در حالی وارد هشتمین روز از ماه ذیالحجه میشویم که این روز را «ترویه» مینامند، چرا که در این روز، کسانی که خدمات به حجاج ارائه میدادند آب مورد نیاز را به عرفات میبردند تا زمانی که حاجیان در عرفات وقوف دارند، مشکل آب آشامیدنی نداشته باشند.
امام صادق(ع) درباره علت نامگذاری روز هشتم ذیالحجه به «ترویه» میفرماید: در عرفات آب نبود و حاجیها روز هشتم ذیالحجه از مکه آب بر میداشتند و به عرفات میبردند و برخی از ایشان به بعضی دیگر میگفتند: تروّیتم، تروّیتم (سیراب شدید، سیراب شدید) لذا به همین خاطر، روز هشتم را روز ترویه نامیدند.
البته در روایت دیگری آمده است، زمانی که ابراهیم(ع) مأمور شد خانه کعبه را بسازد، مکان آن را نمیدانست، در نتیجه خداوند جبرئیل را نازل کرد تا مکان خانه را برای ابراهیم مشخص کند و خداوند تعالی پایههای کعبه را از بهشت نازل فرمود و حجرالأسود نیز نازل شد.
سپس ابراهیم برای کعبه دو در قرار داد، دری در سمت مشرق و دری در سمت مغرب که مستجار نامیده میشود، وقتی ساخت کعبه به اتمام رسید، ابراهیم و اسماعیل حج به جا آوردند و جبرئیل در روز هشتم ذیالحجه بر آن دو نازل شد و گفت: برخیزید و آب جمع آوری کنید، چون در زمین عرفات آبی وجود ندارد، به همین دلیل این روز، روز ترویه (یعنی ذخیره کردن آب) نامیده شد.
*منزلت روز ترویه
رسول خدا(ص) فرمود: خدای تبارک و تعالی از هر چیز چهار شماره برگزید، از فرشتگان: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و از پیغمبران چهار نفر برای مبارزه به وسیله شمشیر: ابراهیم و داوود و موسی و من و از خاندانها چهار خاندان: خاندان آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید، و از شهرها چهار شهر برگزید و فرمود: سوگند به تین و زیتون و طور سینین و این بلد امین؛ پس مقصود از تین، مدینه است و از زیتون، بیتالمقدس و از طور سینین، کوفه و از بلد امین، مکه و از زنها چهار زن برگزید: مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه(س) و از اعمال حج چهار عمل را برگزید: قربانی کردن و صدا به لبیک بلند کردن و احرام و طواف و از ماهها چهار ماه که ماههای حرامند برگزید: رجب و محرم و ذیالقعده و ذیالحجه و از روزها چهار روز را برگزید: روز جمعه و روز ترویه (هشتم ذیحجه) و روز عرفه و روز عید قربان.
طبق روایات شیخ صدوق(ره) منزلت روز ترویه تا جایی است که درک آن مساوی با درک تمام حج انگاشته شده است، چرا که روز ترویه در اصل آماده شدن برای ورود به عرفات و عید قربان است.
*اعمال روز ترویه
امام صادق(ع) فرمود: روزه روز «ترویه» کفاره گناهان یک سال و روزه روز «عرفه» کفاره گناهان دو سال است.
محدث قمی در مفاتیح الجنان روزه این روز را برابر با کفاره شصت سال برشمرده است و آورده است که شیخ شهید غسل این روز را مستحب دانسته است.
هفتم ذی الحجه، سالروزشهادت پنجمین نجم آسمان ولایت، شکافنده علوم و امام مومنان،
ابو جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام، بر تمام شیعیان آن حضرت تسلیت باد.
تسلیت صاحب شیعه که غمی دیگر شد برگ مژگان ملائک ز سرکش تر شد
بس که بر شاخه گل ریخت عدو زهر جفا پنجمین گل ز گلستان علی پرپر شد
باز هم مدینه به سوگ «محمّد» مینشیند؛ «محمّد» ی از تبار «محمد» صلی الله علیه وآله .
