل نگاهت به ضریح شش گوشه باشه و کنار اون ضریح بنشینی و با مولا نجوا کنی ، یا هر وقت خواستی یه سلام آکنده از عشق و محبت ، از قلب ات رها کنی و بفرستی به کربلا بیا اینجا و سلام بده به آقا
سلام بر تو که گلویت، بوسهگاه پیامبر بود.
سلام کردم و به من تبسمت جواب داد
فتاد سایهات سرم،
دوباره آفتاب داد
چهار سوی خانهام سلام میفرستمت
سلام دادم و به من
دعای مستجاب داد
حسین ، حسین ، حسین
بر
سینه ی من نوشته بین الحرمین
نصف قلبم با
ابالفضل،نصف دیگر با حسین
.
.
السلام
علَی الحسین و علی عباس الحسین
کربلا! پیامبر مهربانیها فرمود: تو پاکترین بقعه روى زمینی و از بساط
هاى بهشتی، دل ما را هم این محرمی هوایی خودت کن، ببر آنجا که قربانگاه
عاشقان و مشهد شهیدان است، شهیدانى که به فرموده علی (ع) نه شهداى گذشته و
نه شهداى آینده به پاى آن میرسند.
کربلا! چگونه تاب آوردی آن همه بیرحمی را و چه خوش بویى اى خاک، حیدر
کرار در وصف تو اینگونه لب به سخن میگشاید که در روز قیامت قومى از تو به
پا خیزند که بدون حساب و بىدرنگ به بهشت روند.
کربلا! تو بهترین فرزندان پیامبر خاتم را در آغوش گرفتی و برای زائرانت،
ثواب حج مقبول در رکاب پیامبر (ص) را وعده دادند و فرمودهاند: زائر حسین
(ع) از گناهانش بیرون مىآید مانند روزى که مادرش او را زاده است.
دوباره باید روضهها را مرور کرد، رزم آوری اصحاب پا به رکاب حسین (ع)،
رجز خوانی قاسم بن الحسن (ع)، جوشنی که به اندام اکبر نمیخورد، خودنمایی
ستارهای شش ماهه بر دستان خورشید، شیرانی که به میدان میروند تا خاطرات
رزم حیدر را زنده کنند، قبولی توبه حُر وقتی حرمت نام زهرا (س) را نگه
میدارد، دلهرهای کودکانی که سپاهیان بیشمار کوفی را میشمارند، علمداری
که چشمهای تیرخوردهاش به تماشای برادر باز میشود، پریشانیها خواهری که
مانده است با تنهایی لالههای حسین (ع) چه کند و دختری که بهانه پدر جانش
را میرباید.
باز مادران کودکان شیرخوار خود را علی اصغر میکنند و در گهواره حسینیهها
و دستههای عزا، با لالایی نوحه خواب میکنند .
دوباره منبرهای موعظه برپا میشود و کتیبهها هم مثل صد سال گذشته همان
شعر زیبای محتشم که باز این چه شورش است که در خلق آدم است را فریاد
میزنند.
دوباره زیارت ناحیه مقدسه در محرم، خواندن دارد آنگه که هم صدا میشوی با
مهدی فاطمه (س) واینگونه سلامهای ناب را از زبان امام عصر (عج) به محضر
کبریایی سیدالشهداء تقدیم میکنی.
سلام بر کسی که خداوند شفا را در تربت او قرار داد.
سلام بر کسی که دعا زیر گنبد او مستجاب است.
سلام بر فرزند زمزم و صفا، سلام بر آن پیکر به خون غلتیده، سلام بر او که
ملائک آسمان بر او گریستند.
سلام بر گریبانهای چاک چاک، سلام بر لبان خشکیده، سلام بر جانهای بلا
رسیده، سلام بر خونهای جاری، سلام بر اعضای قطعه قطعه، سلام بر سرهای بر
فراز نی.
سلام بر آنکه شاهرگش بریده شد، سلام بر آن مدافع بى یاور، سلام بر آن
محاسن به خون خضاب شده، سلام بر گونه خاک آلود....
سلام بر تو اى مولاى من و برفرشتـگانى که بر گرد بارگاه تو پر مى کشند و
اطراف تربتـت جمع شدهاند و در آستان تو طواف مى کنند و براى زیارت تو وارد
مىشوند.
................
مهدی بخشی سورکی
خداوند متعال از آغاز تاریخ بشر برای هدایت انسانها برنامه ای هدفمند را ترتیب داده است که با ارسال پیامبران و کتب آسمانی این هدایت را شروع نموده است پس از بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ارسال کتب آسمانی به پایان رسید اما پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به مشیت الهی دوازده معصوم از اهل بیت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) ادامه دهنده وظایف و مسئولیت های او گردیده اند. بر این اساس هدف از نصب امام، هدایت مردم و رهبری امت اسلامی است. حال چگونه ممکن است امام در حال غیبت به سر برد و از دسترس مردم دور باشد؟ در این صورت چه کسی مسئولیت های امامت را انجام می دهد؟! آیا خود امام نمی تواند مسئولیت های امامت را انجام دهد؟! و در این صورت آیا اساساً وجود امام غایب فائده ای هم برای مردم دارد؟! ...