بپوش جامه عزایت را مدینه، که غربت نشین داغی غریبانه خواهی شد!
هشام هرچه که بود از یزید بهتر بود
اگر چه زهر جفا قاتلی به قلبم شد ولی قدم فقط از داغ کربلا خم شد
امام باقر علیه السلام: کسى که در زمان غیبت «قائم» ما بر ولایت ما (اهل بیت) پا برجا بماند، خداوند متعال پاداش هزار شهید از شهداى جنگ بدر و حنین را به او عطا مى فرماید
مولاجان، ای معلم عطوفت، مهر، جهاد و شهادت و ای شکافنده ی هسته علوم!
چقدر سخت است، یادآوری رنجهایت؛ از مدینه تا کربلا و از کربلا تا مدینه ...
اگرچه سینه ام از هُرم زهر می سوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
چه گویمت که کجا رفتم و چه ها دیدم
در اوج کودکیم قامتم ز غصه خمید
کوچک بودی که عطش و آتش کربلای بزرگ جدت را دیدی و با آن نگاه کودکانه گریستی؛
سر حسین علیه السلام را بر فراز نیزهها به تماشا نشستی، تا به وقتش مراسم مرثیه خوانی صحرای عرفات را برای افشاگری بنی امیه وصیت کنی.
حال که گریه کن مردی ندارد این غریب لااقل زنها برایش در منا گریه کنند
امام باقر علیه السلام:
ولایت ما (اهل بیت) تنها به وسیله عمل (صالح) و نیز ورع (و پرهیز از گناه) میسّر می گردد.
(وسائل الشّیعة، 11/196)
امام باقر علیه السلام: ولایت ما (اهل بیت) تنها به وسیله عمل (صالح) و نیز ورع (و پرهیز از گناه) میسّر می گرددچقدر غروبهای بقیع دلگیر است! باقر علم جهان را تو ملقب باشی تو به یادآور هر نالهی زینب باشی
مولای من، ای باقر علوم آسمانی، ای حجت خداوند و ای مظلوم ترین فریاد تاریخ!
کاش، شمعی بر مزار غربت و تنهایی تان میشدم؛ شامگاهانی که خورشید، از سر مزارتان میگذرد و با شفق دیدگانش، به غبارروبی میپردازد.
در سینه ی تو دفن شده روضه های باز
آقا تو امتداد روضه ی ناخوانده ای ...
امام باقر علیه السلام:
کسى که در زمان غیبت «قائم» ما بر ولایت ما (اهل بیت) پا برجا بماند، خداوند متعال پاداش هزار شهید از شهداى جنگ بدر و حنین را به او عطا مى فرماید.
(إثبات الهداة، 3/467)
پیکری که از خاک تا افلاک قد میکشد،
و ریشه های ستبر استقامتش، تا همیشه، این خاکِ افسرده را در خویش خواهد فشرد.
گوهر یکدانه
آسمان اشک غم از دیده ما بیرون کرد
دل ما را ز غم و غصّه لبالب خون کرد
هر دلى رسته ز غم بود،
به غم کرد دچار
هر سرى لاف زد از عقل و
خرد مجنون کرد
هر که در دایره عشق و وفا گام نهاد
چرخش از دایره عشق و وفا بیرون کرد
پنچمین حجت حق حضرت باقر
که خدا
بهر او خلقت این دایره ی
گردون کرد
گشت مسموم جفا از اثر زهر ولید
شیعیان را به جهان غمزده و محزون کرد
چه دهم شرح غمش را که
ندانم به خدا
با دل خسته او زهر هلاهل
چون کرد
گویم آن قدر که تا بر سر زین جاى گرفت
آسمان زین فلک از داغ عمش وارون کرد
قدر این گوهر یکدانه
ندانست فلک
که غریبانه به زیر لحدش
مدفون کرد
مى رود اشگ غم از چشم ملائک «خسرو»
شعر جانسوز تو چون چشم ملک جیحون کرد
ای آسمان،
ای همسفر با اشک هایم!