در پاسخ به پرسش هایی از این دست باید دانست که اساساً غیبت امام به معنای عدم حضور امام نیست بلکه غیبت به معنای عدم ظهور و پنهان بودن امام است. به این ترتیب امام مطلقاً از میان مردم نمی رود بلکه برپایه ی روایات فراوان حضرت مهدی (عج) در میان مردم حضور می یابد و در محافل و مجالس شیعیان شرکت می کند و در ایام حج نیز در میان خیل بی شمار حاجیان مناسک حج را انجام می دهد.
برخی از انیباء و اولیای الهی نیز برای مدتی کوتاه یا طولانی از دسترس مردم به دور و در حال غیبت به سربرده اند در حالی که همچنان منصب نبوت آنان تداوم داشته است. برای مثال موسی (علیه السلام) برای مدت چهل روز از بنی اسرائیل غایب شد. همچنین حضرت یونس (علیه السلام) نیز برای مدتی در شکم ماهی گرفتار آمد ولی در هر حال پس از دوران غیبت دوباره به سوی امت خویش بازگشته و عهده دار منصب نبوت و هدایتگری مردم بودند. از این رو غیبت به تنهایی دلیل عزل امام یا نبی از منصب الهی خویش نمی تواند باشد
غایب بودن امام عصر (عج) به این معناست که عموم مردم حضرت (عج) را نمی شناسند و از هویت او آگاهی ندارند. گرچه در همین میان نیز برخی از شیعیان خالص حضرت را می شناسند و با او مراوده و ارتباط دارند. بنابراین امام با حضور خویش در میان مردم منشأ آثار و برکات فراوانی می گردد هر چند عموم مردم از تشخیص آن ناتوان باشند.
خواص شیعیان که به محضر امام زمان (عج) شرفیاب می شوند و از نور هدایت او بهره می گیرند خود واسطه های انتقال فیض وجود امام (عج) به سایر مردم هستند. بدین ترتیب حضرت مهدی (عج) در دوران غیبت نیز عهده دار وظایف امامت بوده و امت از فیض وجود وی بهره مند می گردند هر چند این بهره مندی در مقایسه با دوران ظهور امام (عج) محدودتر است. امام در دوران غیبت در روایات تشبیه به خورشید پشت ابر شده است که بر زمین می تابد و زمین از نورش ولو پشت ابر بهره مند می گردد. جابربن عبدالله انصاری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرسید: آیا شیعه در دوران غیبت از وجود قائم (عج) منتفع می گردد؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: أی والذی بعثنی بالنبوة إنهم لینتعغون به ویستضیئون بنور ولایتة فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و إن جلّتها السّحاب، آری سوگند به کسی که مرا به نبوت برانگیخت شیعیان در دوران غیبت به وجود قائم (عج) منتفع و از نور ولایتش بهره مند می شوند آن گونه که مردم از خورشید بهره می برند هر چند که ابر آن را پوشانده باشد.
غایب بودن امام عصر (عج) به این معناست که عموم مردم حضرت (عج) را نمی شناسند و از هویت او آگاهی ندارند. گرچه در همین میان نیز برخی از شیعیان خالص حضرت را می شناسند و با او مراوده و ارتباط دارند. بنابراین امام با حضور خویش در میان مردم منشأ آثار و برکات فراوانی می گردد هر چند عموم مردم از تشخیص آن ناتوان باشند
از این دلایل و موارد گذشته باید دانست که برخی از انیباء و اولیای الهی نیز برای مدتی کوتاه یا طولانی از دسترس مردم به دور و در حال غیبت به سربرده اند در حالی که همچنان منصب نبوت آنان تداوم داشته است. برای مثال موسی (علیه السلام) برای مدت چهل روز از بنی اسرائیل غایب شد. همچنین حضرت یونس (علیه السلام) نیز برای مدتی در شکم ماهی گرفتار آمد ولی در هر حال پس از دوران غیبت دوباره به سوی امت خویش بازگشته و عهده دار منصب نبوت و هدایتگری مردم بودند.
از این رو غیبت به تنهایی دلیل عزل امام یا نبی از منصب الهی خویش نمی تواند باشد.
از آنچه گذشت معلوم می شود که وجود امام عصر(عج) گرچه در غیبت به سر می برد و از دید عموم مردم پنهان است اما در میان شیعیان حضور دارد و تاریخ شیعه گواه موارد بی شماری است که عالمان و شیعیان راستین در ارتباط با امام عصر(عج) پاسخ مسائل علمی خود را از حضرت (عج) دریافت کرده اند و بیماران شفای خویش را از دم مسیحایی او باز یافته اند و بیچارگان در سایه ی عنایتش به نجات و خلاصی رسیده اند و این همه گویای نقش حیاتی امام در دوران غیبت است.