سر میگذارم روی زانو
سرشار از مرثیه هایم!
با من بگو از غربت شهر مدینه
از عطر تربت های آذین گشته با اشک
از داغهای گرم روییده به هامون
از کهکشانهایی که امشب داغدارند
از سینههایی که در آن پیچیده ناله.
امشب هوای بقیع دارم؛ هوای غریبانه غربت؛ تا تصویر اندوهم را، در اشک ریزانِ ستاره ها نظاره کنم.
امشب دلم سرشار اندوه است؛ گویی شام غریبان است و من، غریبانه در نگاهِ خیمه ها، آب می شوم.
مولاجان، ای معلم عطوفت، مهر، جهاد و شهادت و ای شکافنده ی هسته ی علوم!
چقدر سخت است، یادآوری رنجهایت؛ از مدینه تا کربلا، از کربلا تا مدینه!
آه! از مردمانی که طاقتِ شکوهمندی ات را نداشتند و به آفتاب جمالت، رشک می بردند.
اگر نبود وجودِ نازنین تو، ابرهای تیرهی انحراف، آسمان اسلام را میپوشاندند و گلستان شریعت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم ، به کویری سترون مبدل میشد.
مولاجان! اگر نبود جویبار غایتت، جهل و خرافات، بر گستره ی سبز زمین ریشه میدوانید.
تو بودی، که چلچراغ تمدن اسلامی را، بر شاهراه حقیقت آویختی و از سر ریز انوار الهیِ علومت، دلهای مصفّا، به آفتاب رسیدند.
تو بودی، مولاجان! که آیینهی تمام نمای شریعت شدی؛ تا پویندگان معرفت، نظارهگر قامت حقیقت باشند؛ حقیقتی که سرچشمه از کوثر علوی گرفته و تا بینهایت، تا آن سوی ابدیت، جاری است.
آغوش بگشا، ای تربت پنهان زهرا علیهاالسلام که فرزند مظلومی دیگر، به «غربت آباد بقیع» میپیوندد. آغوش بگشا که اینک آخرین یادگار لحظههای ارغوانی عاشورا را به دامان خواهی گرفت
مولای من، ای باقر علوم آسمانی، ای حجت خداوند و ای مظلوم ترین فریاد تاریخ! کاش، شمعی بر مزار غربت و تنهایی تان میشدم؛ شامگاهانی که خورشید، از سر مزارتان میگذرد و با شفق دیدگانش، به غبارروبی میپردازد.
چقدر غروبهای بقیع دلگیر است! با آن غربت و تنهایی که از بیت الاحزان زهرایی ات می تراود.
مولاجان!
امشب دل شکستهی ما را،به عنایتی بنواز ...
باز هم سوگ «محمّد»
پوش جامه عزایت را مدینه!
بپوش! که باید سوگ نشین لحظههایی تلخ باشی، لحظههایی اندهبار.
باید به سوگ بنشینی تکرار تاریخ را؛ تکرار سوگواری پیامبر صلی الله علیه وآله ، در آن روز فراموش ناشدنی را!
باز هم مدینه به سوگ «محمّد» مینشیند؛ «محمّد» ی از تبار «محمد» صلی الله علیه وآله .
بپوش جامه عزایت را مدینه، که غربت نشین داغی غریبانه خواهی شد!
آغوش بگشا، ای حریم گهربار نبوت که اینک «باقر علوم نبوی » میهمان توست.
آغوش بگشا، ای «بقیع» که سروِ عالم آرای دانش، همجوارت خواهد شد.
آغوش بگشا، ای تربت پنهان زهرا علیهاالسلام که فرزند مظلومی دیگر، به «غربت آباد بقیع» میپیوندد. آغوش بگشا که اینک آخرین یادگار لحظههای ارغوانی عاشورا را به دامان خواهی گرفت.
آه! ای بقیع! ای غربت همیشه نشسته بر دل زخمی تاریخ!
مولای من، ای باقر علوم آسمانی، ای حجت خداوند و ای مظلوم ترین فریاد تاریخ! کاش، شمعی بر مزار غربت و تنهایی تان میشدم؛ شامگاهانی که خورشید، از سر مزارتان میگذرد و با شفق دیدگانش، به غبارروبی میپردازد
تصویر غروبت را با کدامین حنجره فریاد بزنم آنگاه که خورشید، برای بوسیدن تربتت سر به سریر خاک میگذارد؟!
با کدامین حنجره، آرامش نشسته در اندوهم را فریاد بزنم تا بغض فرو مرده در گلو، جانی دوباره بگیرد؟!
امان از این گریستنِ خاموش! امان از این سکوتِ بارانی!
آه، ای بقیں ای آیینه عرش الهی! ب
گذار قبیله نامرد، تجاهل کنند فروغ لایزالیِ آستانِ حضرت امام محمد باقر علیهالسلام را؛ که آسمانیان التجا به بلندای آستانش میآورند و زمینیان، توسّل به نام شریف و آسمانیاش!
مولا جان؛ یا محمد بن علی!
سوگند به غربت لحظه لحظه بقیع که روزگار چنین نخواهد ماند؛ شمشیر شب شکن فجر، پردههای سیاه جهالت را کنار خواهد زد و آسمان غبار غربت را از آیینه نگاه بقیع خواهد زدود.
مولا جان! سوگند به نام زیبا و شکوهمندت که تو را تا ابد، خواهم گریست! و تمام آرزوهای غربت کشیدهام را به دستهای توانمندت خواهم سپرد. تو را خواهم گریست. هرگاه به یاد مدینه باشم، هرگاه به یاد بقیع.
تو را خواهم گریست، هرگاه به یاد کربلا باشم، هرگاه به یاد مظلومیّتِ آل اللّه.
نامش محمّد بود، کنیهاش ابوجعفر و لقبش باقر.
اهل مدینه بود و ساکن خانه وحی.
از کودکی، همبازی علی اصغر بود و ستون خیمهگاهِ زین العابدین.
شاهد عشق بود و در آغوش شکفتن.
دلش یادگاری بود از عاشقانههای کربلا. کوچه کوچه، غم در دلش بود و با زخم و غربت، الفتی دیرینه داشت.
امام لالهها بود و شقایقها.
پیشوای شکوفههای عشق بود و مقتدای مهربانیها.
از گوشه عبایش آسمان میچکید و در زیر گامهایش تمام ادّعاهای بزرگ به خاک می افتادند.
در پای درسِ چشمهایش، آفتاب اوّلین شاگرد سحرخیز مکتب مهربانی بود.
ستارههای سالخورده علم و دانش، در حضور پر فروغش رنگ میباختند و خویش را به زیر گامهایش میافکندند. اینک در آستانه غروب غربتزای خویش، شور فراگیر کربلا را با رایحه لبخندش، در لحظه های تاول زده مدینه میپراکند.
سر تا سرِ مدینه کربلا شده بود؛ سیاه و سفید، «هشام بن عبدالملک» آخرین تیر خویش را از ترکش عناد و کینهورزی بیرون آورد و روشنی فزاینده امام را نشانه گرفت.
یا محمّد! کمان را بگیر و تیری روانه کن. امام امتناع کرد و روی از چهره ناهمگون هشام برگرفت. امّا لجاجت هشام چونان مگسهای موذی امام را به انجام آنچه خداوند میخواست، وا میداشت.
هشام چونان خفّاشی در چشمهای تیره خویش این سو و آن سو را مینگریست. انتظاری سیاه، سایه بر سر هشام انداخته بود. شاید، این بار امام را مغلوب دسیسه خویش سازد. امام کمان را برگرفت و تیری بر چلّه آن نهاد تا چلّه نشین سیاهی را بر جای خود میخکوب کند. تیر را رها کرد، درست به جایی که هشام خیره بود.
امام آرام آرام، در کوچههای مدینه رها میشد، درست مثل گریههای علی علیه السلام در بین کوچهها. میرفت تا زهرِ کینه ظالمان را چونان آتشفشانی از سینه بیرون اندازد. امام میرفت تا حقارت، برازنده همیشه نام بنی امیه و بنی عباس بماند
این بار خیره سریِ چشمهای هشام، هدف تیر امام قرار گرفت. نُه تیر را یکی پس از دیگری بر طاق تیرهای نخستین نواخت تا بار دیگر هشام انگشت حیرت و تحسین بر زبان بگیرد و در انزوای خفّت بار خویش فرو رود.
خشم و کینه سر تا سر قلبِ سیاه هشام و خاندان او را فرا گرفته بود. او میدانست که حقیقت، زندگانی آنان را به باد خواهد داد، آن چنانکه روشنایی، خفّاش صفتان را کور میکند.
امام آرام آرام، در کوچههای مدینه رها میشد، درست مثل گریههای علی علیه السلام در بین کوچهها. میرفت تا زهرِ کینه ظالمان را چونان آتشفشانی از سینه بیرون اندازد. امام میرفت تا حقارت، برازنده همیشه نام بنی امیه و بنی عباس بماند.
غروب بود و پیشوای عالمان و عاشقان به پیشواز لحظههای سبزتر از بهار میرفت، و زمزمه «اللّهم لاتَمْقُتْنی» در گوش دشمنانش میپیچید، چونان گردبادی شعلهور در بیابانی مهجور.
آیا امام زمان (عج) همه کافران و مشرکان را گردن می زند؟
بسیاری از افراد در مورد قیام حضرت تصور می کنند که این قیام منجر به بزرگ ترین و خونین ترین جنگ تاریخ می شود و حضرت سال ها با جنگ و قیام مسلحانه به مبارزه با کفر و شرک و نفاق می پردازد و همه کفار و مشرکین و دشمنان اسلام، حتی مسلمانان سست ایمان را می کشد و بعد از این جنگ خونین، هر کس می ماند، اهل سعادت و ایمان خواهد بود.قیامی فکری و فرهنگی
قضا و تکامل و قطعی درمورد جزییات قیام امام زمان (عج) برای ما ممکن نیست، اما آن چه از جمع بندی روایات و دلایل عقلی به دست می آید، این است که انقلاب جهانی امام زمان (عج)، پیش از هر چیز، انقلابی فرهنگی و فکری است، نه نظامی و کودتایی و به خاطر همین شیوه است که اکثر مردم بدون هیچ جنگ و خون ریزی و مقاومتی، جذب حکومت امام می شوند.دوران رشد عقل ها
این مسئله حقیقتی است که از برخی روایات به روشنی به دست می آید و نشان می دهد دوران ظهور امام زمان (عج)، دوران رشد عقل و معرفت بشر است. به گونه ای که اکثر مردم با مواجه شدن با حقیقت و استدلال و منطق روشن امام، به راحتی آن حضرت را می پذیرند و دست از رفتار و تفکرات اشتباه خود می کشند.رشد فکری، لازمه پیروزی
از نظر عقلی این ادعا قابل قبول است، زیرا اگر بنا بر جنگ و نبرد بود که این همه تأخیر نیاز نبود و در گذشته که جمعیت و قدرت تسلیحاتی انسان ها کمتر بود، این قیام انجام می شد که پیروزی راحت تر بود. همه می دانیم یکی از عوامل تحقق قیام حضرت، وجود 313 انسان کامل در یک زمان است. به نظر شما با 313 نفر چگونه می توان در جنگی جهانی پیروز شد؟ ممکن است گفته شود این پیروزی با اعجاز الهی و قدرت خاص امامت به دست می آید، نه ابزار و امکانات عادی و شرایط طبیعی، اما در جواب باید گفت اگر این گونه بود که نیاز به همین 313 نفر هم نبود. پس چرا تاکنون ظهور حضرت به تأخیر افتاده است؟کشتار بزرگ توسط پرچم دار صلح؟
یکی از مهم ترین نشانه های جامعه بی نظیر امام زمان (عج)، صلح، امنیت و عدالت است تا جایی که همه آن حضرت را منجی، یعنی نجات بخش می دانند. با وجود این روشن است که این امر با کشتار و خون ریزی هم خوانی ندارد و هر چند قیام حضرت از روی ظلم و بی عدالتی نیست، اما نمی توان با بزرگ ترین جنگ تاریخ و سال ها خون ریزی و کشتار، جامعه ای سرشار از صلح و عدالت و امنیت را تشکیل داد.یقیناً جنگ خواهد شد
بعد از ظهور امام، افراد و جریان های فکری و حکومت ها و دولت هایی، با حکومت امام مخالفت می کنند و می کوشند مانع پیشرفت قیام و شکل گیری حکومت جهانی حضرت شوند و به هر وسیله ممکن به مقابله و مبارزه با ایشان بر می خیزند. در برابر این گروه از دشمنان، در ابتدا حضرت آنان را نصیحت و هدایت می کند، چه بسا برخی از آنان تحت تأثیر موعظه امام و استدلال قاطع و روشن حضرت قرار گرفته، جذب حکومت ایشان شوند، ولی یقیناً برخی دیگر به لجاجت خود ادامه می دهند که در برابر این گروه، امام با قاطعیت می ایستد و همه آنان را از بین می برد و زمین را از آلودگی وجود این کوردلان مخالف حقیقت پاک می کند.حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است . استعمال این کلمه، بیشتر به معنی پرده است. (در قرآن این کلمه در هشت مورد به کار رفته که بیشتر به معنای حاجز، مانع، حایل و پرده است.)
این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش میدهد که پرده، وسیلهی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده میشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد. (استاد مطهری، مسئلهی حجاب، ص 78)
در این نوشتار مراد ما از حجاب، پوشش اسلامی است، و مراد از پوشش اسلامی زن، به عنوان یکی از احکام وجوبی اسلام، این است که زن، هنگام معاشرت با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوهگری و خودنمایی نپردازد.
بنابراین، حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمیتوان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
گاهی مشاهده میکنیم که بسیاری از زنان محجبه در پوشش خود از رنگهای شاد و زیبا و تحریک برانگیز استفاده میکنند که به اندامشان زیبایی خاصی میبخشد و در عین پوشیده بودن بدن زن، زیباییاش آشکار است، گویی که اصلاً لباس نپوشیده است؛ و این دور از روح حجاب است. (علامه سیدمحمدحسین فضل الله، مجلهی پیام زن، «جوانان، ورزش و حجاب» شماره 74، ص 19)
از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده میشود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قائل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در ابعاد مختلف رفتار، مثل نحوهی پوشش، نگاه، حرف زدن و راه رفتن است
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب میتواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که میتواند از لغزشها و گناههای روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.
علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی میکند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شدهاند:
لِلْمُۆْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ؛ ای رسول ما به مردان مۆمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.(سوره نور (24)، آیه 30)
قُلْ لِلْمُۆْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ؛ ای رسول به زنان مۆمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند. (سوره نور (24)، آیه 31)
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ؛ پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد. (سورهی احزاب (33)، آیهی 32)
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونهای راه نروند که با نشان دادن زینتهای خود باعث جلب توجه نامحرم شوند:
وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ؛ و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود. (سورهی نور (24)، آیهی 31)
از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده میشود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قائل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در ابعاد مختلف رفتار، مثل نحوهی پوشش، نگاه، حرف زدن و راه رفتن است.
بخش احکام اسلامی تبیان